امروز سالروز قتل فریدون فرخزاد است. با گذشت بیش از سی سال از ترور ناجوانمردانه او صدایش هنوز طنینانداز است. این صدا را جمهوری اسلامی نتوانست خاموش کند. فرخزاد محبوبتر از گذشته هرجا که اعتراض علیه بیداد باشد حضور دارد.
فریدون فرخزاد، شاعر، خواننده، بازیگر سینما و شومن مخالف جمهوری اسلامی، سی و یک سال پیش در چنین روزهایی به قتل رسید و پیکر بیجان او در روز شانزدهم مردادماه در منزل مسکونیاش در شهر بن آلمان کشف شد.
پلیس آلمان در حالی جسد سلاخیشده و غرق در خون او را یافت که اثر ۳۷ ضربه چاقو بر پیکرش دیده میشد. اگر چه شواهد فراوانی بر دخالت جمهوری اسلامی در این قتل وجود دارد، ولی تا کنون با گذشت بیش از سه دهه هنوز پلیس آلمان نتوانسته پرونده این قتل را مختومه اعلام دارد.
فریدون فرخزاد نخستین فرد از مخالفان جمهوری اسلامی نبود که در خارج از کشور ترور شد. پیش از او افراد دیگری از جمله شاپور بختیار به دست ماموران گمنام امام زمان کشته شدند. این در حالیست که تلاش برای ترور مخالفان از سوی جمهوری اسلامی هنوز هم ادامه دارد.
در بهار سال ۱۳۵۸ آیتالله خلخالی به عنوان نخستین حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی، پس از اعدام گروهی از وابستگان حکومت گذشته، برای عدهای نیز که از کشور گریخته بودند، غیاباً حکم اعدام صادر کرد و گفت: اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلاب اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آنها همین است.
فریدون فرخزاد از جمله آن “مهدورالدم”هایی در میان قربانیان جمهوری اسلامی بود که سیمایی شاخص داشت؛ بدون هیچ ترسی در شمار نخستین افرادی بود که نه تنها خمینی و مذهب، بلکه فرهنگ برخی از ایرانیان را نقد میکرد. برای او مهم این نبود که خمینی را فردی بیسواد و عامی بخواند، برای او اما مهم این بود که چرا اینهمه افراد تحصیلکرده از خمینی و حکومتی مذهبی که در خون بنیان گرفته و همچنان خون میریزد، حمایت میکنند.
فرخزاد شهامت این را داشت که حتی از دوستداران خویش، همه آنانی که به کنسرتهایش میرفتند، انتقاد کند. برایش از نظر پایگاه فکری، آنکه در ایران بر مسند قدرت نشسته با کسی که در خارج از کشور پاسدار سنتهای پوسیده است، هیچ فرقی نداشت. او بیهیچ ترسی باورهای پوسیده قرون را که اکنون از پستوهای تار و نمور تاریخ بیرون کشیده شده بودند، به نقد میکشید. بر این فرهنگ میتاخت و مردم را به آموختن تشویق میکرد.
شاید بزرگترین علت اینکه هنوز هم پس از بیش از سی سال فیلم شوهایش بیننده دارد، این باشد که سخنانش هنوز سخن روز است. بهراستی نیز باید سالها میگذشت تا آنچه را او در آن زمان با جسارت در برابر همگان بیان میداشت، حال برای مردم در هستی اجتماعیشان ملموس گردد. (فیلم زیر)