همبودگاه فاسد و آینده اش!

امروزش گذشته دروغین و آینده اش دروغی بیش نیست. دروغ معصومین شیعه, افسانه سازان غارتگر صفوی وقزلباشان متوهم آنان که طالبان دوران خود بودند, هنوز زریر ها را میکشند. آنها به سرزمین شراب و شعر آمدند, شرابش را نوشیدند و شاعرانش را روضه خوان کردند.
غبار افسردگی سده ها جدایی از جهان, خاکی بر جنازه میهنمان بود تا به اینکه کی خسروی از دیار مازیار, در اسفندی سرد, چون شیری غران خورشید دربند را بیدار کرد.
او و فرزندش را که سخن از کورش ها میراندند را به نوای دستار بندانی از دیار خماری ها از پشت خنجر زدید و خود را دیوانه وار به آتش دوزخ اللهشان افکندید.
عجبا اکنون که در فغان سوختگیهایمان به یاد نیاکانمان فروهر نجات را آرزومندید, خود تیر زهر آلودی هستید که عقاب ارزوهایمان را بال شکنید. قهرمانانمان را بیوفا به زنجیر کشیدید و زنده اهریمنان را پروانه وار میپرستید.
هر جا که نگاهم را می افکنم دروغ است. قاسم پرستان را پرچمدار امید مینامید و ساقیان انجمنهای تازی پرستی را پیر مغان!
مرا با شما کاری نیست.
پایانتان را چاره ای نیست.

خسرو فروهر, ۱۱ اردیبهشت ماه ۲۵۸۲ ایرانی

این نوشته در نوشته ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.