تاریخ ۴۶ سال گذشته ایران با خون مبارزان آزادیخواه نوشته شده است. هر برگی از این دفتر، گواهی است بر ایستادگی نسلی که در برابر استبداد ولایت فقیه سر خم نکرد و تا بهای جان پیش رفت. در این میان قیام ۱۴۰۱ سه واقعیت بنیادی را بر صحنه سیاسی و اجتماعی کشور حک کرد؛ واقعیتهایی که تا امروز، در سال ۱۴۰۴، همچنان مسیر آینده را تبیین و روشن میکنند:
نخست، قیام ۱۴۰۱ با رادیکالترین مطالبات آغاز شد و در مدت کوتاهی عمق اجتماعی بیسابقهای یافت. این قیام از کلیت نظام ولایت فقیه عبور کرد و هدف را بهروشنی بر سرنگونی حاکمیت نشاند. از این منظر، همه پلهای پیشین ــ از اصلاحطلب های قلابی تا توهم تغییر از درون ــ در آتش خشم و مطالبات نسل جوان سوخت. لذا تعادل قوا میان اکثریت قاطع جامعه ایران با حاکمیت، هرگز به دوران پیش از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ بازنخواهد گشت.
دوم، دستآورد قطعیِ آن قیام در نفی کامل مشروعیت نظام بود. از آن پس، هیچ مانوری تحت عنوان «اصلاحات»، نه کارکردی برای حاکمیت داشته است و نه اکثریت مردم ایران برای آن کوچکترین ارزش و توجهی قائل شدند. کمترین خواست جامعه، برچیدن اصل ولایت فقیه از قانون اساسی و برانداختن شخص ولی فقیه در رأس نظام، بههمراه انحلال سپاه پاسداران که ستون فقرات سرکوب و فساد حاکمیت است. چنین مطالبهای هماکنون از شعارهای قیام ۱۴۰۱ تا به امروز، رادیکالتر و گستردهتر شده است.
سوم، قیام ۱۴۰۱ مرزهای آینده را نیز روشن کرد. سه سال آزمایش، همه نیروها را در برابر آینه تاریخ قرار داد. امروز پاسخ مردم ایران چیزی جز یک حکومت دموکراتیک، فراگیر و متکی بر جدایی دین از سیاست نیست. این مطالبه درونی، محصول تجربه تاریخیِ دههها سرکوب است و پشتوانهای دارد به وسعت یک ملت.
اگر امروز بحرانهای لاعلاج در درون حاکمیت به اوج رسیده، این خود بازتاب مستقیم همان قیام و آثار استراتژیک آن است. اختلافات درونی، بنبست اقتصادی، انزوای بینالمللی و جنگ قدرت در رأس نظام، همه نشانههایی از لرزش پایههاییاند که دیگر تاب ایستادن ندارند. این بحران تا نقطه سرنگونی نظام ادامه خواهد یافت و امکان عقبگرد ندارد.



