ننگ نامه ما نامردان در غم ریحانه های بر دار

images6SZHMZSK

خسرو فْرَوَهَر , آبان ماه ٢٥٧٣,    ننگ نامه  ما نامردان  در غم ریحانه های بر دار

ای ایران, ای باغ و بوستان من, آن روز که دیوان بی دین و دینداران “دیو-انه ” ریحانه ها را بر دار و رخ گلهای زیبایت را اسید باران کردند, آن روز من کجا بودم؟

کجا بودم, در کدام گورستان سنگ بودم؟
شاید که خود مرده بودم.
شاید هم مست باده در خواب بودم,
دیوانه, آواره کدام سامانه بودم؟
آیا در باغ فراموشی ها اسید ها را جویبار بودم؟
حلاج ها را دار و ریحانه ها را “سربند” بودم ؟
آیا زنده ام؟ یا زنده مرده ام؟
شاید هم مرگ را پیمانه و خود “دیو-انه ” ام

آن روز که دشنه دشمن سهراب ها بکشت, من کجا بودم؟
دیوانه و آواره کدام بتخانه بودم؟
آن روز که ترانه ها را بی ندا و ندا ها را خاموش کشتند,
من مطرب و رقاص و ساز و اواز که ها بودم؟

ای ایران, مادرم, اکنون راست گویم, مادر را دیگر دروغ نتوانم.
آنگه که قلم گرز و جوهر همی خون, آری آنگه همه رستم, همه آرش, همه پهلوان بودند.

شب دراز است و شبنامه ها گویم,
به یاد شهنامه نقاله ها گویم, چنین وچنان گویم,
فلک را در خواب چنان کوبم.
آخر شب دراز است و در تاریکی همه چنان گویند!

من آنم که در خواب یلان را شاه و شاهانه افراسیاب ها کشتم.
در خواب شبانه چه خوش می غرم و می رزمم.
آخرمن دزد را میپرستم, چاکرانه ضحاک ها شانه ها بوسم.
خواب زیباست زیرا روزها چه خوش میدزدم.

شرمم باد, ننگم باد, از جفایم نام و یادم تا ابد بر باد
آخر یار نیم راهم, راه را دیوار و دیوار را سنگ خوارم.

من آنم که پیمان را شکستم.
پیمان را جلادم و جلادان را را سربزیر چنین هم پیمانم.

چه گفتم, چه کردم؟
آخر مگر من مردم که نامردان را چنان بی آزارم.

عجب سوگندم را به زر و زور فروختم.
عجب نامردم و بی شرم و بی آزرمم.

خسرو فْرَوَهَر

استفاده از این نوشته فقط با ذکر نام نویسنده مجاز می‌باشد.

 

این نوشته در نوشته ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.