این روزها، اصلیترین دغدغه نظام خامنهای، مهیا بودن تهدید بالفعل انفجار بغض و خشم اجتماعی است. این تهدید نه خیال و تصور است و نه پیشبینی دوردست؛ در قلب خود حاکمیت، در درون همان سازوکارهایی که وظیفهشان آرامسازی و انکار بحران است، آشکارا بیان میشود.
نشانی روشن آن را محمدحسین عادلی، رئیس سابق بانک مرکزی در تلویزیون حکومتی علناً بیان کرد؛ اعترافی که نهتنها عمق نگرانی نظام را برملا میکند، بلکه نشان میدهد ساختار قدرت، خود بیش از هر کس دیگری از آیندهاش بیمناک است. او در باره طرح تازه سرکوب بی حجابی گفته:
«جوانها بالاخره بهخاطر نارضایتیهایی که از چیزهای دیگر هم دارند، اگر سر این مسأله شورش کنند حالا شما ۸۰ هزار نفر داشته باشید که هیچی، ۸۰۰ هزار نفر هم داشته باشید شورش اتفاق میافتد. اگر این اتفاق بیفتد، وسط این هم اگر دو سهتا عامل دیگر هم باشد، جنگ هم اتفاق بیفتد، آنوقت معلوم نیست که شما چطور بتوانید جمعش کنید.»
این عبارت، تنها یک هشدار فنی نیست، بلکه برآوردی استراتژیک از امکان فروپاشی کنترل است. این مقام حکومتی بهصراحت میگوید ظرفیت سرکوب، در نقطهای مشخص، بیاثر میشود. این گزاره، در ادبیات رسمیِ حاکمیت کمسابقه نیست، اما در این مقطع زمانی معنای دیگری مییابد: نظام میداند که جامعه به مرحله «پشتسرگذاشتن ترس» نزدیک شده است.
وقتی چنین مختصاتی میان جامعه و حاکمیت رقم خورده و ثبت شده است، تکامل آن چه چشماندازی خواهد داشت؟
نخست باید دانست که شکاف اجتماعی در ایران دیگر شکافی صرفاً اقتصادی نیست؛ به یک نارضایتی چندلایه سیاسی، نسلی، فرهنگی و معیشتی تبدیل شده است. اعتراض، از صورتهای پراکنده و مقطعی، در حال حرکت بهسوی یک خودآگاهی جمعی است. افزایش مداوم اعترافهای درونحکومتی نیز خود نشانه این است که تحول بزرگ در تقدیر، برای اتاق فکر نظام قابل انکار نیست.
چشمانداز چنین شرایطی، تشدید شکنندگی حاکمیت و تداوم انباشت نارضایتی در جامعه است؛ انباشتی که هر رویداد غیرمنتظره ــ از بحران اقتصادی تا درگیری خارجی ــ میتواند آن را به آستانه انفجار برساند.
نظام این را میداند و از همینرو، صدای اضطرابش از درون بلندتر از گذشته شنیده میشود. آینده، نه تابع اراده تبلیغات حکومتی، بلکه تابع نیروی اکثریت جامعه بویژه نسل جوانی است که دیگر نپذیرفته در حاشیه سرنوشت خویش بایستد.



