پادشاهی ایرانی!


دستگاه خلافت اسلامی بدون بهره از سنت کشورداری ایرانی قادر به حیات نبود. تازیان خود برتر پندار نفرت خود از این نیاز به ایرانشهری را با انکار و خشونت همواره پاسخ داده اند. اینکه وزیرانی چون فضل بن سهل و جعفر برمکی پایانی خونین چون روزبه دادویه اندیشمند داشته اند، نه فقط نشان از میزان تنفر تازیان از موالیان “عجمشان” دارد بلکه یادآور این نیز میباشد ‌که در نظام حکومتی الله پرستان که هرگز برای خدمت به انسان نبوده، نمی‌توان نشانی از شایسته پروی را جستجو کرد. از مدینه محمدی تا جمهوری اسلامی همین بوده و خواهد بود.
در برابر آن از منشور کوروش و سنگ نوشته های داریوش تا مادگان هزار دادستان ساسانی و شاهنامه فردوسی آنچه از پادشاهی ایرانی درمی‌یابیم، معیار ارزش پادشاه در میزان خدمت است نه در بنده سواری!
سده ها پس از قادسیه، در دوران ظهور غزنویان، سلجوقیان و دیگر ترکتازان و نیز مغولیان در ظاهر ایرانی شده، اشتباهی تاریخی روی داد. معجونی از خلافت اسلامی و امارت خاقانی را سلطنت نامیده و هلاکو ها را خسروان پنداشتیم. اینگونه سلطنت و پادشاهی را در ادبیاتمان نیز یکی خواندیم.
قرنها گذشت تا با طلوع پهلویها پادشاهی ایرانی را که هنوز سلطنتش مینامیدیم، تجربه کنیم. پادشاه در خدمت به ایران و ایرانی. دریغا که بایستی فاجعه پنجاه و هفت میامد تا بفهمیم که آنها پادشاه بودند و نه سلطان و خاقان.
بیایید اینبار آگاهانه پادشاهیخواه باشیم.
پاینده ایران, جاویدشاه

خسرو فروهر , ۱۹ آبان ماه ۲۵۸۲ ایرانی

این نوشته در نوشته ها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.