احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی در کانال تلگرامیاش نوشت: شیخ حمید رسایی گویا با انتشار تصاویری از رقص و شادی مردم در مجموعهٔ باستانی بیستون در ایام عید از ضرغامی پرسیده است: اینجا محل گردشگری است یا “کابارهٔ رقاصههای دوران طاغوت؟”
زیدآبادی در ادامه نوشته است: اینکه رسایی در طول سفر نوروزیاش این همه فقر و فاقه مردم، این همه ازدیاد گدا، این همه اعصاب خردی و دعواهای خیابانی، این همه نزاعهای خانوادگی، این همه جادههای اوراق، این همه رانندگیهای خطرناک، این همه تصادفات پرتلفات، این همه اسراف بنزین، این همه گرانی کمرشکن و این همه مصائب دیگر را ندیده و در این میان فقط از رقص و شادی مردم چنین عصبانی و برافروخته شده است، ناخودآگاه مرا به یاد شعری از شاعران بلندپایهٔ عصر مشروطیت میاندازد که خب البته برای مشاهدهٔ آن شعر باید به دیوان شاعر مراجعه کرد!
پاسخ دندان شکن میرزاده عشقی به شیخ مفت خور
میرزاده عشقی این شعر را در پاسخ به آخوندی کلاهبردار که با استفاده از دین و مذهب مردم را فریب میداده و از این راه مال و منالی بهم زده سروده است:
کف رنج بیوه گانرا ، مال یتیـمه گانـرا / اموال این و آنرا حینی که میـستانی
گیرم حیا نداری ، شرمی ز ما نداری / ترس از خدا نداری ؟ ای شیخ مامقانـی؟
تو کمتر از گدایی ، نان گــدا ربایی / گر غیر از این نمایی کی اندر این گرانی
هر روز می توانی ، خوانی بگسترانی / در خورد دعوت عام شایان میهمانی
از پرتو سفارت ، وز شاهراه غارت / هم خوب میخوری وهم خوب میخورانی
دزدی وپاسبانی هم گرگ وهم شبانی/ در هر دوحال گشتن ، الحق که می توانی
گراین چنین نبودی دانی کنون چه بودی / میبودی آنکه قرآن ، در مقبری بخوانی
تو بودی و حصیری ، نان بخور نمیری/ بر اشکم تو سیری می خواند لنترانی
در جمله وجودت غیر از شپش نبودت/ چیزی ز مال دنیا در این جهان فانی
هر گه کسی بمردی تو فرصتی شمردی / وآنروز سیر خوردی حلوای نوحه خوانی
ای شیخ دم بریده ، ای زیر دم دریده / ای بر جلو دویده ، تا در عقب نمانی
با اینهمه زرنگی ، با من چرا بجنگی ؟ / حقا در این دبنگی ، تکلیف خود ندانی
این شیدوشیطنت را، این کیدوملعنت را / با هر که می توانی ، با من نمی توانی!