در پی فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای فلجکننده، قیمت دلار در ایران تا عدد بیسابقهٔ ۱۱۷ هزار تومان بالا رفت و باز هم اقتصاد ویران شدهٔ کشور را به لرزه درآورد. قیمت دلار در آخرین روز کاری هفته با افزایش یک هزار و ۳۴۰ تومانی نسبت به روز گذشته، تا لحظه نگارش این گزارش (بعدازظهر پنج شنبه به وقت تهران) روی رقم ۱۱۷ هزار و ۴۰ تومان قرار گرفت.
به گفته معاملهگران، نااطمینانیهای سیاسی همچنان محرک اصلی بازار است و سرمایهگذاران برای حفظ ارزش داراییهای خود به دلار پناه میبرند.
در این میان افزایش قیمت دلار هر بار بیشتر زندگی فقرزدهٔ مردم ایران را به قهقرا میبرد. برای نمونه، یک کارمند دولتی با حقوق متوسط ماهانه حدود ۱۸ میلیون تومان، وقتی دلار ۱۰۰ هزار تومان بود، معادل حدود ۱۸۰ دلار دریافت میکرد. اما حالا با دلار ۱۱۶ هزار تومانی، این حقوق به حدود ۱۵۵ دلار سقوط کرده است. یعنی بیش از ۲۵ دلار افت ارزش فقط در یک جهش کوتاه دو هفتهای!
این صعود افسارگسیخته، بیش از هر چیز، آینهٔ تمامنمای بحران اقتصادی در جمهوری اسلامی است. دلار شاخصی حیاتی برای سنجش سلامت اقتصاد ایران است و مستقیم بر تورم افسارگسیخته، گرانی کالاها و نابودی قدرت خرید میلیونها خانواده ایرانی چنگ میاندازد. وقتی دلار اوج میگیرد، مردم ایران هر چه بیشتر زیر خط شوم فقر فرو میروند و این چرخهٔ ویرانگر، بار دیگر فاجعهای را رقم میزند که رژیم خامنه ای مسبب اصلی آن است.
ویژگیِ دوران پساماشه، فشارهای موازی از بیرون ــ چه داخلی، چه بینالمللی ــ به نظام است. فشار داخلی، محصول سقوط جایگاه اجتماعیِ نظام، و فشار بیرونی محصول ترک برداشتن بزرگ سیاست مماشات با آن است. این ویژگیِ مهم و دورانساز توأم با فشارها را روزنامه شرق بهنقل از محسن هاشمی رفسنجانی بازخورد داده است. بازخوردی که یکی از تابلوهای گویای «بزنگاه سخت» حاکمیت میباشد:
«اینکه بگوییم ایران در یکی از پیچیدهترین دورههای معاصر خود قرار گرفته است، گزارهای اغراقآمیز نیست. ایران در بزنگاه سخت است. یکی از ریشههای بحران کنونی، فاصله روزافزون میان حکومت و جامعه است. ایران امروز در میانه توفانی ایستاده است که نه با انکار میتوان از آن گریخت و نه با تکرار روشهای کهنه میتوان بر آن غلبه کرد.»
عین چنین تعبیری را روزنامه هممیهن بازتاب داده بود: «مملکت در آستانه یک اَبربحران هولناک قرار گرفته است.»
به گفته ناظران، حاکمیت در برابر مجموعهای از بحرانهای انباشته قرار دارد که با سرعتی فزاینده به نقطه گریز میروند. آثار جنگ ۱۲ روزه و تبعات مکانیسم ماشه، همچون شتابدهندههایی عمل میکنند که روند فرسایش را سرعت میبخشند.
بحرانهای اجتماعی در کف خیابان، جنگ درونی نظام بر سر قدرت، و انزوای منطقهای و جهانی در دوران پساماشه، همه یکچیز را فریاد میزنند: این حاکمیت در مسیر فروپاشی است که حتی کارگزارانش نیز آن را حس کرده و به آن اعتراف میکنند: «مملکت [بخوانید حاکمیت] در آستانه یک اَبربحران هولناک قرار گرفته است.»
پس می توان نتیجه گرفت که بحران به مرحلهای رسیده که بقای نظام را از منظر خودیها هم در معرض تهدید قرار داده است.