مانی
مانی: چرا اسلام ستیزی، حق هر ایرانی است؟!
تاریخ نگارش : ۲٨ آبان ۱٣٨٨
میرزاآقا عسگری. مانی
چرا اسلام ستیزی، حق هر ایرانی است؟!
منوچهرجمالی:«اسلام ستیزی و عرب ستیزی، واکنش طبیعی در برابر اسلامی ست که گوهرش ستیزنده است»۱
قرآن: «و کافران را لباسی از آتش دوزخ بقامت بریده اند و بر سر آنان آب سوزان حمیم جهنم ریزند تا پوستِ بدنشان و آنچه در درون آنهاست بآن آب سوزان گداخته شود (سوره ی الحج. آیه های ۱۹ و ۲۰)
ولتر: «نخستین روحانی، نخستین حقه بازی بود که با نخستین ابله ملاقات کرد.»
دیدرو: «من چیزی وقیح تر از مخالفت اولیای دین با عقل نمی دانم، اگر به سخن آنان گوش دهیم باید قبول کنیم که مردم موقعی از ته دل مسیحی می شوند که مانند چارپایان به طویله بروند»۲
در ادیان ابراهیمی، بویژه در اسلام، اصلِ قداست زندگی پایمالِ پیشوایان و لشکریان دین شده است. قداست قرآن (فرامین الله)، و قداست خاندان نبوت، امامت، اولیاء الله و مراجع تقلید، جای اصالت انسان و ارج گذاری به زندگی اورا گرفته اند. در دین اسلام ارزش زندگی این جهانی انسان – که تنها نوع زندگیِ شناخته شده ی او در هستی است-، بی ارج شده، و زندگی خیالی در دنیائی دیگر جای آن را گرفته است. اسلام می گوید این دنیا «محل آزمایش» است، مقدمه ای است برای زندگی «واقعی!» دردنیای خیالی، موهوم و دروغینِ پس از مرگ.
در اسلام، بُن مایه ی آزادی که جزو گوهر و طبیعتِ آدمی است پایمال شده، اراده ی گزینشِ روشِ زندگی از سوی خودِ انسان، محو شده، و به جای آن ها فرامین دینی، و تکالیفِ تعیین شده از سوی الله و آیات الله جاسازی شده اند. اسلام، خرد و اندیشه ی انسانی را به بهانه ی «ناقص بودن انسان» مورد هجومی همه جانبه قرار داده و «پیروی از دستورات دینی» را جانشین آن کرده است. حتا اگر خردِ یک مسلمان، او را به سوی یکی دیگر از ادیان سامی (یهودیت یا مسیحیت» رهنمون شود، یا اگر دین را وانهد، به عنوان کافر فطری یا ملی کشته خواهد شد. ورود به اسلام لازم است اما خروج از آن به هیج وجه ممکن و مجاز نیست. خروج از اسلام، همانا پذیرش محکومیت به مرگ در دستان متولیان دین است. «ای پیغمبر، با کافران و منافقان جهاد کن و با ایشان سخت گیری کن که جای ایشان در دوزخ است.»۳ متولیانِ«الله»، «کافران» یا «مُشرکان» را درهمین دنیا با شمشیر دوشقه می کنند. پیش از آن که آن «کافر» یا «خطاکار» فرصت یابد در «دادگاه عدل الهی در روز جزا» توسط «الله» محاکمه و به جهنم فرستاده شود. «ای مومنان، با کافران جهاد کنید»۴ «هرجا مشرکان را یافتید آن ها را بکُشید و از شهر و دیارشان برانید.»۵
اندیشیدن همانا فلسفه است. در اندیشیدن، گوهر آزادی وجود دارد. گزینش روش و منشِ تازه از گوهر آزادی سرچشمه می گیرد. اما از دیدگاه اسلام، همه ی فیلسوفان و کاوند گان در بُن پایه های هستی، دشمنان اراده ی الله هستند و باید به عنوان زندیق، الله ستیز و اسلام ستیز نابود شوند. «با کافران از هرکه با شما نزدیک است جهاد کنید، آنان باید عدم گذشت و ملایمت و سخت گیری شما را احساس کنند.»۶
بر اساس احکامِ اسلام، انسان، از لحظه ای که در فضائی غیر از اسلام می اندیشد، وارد وادی کفر و دین ستیزی می شود. بر پایه ی فرامین شریعت، اصلِ شک به داده های اسلامی، شرک شمرده می شود، و اصلِ اندیشیدن و انتخابِ روش های دیگری برای بهزیستی، اصولی ضد دین هستند و «مرتکبین به چنین اعمال خلافی» باید نابود شوند. گاه، حتا اگر اندیشیدن در فضا و چهارچوب اندیشه های الهی و اسلامی صورت گیرد اما نتیجه اش زانوزدن دربرابر متدینین نباشد، فرد موردنظر باید کشته شود! عین القضاه، منصورحلاج و طاهره قره العین (که عمیقا مسلمان بودند» شماری از این پُرشمار کشته شدگانند. اسلام با اندیشه ی انسانی می ستیزد، با عقل انسانی می ستیزد، با فلسفیدن انسان می ستیزد، و اندیشمندان و دگراندیشان را با اتهام «اسلام ستیزی» سر می بُرد. مردم حقِ چون و چرا در برابر فرامین قرآنی را ندارند، اما مسلمانان حقِ کشتن هر دگراندیشی را دارند! «هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.»۷ کشتن دگراندیشان نه تنها «حق طبیعی»! مسلمانان است، بل که همزمان، یک «وظیفه ی دینی» و در زمره ی «جهاد مقدس» به شمار می رود!
از دیدگاه مسلمانان، تنها اندیشه ی درست در همه ی زمان ها و مکان ها و تا به ابد، همانا اندیشه های محمدابن عبدالله درقرآن است، و هرگونه اندیشه، روش و منشی دیگر، ضداسلام به شمار آمده، باید نابود شود. پس،اندیشیدن، همانا اسلام ستیزی محسوب شده، موجب جزای انسان اندیشمند خواهد شد. باید آماری تدارک دید از میلیون ها انسانی که در ۱۴ سده ی گذشته با بهانه «اسلام ستیزی» به دست شمشیرزنان، قداره کش ها، سپاهیان و گزمه های دین و شریعت به قتل رسیده اند. این، همانا «رأفت اسلامی»، «اجرِالهی» و «عدالت اسلامی» است!
در تفکر دینی، اصل یگانگی گوهرینِ نر و ماده (و این اصل که زنان و مردان دونیمه کامل کننده ی یکدیگرند)، مورد «غضب الهی» واقع شده و بخش مادینه ی هستی (زن در جوامع اسلامی) به «موجوی ناقص الخلقه»، «ناقص العقل» و «ضعیفه» تقلیل یافته است. زن در بهترین حالت، نیمی از حقوقی را داراست که مردها دارند. «زنان شما، کِشتزارِ شمایند، پس برای کِشت بدانها نزدیک شوید! سوره ی البقره. آیه ۲۲۲» «لیکن مردان را بر زنان افزونی و برتری خواهد بود. البقره. آیه ۲۲۷» گواهی دادن زن ها، و سهمِ ارث شان نیم برابر رای، و سهمِ ارثِ مردان است. حق مردان است که زنان را گله وار با عناوینی همچون تعدد زوجات و صیغه ی اسلامی به حرمسراهای کوچک و بزرگ خود ببرند. اسلام، زن ستیز است. اما اگر زنان بخواهند به حقوق اجتماعی و طبیعی خود دست یابند؛ «اسلام ستیز» به شمار می آیند. «اسلام ستیزی» بدترین و خطرناک ترین اتهامی است که مسلمانان و اسلام زدگان با بهره گیری از آن، دست به کشتار می زنند. دست به مصادره ی اموال می گشایند. اسلام، یک دین مردانه است. الله مرد است. تنها مردان می توانند مرجع تقلید باشند. در اسلام، امامِ زن وجود ندارد، پیشوای دینی زن وجود ندارد، مرجع تقلید زن وجود ندارد. حوزه های علمیه، حوزه های مردانه هستند. در اسلام، آخوند زن وجود ندارد. همه چیز مردانه است، چرا که الله مرد قهاری است که رجولیت اش را روی سرزمین های اسلامی پهن کرده است. پس، هرگونه مبارزه برای احقاق حقوق زنان، همانا «اسلام ستیزی» شمرده شده، مشمول مجازات اسلامی خواهد بود. یا باید در برابر این دینِ مردخدائی زانو زد، یا باید به عنوان «اسلام ستیز» مورد شماتت و سرکوب قرار گرفت. چرا که اسلام، همانا مردانند، خود خودِ مردانند! آن هم مردانی از جنس خاندان نبوت و امامت!
اسلام، ارزش مردم درجایگاه شهروند آزاد را به رسمیت نمی شناسد. مسلمانان می گویند، نبی، امامان، نواب، والیان و علمای دین مقدس اند. آنان محور هستیِ انسان در هردوجهان اند. آنان باید تعیین کننده ی راه و روش زندگی دیگران باشند. «حق» آنان است که فتوای قتل یا مصادره دارائی ها یا تعزیر مشرکان و کافران و منافقان (دگراندیشان) را بدهند. حق آنان است که «امت» را (این واژه را باید به گفته ی ولتر معادل چهارپایان دانست) «هدایت» و رهبری کنند. از نظر متولیان دین، توده ها باید میمون وار از مراجع دین «تقلید» کنند. چرا که توده ها به خودی خود در برابر نمایندگان الله، فاقد «کمالات» هستند. آن ها در دستگاه الله موجوداتی دست دوم اند که باید از اوامر علمای دین پیروی، و از اعمال آنان تقلید کنند.
هرگونه انتقادی به اسلام یا به مسلمانان با شمشیرِدولبه ی «اسلام ستیزی» روبرو می شود. اما مسلمانان دو آتشه با توده هائی که بخواهند خود بیندیشند به ستیزی خونین درمی آیند و آن توده ها را به اتهام «اسلام ستیزی» تقبیح کرده، سرکوب می کنند. آیت الله محمدمصباح یزدی می گوید:«جان و مال و ناموس کسانی که مخالف ولایت مطلقه فقیه هستند برای بازجویان حلال است و تجاوز به آنان معادل زیارت قبرامام حسین است».(ماخذ: http://donballeh.com/link /۱۳۱۰۷۴) «النصرمن الرعب»! بترسان تا پیروز شوی! آنانی که چپ و راست از «چپ» و «راست»، جلوی هر اندیشه و بیان آن را باعنوان «اسلام ستیری» می گیرند، حتا اگر به ظاهر «روشنفکر» هم باشند، درواقع، عمله ی اندیشه ستیز و آزادی ستیزِ الله و علمای دین اسلام هستند. ولتر، نابغه ی بزرگ سده ی هفدهم میلادی در فرانسه نوشت: (مردی که به من می گوید «به آنچه من می کنم ایمان داشته باش ورنه گرفتار غضب الهی خواهی شد» مثل آن است که می گوید: «به آنچه من می کنم ایمان داشته باش ورنه ترا به قتل می رسانم.» «کسی که آزاد خلق شده است چه حق دارد یک نفر مثل خود را مجبور سازد که مانند او فکر کند؟»)۹
صادق هدایت نوشته بود:«تمام فلسفه ی اسلام روی نجاسات بنا شده، اکر پائین تنه را از آن حذف کنیم، اسلام روی هم می غلتد و دیگر مفهومی ندارد.» پایه های اسلام برخرافات برپا شده است. خرافات، اصلی ترین پایه های اسلام اند. خرافه یعنی آن چیزی که نه تعریف علمی دارد، و نه با عقل، درخور پذیرش است. خرافه، نه با موازین واقعیت همخوانی دارد، و نه با آزمون و تجربه قابل اثبات و درک است. پس، جهنم یک خرافه است، بهشت یک خرافه است، غیبتِ امام یک خرافه است، شق القمر یک خرافه است، طی الارض یک خرافه است، حضور نکیر و منکر در شب اول قبر یک خرافه است، شهادت در راه الله یک خرافه است، جهاد برای اسلام یک خرافه است. مسجد، لانه و کارگاهِ خرافه سازی است، امامزاده، ماشین تولید خرافه است. هرگاه کسی این خرافه های بزرگ و بنیادین را نپذیرد، اسلام و چماقداران الله با او به ستیز خونینی درمی آیند. هرگاه کسی به این خرافه ها شک کند به اتهام «مُشرک» یا به زبان امروزی ها «اسلام ستیز» زندانی، شکنجه و اعدام می شود. منتقد به اصول و فروع دین به اتهامِ کفر، زندقه، بی خدائی، الحاد، صب رهبری و توهین به ائمه کشته خواهد شد. بنابراین، اسلام و مسلمان حق ستیز با مردم (مردم ستیزی) را دارند اما مردم حق «اسلام ستیزی» یعنی دفاع از گوهرِ انسانی را ندارند! «کهنه پرستی که با جهل و خرافات در هم آمیخته است، مایه بیماری تمام قرون و اعصار گردیده است.»۹
«توهین به باور توده ها»!
حسین ابن علی: «ما از تبارِ قُریش هستیم و هواخواهان ما عرب، و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هرعربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر، و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها راباید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.» حسین ابن علی، امام سوم شیعیان "سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار" نوشته حاج شیخ عباس قمی صفحه ۱۶۴
«و اگر ما این قرآن را به زبان عجم (فارسی) می فرستادیم، کافران می گفتند چرا آیات این کتاب مفصل و روشن (به زبان عرب) نیامد.ای عجب! آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل می شود؟!»سوره فصله. آیه ۴۳
در جهانِ مسیحیت: «در سال ۱۷۶۵ جوانی ۱۶ ساله با نام لابار به تهمت این که تصویر عیسی را برصلیب پاره کرد توقیف شد وتحت شکنجه قرارگرفت. وی به گناه خود اقرار کرد، به همین جهت سرش را بریدند و جسدش را در میان کف زدن مردم در آتش سوزاندند.»تاریخ فلسفه.ویل دورانت. جلد نخست
این گونه برخورد با دگراندیشان بخشی از «اعتقادات مردمِ دین باور» است که درهمین سی سال گذشته در ایرانِ اسلامی به صورتِ نمایشی روزمره درآمده است. انتقاد به «باور توده ها» از نظر «روشنفکران سیاسی» ایران هم نوعی «توهین به اعتقادات مردم» به حساب می آید! این به اصطلاح «روشنفکران سیاسی» که برای جلب نظر مردم و گدائی رأی، به دروغ، حقه بازی و شارلاتانیسم بی کران دچار شده اند، هرگونه انتقاد به اینگونه باورهای برخاسته از دین را «توهین به دین مردم» می نامند. کار به آنجا کشیده شده است که یکی از همینان، سران سپاه پاسداران را که سی سال است به کشتار مردم ایران دست یازیده ، و در نبردی در بلوچستان کشته شده اند، «فرزندان ایرانزمین» می نامند و خود را در غم «شهادت» آن ها سوگوار می داند! دیدرو فریاد برداشته بود که «مردم هرگز آزاد نخواهند شد مگر آن که سلاطین و روحانیون هردو به دار آویخته شوند.زمین وقتی حق خود را به دست خواهد آورد که آسمان نابود شود»۱۰
چرا اسلام ستیزی، حق هر ایرانی است؟:
زیرا دین اسلام با زور، شمشیر، خدعه، کشتار، غارت و سرکوب بر مردم ایران تحمیل شده است.
زیرا بُن پایه ی فرهنگ زنخُدائی، سیمرغی، و انسان محوریِ ایران به ضرب شمشیر اسلام لت و پار شده است.
زیرا اسلام با ایرانی و ایرانیگری به ستیزی خونین درآمده و تا کنون میلیون ها ایرانی را که خواسته اند خود باشند و فرهنگ خود را ارج بدارند کشته، آواره و شکنجه کرده است.
زیرا اسلام با زبان پارسی که از شاخصه های هویت ملی ایرانیان است، ستیزی پایان ناپذیر دارد.
زیرا اسلام با نشانه ها و نُمادهای فرهنگِ ایرانی، از گور کوروش بزرگ بگیر تا تختِ جمشید، از چهارشنبه سوری بگیر تا جشن نوروز، ستیزی کین توزانه و آشتی ناپذیر دارد.
زیرا اسلام، ارج انسانِ ایرانی، و ارزش فرهنگِ جهانشمولِ آن را در ستیزی ۱۴۰۰ ساله پایمال کرده است.
دشمنِ قهار و زنگی ی تیغ به دست، درکی از فرهنگ مدارا، تفاهم و هم اندیشی ندارد. ابزار او «حرب»است، «ستیز» است و خونریزی. ابزار روحانیون، جهل است و خرافه. ابزار پاسداران اسلام شمشیر است و شکنجه و تجاوز جنسی. بی هوده نیست که بر بیشترین پرچم های کشورهای مسلمان و گروه های تروریستی مسلمان؛ شمشیر کج و خونین عربی نقش بسته است. حکام، سلاطین و پیشوایان دینی مسلمان، دشمنان فرهنگ، دشمنانِ موجودیت، و دشمنانِ تاریخ ایران و ایرانی اند.
بنابراین، «اسلام ستیزی»، حق هرایرانیِ نواندیش وآینده نگر است. هر ایرانی آزادیخواه، متمدن، روشن اندیش و ایران دوست باید با هرابزاری که دارد با اسلام در میهن متصرف شده اش بستیزد. این «ستیز»، در واقع دفاعی است دربرابر ستیزه جوئیِ بیگانگانِ لانه کرده در ایران. ایران و ایرانی زمانی از «یوغ اسارت» اسلام رها می شوند که عمامه ی روحانیون را به لگن کودکان ایرانی تبدیل کنند.
۱ – منوچهر جمالی. زال زر یا زرتشت. جلد نخست. ص. ۲۲۳.
۲ – ویل دورانت. تاریخ فلسفه.حلد نخست. ترجمه ی دکتر عباس زریاب خویی. چاپ ششم. سال ۱۳۸۱. ص. ۳۲۲
۳ – قرآن.سوره ی توبه. آیه ۷۳
۴ – سوره ی انفال. آیه ی ۳۸
۵ – سوره توبه. آیه ۱۹۰
۵ – توبه. آیه ۱۲۳
۷ – سوره آل عمران. آیه ۱۰۰
۸ – ولتر. تاریخ فلسفه. اثر ویل دورانت. جلد یک. ص ۳۲۹
۹ – ولتر. همان. ص ۳۲۹
۱۰ – دیدرو. همان. ص ۳۲۱