قسمت اول برنامه : چرا هنوز پس از ۳۷ سال دشمنان هنوز باید از پهلوی ها بد بگویند!؟
قسمت دوم برنامه: برای اولین بار سندی تاریخی از آمار اقتصادی ایران بین ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴
کتاب ها و برنامه ها
بایگانیها
خسرو فروهر در اینترنت
همیاری
برای همیاری از طریق صندوق پستی:
PO BOX 8, A - 1142 VIENNA AUSTRIA
بخاطر مشکل فنی برای باز کردن لینک ها در این ستون از GOOGLE CHROME برای اینترنت استفاده نکنید. بقیه BOWSERS کار میکنند!
برای همیاری یکباره ازپیپال:
- 1. https://paypal.me/Fravahar
- 2. https://paypal.me/KhosroFravahar
برای همیاری ماهانه از PayPal: شما در گزینه پایین میتوانید بین ۱۰, ۲۰, ۳۰, ۵۰, ۷۵, ۱۰۰ و ۲۰۰ یورو مبلغ مناسب خود را انتخاب کنید و سپس روی Subscribe کلیک کنید!
”طناب پوسیده شد“
شاهزادهیِ نازنین، بیچاره کرده ما را، این کمترین هزینه / زبانِ پارسی برفت، عرب بجایش نشست، این یکی نیست هزینه؟
از روی قصد بنزین، مسموم کنند به بَنزِن، شاهد سینما رکس / دریاچهها خشکاندند، اعدامها چه بسیار، آیا نه است هزینه؟
در آن یواس تو هستی، مهمترین ثروتِ کشور فقط انسان است / کسرویها، فرخزاد، چه زار کشته گشتند، همه تکهتکه، اینها نیست هزینه؟
دلها خونِ خون شد، هر روز جوانی تازه، در جمعِ آن جنون شد / آیا راضیش نکرده؟ هزینه این لحظههاست که پشتِ هم رفته
دورانِ حداقلها دیگر گذشت، آب برد، حداکثر را طلب / ریشویِ اصلاح طلب، دیگر بکار ناید، باید زیرو رو شِه
ریشویِ اصلاح طلب، دیگر بکار ناید، اسلامُ و اصلاح شدن! / هزارُ و نیم هزاره، اصلاح شدن کجا بود؟ سرراست، خودِ هزینه
اسلام، اسلام بس است، جان، اسلامِ پر زِ شُبهه / اوستا آن خورشید است، آسمان صافِ صافه
اسلام، اسلام بس است، جان، ریشهاَش از عرب هست / اوستا آن خورشید است، خورشیدِ ظهرِ تابان، تابانِ تابستانه
اسلام، اسلام بس است، جان، تازی بن ملخخور، عجم نه او نِجاتَد / اوستاجان خورشیدِه، خورشیدِ پشتِ شیرِ پرچمِ ایران جانِه
شاهزادهیِ نازنین، امیدِ ایران زمین، چقدر کشته باید / تا بله گوید، هشت سال جنگِ بیخود، پانصد هزار کشته
اینها هزینه نیستند، قطر، نفتُ و گاز را در حالِ بلعیدن است / عرب هستان همچنین، نفتُ و گازِ مشترک، در حالِ بلعیدن است، راضی او نگشته
پدر مردُ و یتیم شد، همه ایران تباران، رضا شاهِ ثانی / گوشمالیاَت تا کی، آخر تا کی آخر، تا کی درد، شکنجه
دریاچهها همچو چشم، زبس که اشک ریختیم، آنها خشکیدهاند / شاهنشها، یارا، تا کی خواهی گفتن، آها بکش، حقته
عزیزِ نازنیم، امیدِ ایرانِ من، مشاوران عوض کن / این کمترین هزینه، طنابی پوسیده گشت، هزینه بیشماره
صدها هزار برابر، بیشتر زِ جنگِ تازی، آدم، کشته دادیم / اینها هزینهای نیست؟ رضا شاهِ ثانی، این لحظههاست هزینه
ایران گره خورده است با تک به تک نفسهات، از دست دادنِ تو / آیا نیست هزینه؟ قلبها شوند مجروح، آیا نه آن هزینه؟
پدر خروشیدُ و گفت، اگر همه بندِ انگشتِ دستهایم / قطعش کنند آنها، هرگز امضاء نگردد، ایرانستان نه هرگز، هرگز نه، محاله
سرشارِ مهرِ فقید، آریا پدر، آن شریف، سفارشی به ما کرد، بیاد داریم آیا؟ / ایرانستان مبادا، عزیز نازنیم، اینها نه آن هزینه؟ آیا راضیش نکرده؟
شریف، نامِ او است، دانشگاهِ شریف، یادآورِ پدر است / اهداف رضا شاه، همه به باد رفته، آیا راضیش نکرده؟
گفتند آبِ سد شور، گوید خیار بکارید، خیارِشور لذیذتر / معیارِ رأس بودن، مغزهایِ خشکیده است، اینهاست آن هزینه
دادگستران ستمگر، اینها نیست هزینه؟ زِ هر تَن آن ایرانی / جانُ و رمق بریدند، اینها نیست هزینه؟ آیا راضیش نکرده؟
باد کوبهاییِّ قهار، فردوسیزمانه، ده سال بیصدا شد / عالی پیام، پیامش در جانِ ما نشیند، هیلا و ترکمانها، اینها همان هزینه
گفتارِ من نه شعر است، نه نثر میتوان گفت در بینِ لیلی مجنون / شدم چون قلم من، دائم در طلاطم، انگار طوفان شده
بادکوبهایی قلم را بیکار تا بدیدم، گفتم لاجرم من / مشقی سیاه باید، آری نه شعر وَ نه نثر، سیاه، عینِ دوده
در بینِ نثر وَ نظم ، در حالِ دویدن، امروز این وظیفه است / فردوسیِ زمانه، از بند، تا به در هست، سر مشقِ ما همینه
در کهریزک شکنجه، تجاوز بر پسر هست، تمامیِ دانایان / اَندر اِوین وَ کرج، به بند در کشیدند، اینها که بیشترینه
پدر دق کرده است، زِ داغِ ایرانِ خود، آیا نبود هزینه؟ / دریایِ مازندران، زِ پنجاه شد دوازده، آیا راضیش نکرده؟
چند قرنِ دیگر آیا خواهیم دهیم هزینه / تا کمترین هزینه راضی شود، شاید! عزیزم، ای شاهزاده
این لحظهها در گذر، ایرانیان ناامید، مایوسُ و ناامیدتر / حکومتِ اسلامی، جفتک زند بیشتر، اینها همان هزینه
قیمتِ این آزادی، چرا اینقدر گران است؟ هزینه نه / نه بیشتر، مشاوران عوض کن، اینها همان هزینه
آنکه سپاه بیاورد، خونِمردم را کشید، کنون شد مشاور؟ / امیدِ ایرانِمن، مشاوران عوض کن، اینها همان هزینه
شاهزادهیِ نازنین، خود و ناخودیها جدا مکن عزیزم / موافق یا مخالف همه یارِ تواَند، عشقِ همه ایران، ایران ترا عشقه
همه عاشقِمام، ایران عاشقِ تو، خودی و ناخودی را رها کن ای پدرجان / در قلب هر ایرانی، نامِ تو در انعکاس، بدونِ هیچ وقفه
سیُ و شش سال تلاش شد، هزینه صد هزار بار سنگینتر / داده شد، دیگر بس است هزینه ، وقته میوه چیدنه
با امواجِ سوزنده، پارازیت است منظور، هشتاد میلیون / آدم، زنده زنده کبابند، آیا نه این هزینه؟
هشتاد میلیون آدم، زنده زنده کبابند، بنزین به سم / مسموم، ایران کشان به راه است، آیا نه بس هزینه؟
دیگر چه چیز خواهند؟ ایرانیان بی توان، تحمیلِ جمعیت باز دوباره / هم آمد، تزریقِ آشفتگی هر روزه از رویِ عمد، اینها نشد هزینه؟
تزریقِ تورم، هر سال چندُ و چند بار، اینها را چه نامم، بگو جانا چه نام است؟ / تزریقِ آشفتگی، مانع شوند تعادل، در ایرانم سراسر، آیا نه این هزینه؟
گورها همه آباد، شهرها همه ویران، مساحتِ همه گور / بیشتر شد از همه شهر، اینها را چه نام است، ایا نهاُند هزینه؟
گویند اَنایرانیاَند، اَن را به جان چسبند/ آیا نه این هزینه، تازیِ انگلیسی، بر ما آیا نَتاخته؟
این را دگر چه نامم، چه خاکی بر سرم شد / هزارُ و نیم هزاره، ایرانِ عزیزم، چرا پس افتاده
اینها همه هزینهاَند، بی وقفه و مداوم، چشمان ترا امید است / کجا؟ کِی؟ چه وقتی؟ عرب کِی نجاتَد؟ عرب عجم نجاته؟
عرب اگر عرضه داشت، به امریکا ملتمس نمیشد او، لا شک / نفت را به قیمتِ کم، تا چند صباحِ بیشتر، آنان را به خانه، شاید پناه داده
خدا منزلش است در کعبه، اما عرب، یو ِاس شده است ملتمس / رحمتُ للعرب نیست، چطور برای همه، تمامِ عالَم شده
رحمتُ ِللْعَرب نیست، رحمتُ الْعالِمین است؟ عرب یو ِاس / ملتمس، چرا نجویداز دین؟ این است همان هزینه
گفتند کتاب نه لازم، هر آنچه دارند بسوز، ام الکتاب قرآن هست / چرا یو ِاس، ملتمس، بیشتر بخوانید آنرا، چرا نه بینیاز از تکنولوژی، اسلحه
عرب چیره دست است در قتل وَ هم غارت، کتاب بسوخت / تواند ، دانش سران بیسر، عرب در تنفر، بدونِهیچ وقفه
نخارد کس پشتِ ما، انگشت من تو ناخن، اینکه همه بسویی / هر کس ره به کوهی، نشسته در انتظار، این است آن هزینه
شیران در حصار اَر، همه شدید گرسنه، آیا توانیم بگفت / مرا نخور انسانم، اشرف به مخلوقاتم؟ نه حتما این جوابه
تازی، وحشیتر است، شیر را گاهی رحم است، تازه به عقل مسخَّر / چیره به قتلُ و غارت، کجا دینِ آنها، انسان، نجات داده؟
کفتار صفت، عرب هست، این جنگِ هشت ساله، شاهدِ این مدعا / عربهایِ آدمخوار، با هم شدند متحد، تا پارسیایی نمانه
و زان پس چونکه دیدند حریفِ ما نباشند، اسبِ تراوایِ نو، ولیِ مطلقی را / تباری از فلسطین، هزاران بار خونریزتر زِ کفتارانِ وحشی، دادند به ما حواله
اسلام یارِ ما نیست، با ما این نسازد، عقب، عقبتر آرد / سرهایِ هر جوانی، در رقصِ دار، مادر، اینها نشد هزینه؟
در پیشِ چشمِ مادر، چشمام خیسِ خیس است / کاغذ شده ترِ تر، خودکار نمینویسد، آیا نه بس هزینه؟
در پیشِ چشمِ مادر، جوانِ دستُ و پا زن، اینها ای عزیزم / اینها نه آن هزینه؟ چند تُن بتُن بر گور، آیا نه بس هزینه؟
گورِ سیاوُشان را حسین حسین گویان، چند تُن بتُن ریزند / عزایِ حسینی، مأخذ از سیاوُش، سکوت، بیش، سه صد سال، در اصل، این هزینه
دخترکان عریان، فقط نه در دُبِی، نه، کهریزکُ و کرج هم / ایرانی یا عرب هست؟ چه خُلقُ و خویی دارد؟ چه گوید از ریشه؟
دخترکان عریان، بزور سپس تجاوز، آن بچه پا گذارد / چه خُلقُ و خویی دارد؟ آیا نه بس هزینه؟
فغان، فغان ای داد، فریادُ و داد، بیداد / شاهزادهیِ عزیزم، از جان عزیزتری تو، قطعا بس است هزینه
وقتِ چیدن رسیده است، میوه نه کال دیگر / آزادی را مزه کن، ببین چقدر شیرین است، اصلا خود شیرینه
درود خسروی نازنین،
آقا، یادم رفت که برای آخرین بار این شعر را بخونم و تا حد امکان اصلاحش کنم، اینی که بعد این متن می فرستم، کامل تر هست، لطفا قبلی را حذف کنید تا نسخه اصلاح شده اش در دسترس باشد.
درود به تو، و سپاس از زحمت های تو عاشق ایران.
”طناب پوسیده شد“
شاهزادهیِ نازنین، بیچاره کرده ما را، این کمترین هزینه / زبانِ پارسی برفت، عرب بجایش نشست، این یکی نیست هزینه؟
از روی قصد بنزین، مسموم کنند به بَنزِن، شاهد، سینما رکس / دریاچهها خشکاندند، اعدامها چه بسیار، آیا نه است هزینه؟
در آن یواس تو هستی، مهمترین ثروتِ، کشور فقط انسان است / کسرویها، فرخزاد، چه زار کشته گشتند، همه تکهتکه، اینها نیست هزینه؟
دلها خونِ خون شد، هر روز جوانی تازه، در جمعِ آن جنون شد / آیا راضیش نکرده؟ هزینه این لحظههاست که پشتِ هم رفته
دورانِ حداقلها، دیگر گذشته، آب برد، حداکثر را طلب / ریشویِ اصلاح طلب، دیگر بکار ناید، باید زیرُ و زِبَر شِه
ریشویِ اصلاح طلب، دیگر بکار ناید، اسلامُ و اصلاح شدن! / هزارُ و نیم هزاره، اصلاح شدن کجا بود؟ سرراست، خودِ هزینه
اسلام، اسلام بس است، جان، اسلام، پر زِ شُبهِه / اوستا آن خورشید است، آسمان صافِ صافه
اسلام، اسلام بس است، جان، ریشهاَش از عرب هست / اوستا آن خورشید است، خورشیدِ ظهرِ تابان، تابانِ تابستانه
اسلام، اسلام بس است، جان، تازی بن ملخخور، عجم نه او نِجاتَد / اوستاجان خورشیدِه، خورشیدِ پشتِ شیرِ، پرچمِ ایران جانِه
شاهزادهیِ نازنین، امیدِ ایران زمین، چقدر کشته باید؟ / تا او بله بگوید، هشت سال، جنگِ بیخود، پانصد هزار کشته
اینها هزینه نیستند، قطر، نفتُ و گاز را در حالِ بلعیدن است / عرب هستان همچنین، نفتُ و گازِ مشترک، در حالِ بلعیدن است، راضی او نگشته؟
پدر مردُ و یتیم شد، همه ایران تباران، رضا شاهِ ثانی / گوشمالیاَت تا کی، آخر تا کی آخر، تا کی درد، شکنجه
دریاچهها همچو چشم، زبس که اشک ریختیم، آنها خشکیدهاند / شاهنشها، یارا، تا کی خواهی گفتن، آها بکش، حقته
عزیزِ نازنیم، امیدِ ایرانِ من، مشاوران عوض کن / این کمترین هزینه، طنابی پوسیده گشت، هزینه بیشماره
صدها هزار برابر، بیشتر زِ قادسیه، آدم، کشته دادیم / اینها هزینهای نیست؟ رضا شاهِ ثانی، این لحظههاست هزینه
ایران گره خورده است، با تک به تک، نفسهات، از دست دادنِ تو / آیا نیست هزینه؟ قلبها شوند مجروح، آیا نه آن هزینه؟
پدر خروشیدُ و گفت، اگر همه بندِ، انگشتِ دستهایم / قطعش کنند، آنها، هرگز امضاء نگردد، ایرانستان نه هرگز، هرگز نه، محاله
سرشارِ مهرِ فقید، آریا پدر، آن شریف، سفارشی به ما کرد، بیاد داریم آیا؟ / ایرانستان مبادا، عزیز نازنیم، اینها نه آن هزینه؟ آیا راضیش نکرده؟
شریف، نامِ او است، دانشگاهِ شریف، یادآورِ پدر، تو، اهدافِ جان / رضا شاه، همه تمام، به باد رفت، آیا راضیش نکرده؟
گفتند آبِ سد شور، گوید خیار بکارید، خیارِشور لذیذتر / معیارِ رأس بودن، مغزهایِ خشکیده است، اینهاست آن هزینه
دادگستران ستمگر، اینها نیست هزینه؟ زِ هر تَن آن ایرانی / جانُ و رمق بریدند، اینها نیست هزینه؟ آیا راضیش نکرده؟
باد کوبهاییِّ قهار، فردوسیزمانه، ده سال بیصدا شد / عالی پیام، پیامش در جانِ ما نشیند، هیلا و ترکمانها، اینها همان هزینه
گفتارِ من نه شعر است، نه نثر میتوان گفت در بینِ لیلی مجنون / شدم چون قلم من، دائم در طلاطم، انگار طوفان شده
بادکوبهایی قلم را بیکار تا بدیدم، گفتم لاجرم من / مشقی سیاه باید، آری نه شعر وَ نه نثر، سیاه، عینِ دوده
در بینِ نثر، وَ نظم ، در حالِ دویدن، امروز این وظیفه است / فردوسیِ زمانه، از بند، تا به در هست، سر مشقِ ما همینه
در کهریزک شکنجه، تجاوز بر پسر هست، تمامیِ دانایان / اَندر اِوین وَ کرج، به بند در کشیدند، اینها که بیشترینه
پدر دق کرده است، زِ داغِ ایرانِ خود، آیا نبود هزینه؟ / دریایِ مازندران، زِ پنجاه شد دوازده، آیا راضیش نکرده؟
چند قرنِ دیگر آیا خواهیم دهیم هزینه / تا کمترین هزینه راضی شود، شاید! عزیزم، ای شاهزاده
این لحظهها در گذر، ایرانیان ناامید، مایوسُ و ناامیدتر / حکومتِ اسلامی، جفتک زند بیشتر، اینها همان هزینه
قیمتِ این آزادی، چرا اینقدر گران است؟ هزینه نه / نه بیشتر، مشاوران عوض کن، اینها همان هزینه
آنکه سپاه آورد، خونهایِ مردم کشید، کنون شد مشاور؟ / امیدِ ایرانِمن، مشاوران عوض کن، اینها همان هزینه
شاهزادهیِ نازنین، خود و ناخودیها جدا مکن عزیزم / موافق یا مخالف، همه یارِ تواَند، عشقِ همه ایران، ایران ترا عشقه
همه عاشقِمام، ایران عاشقِ تو، خودی و ناخودی را رها کن ای پدرجان / در قلب هر ایرانی، نامِ تو در انعکاس، بدونِ هیچ وقفه
سیُ و شش سال تلاش شد، هزینه صد هزار بار سنگینتر / داده شد، دیگر بس است هزینه ، وقته میوه چیدنه
با امواجِ سوزَنده، پارازیت است منظور، هشتاد میلیون / آدم، زنده زنده کبابند، آیا نه این هزینه؟
هشتاد میلیون آدم، زنده زنده کبابند، بنزین به سم / مسموم، ایران کشان به راه است، آیا نه بس هزینه؟
دیگر چه چیز خواهند؟ ایرانیان، بیتوان، تحمیلِ جمعیت باز، دوباره / هم آمد، تزریقِ آشفتگی، هر روزه، از رویِ عمد، اینها نشد هزینه؟
تزریقِ تورم، هر سال چندُ و چند بار، اینها را چه نامم، بگو جانا چه نام است؟ / تزریقِ آشفتگی، مانع شوند تعادل، در ایران، سراسر، آیا نه این هزینه؟
گورها همه آباد، شهرها همه ویران، مساحتِ همه گور / بیشتر شد از همه شهر، اینها را چه نام است، ایا نهاَند هزینه؟
به اشتباه گویند، آنان اَنایرانیاَند، این پیشوندِ کریهِ، چرا / به جان بچسبند، آیا نه این هزینه، تازیِ انگلیسی، بر ما آیا نَتاخته؟
این را دگر چه نامم، چه خاکی بر سرم شد / هزارُ و نیم هزاره، ایرانِ عزیزم، چرا پس افتاده
اینها همه هزینهاَند، بی وقفه وَ مداوم، چشمان، ترا امید است / کجا؟ کِی؟ چه وقتی؟ عرب کِی نجاتَد؟ عرب عجم نجاته؟
عرب اگر عرضه داشت، به امریکا ملتمس نمیشد او، لا شک / نفت را به قیمتِ کم، تا چند صباحِ بیشتر، آنان را به خانه، شاید، پناه داده
خدا منزلش است در کعبه، اما عرب، یو ِاس شده است ملتمس / رحمتُ للعرب نیست، چطور برای همه، تمامِ عالَم شده
رحمتُ لِلْعَرب نیست، رحمتُ الْعالِمین است؟ عرب یو ِاس / ملتمس، چرا نجوید از دین؟ این است همان هزینه
گفتند کتاب نه لازم، هر آنچه دارند بسوز، ام الکتاب قرآن هست / چرا یو اِس، ملتمس، بیشتر بخوانید آنرا، چرا نه بینیاز از تکنولوژی، اسلحه
عرب چیره دست است در قتل وَ هم غارت، کتاب بسوخت / تواند، دانش سران، بیسر، عرب در تنفر، بدونِهیچ وقفه
نخارد کس پشتِ ما، انگشت من تو ناخن، اینکه همه بسویی / هر کس ره به کوهی، نشسته در انتظار، این است آن هزینه
شیران در حصار اَر، همه شدید گرسنه، آیا توانیم بگفت / مرا نخور انسانم، اشرف به مخلوقاتم؟ نه حتما این جوابه
تازی، وحشیتر است، شیر را گاهی رحم است، تازه به عقل مسخَّر / چیره به قتلُ و غارت، کجا دینِ آنها، انسان، نجات داده؟
کفتار صفت، عرب هست، این جنگِ هشت ساله، شاهدِ این مدعا / عربهایِ آدمخوار، با هم شدند متحد، تا پارسیایی نمانه
زان پس چونکه دیدند، حریفِ ما نباشند، اسبِ تراوایِ نو، ولیِ مطلقی را / تباری از فلسطین، هزاران بار خونریزتر زِ کفتارانِ وحشی، دادند به ما حواله
اسلام یارِ ما نیست، با ما، این نسازد، عقب، عقبتر آرد / سرهایِ هر جوانی، در رقصِ دار، مادر، اینها نشد هزینه؟
در پیشِ چشمِ مادر، چشمام خیسِ خیس است / کاغذ شده ترِ تر، خودکار نمینویسد، آیا نه بس هزینه؟
در پیشِ چشمِ مادر، جوانِ دستُ و پا زن، اینها ای عزیزم / اینها نه آن هزینه؟ چند تُن بتُن بر گور، آیا نه بس هزینه؟
گورِ سیاوُشان را حسین حسین گویان، چند تُن بتُن ریزند / عزایِ حسینی، مأخذ از سیاوُش، سکوت، بیش، سه صد سال، در اصل، این هزینه
دخترکان عریان، فقط نه در دُبِی، نه، کهریزکُ و کرج هم / ایرانی یا عرب هست؟ چه خُلقُ و خویی دارد؟ چه گوید از ریشه؟
دخترکان عریان، بزور سپس تجاوز، آن بچه پا گذارد / چه خُلقُ و خویی دارد؟ آیا نه بس هزینه؟
فغان، فغان، ای داد، فریادُ و داد، بیداد / شاهزادهیِ عزیزم، از جان عزیزتری تو، قطعا بس است هزینه
وقتِ چیدن رسیده است، میوه نه کال دیگر، آزادی را / مزه کن، ببین چقدر شیرین است، اصلا خودِ شیرینه