کتاب ها و برنامه ها
بایگانیها
خسرو فروهر در اینترنت
همیاری
برای همیاری از طریق صندوق پستی:
PO BOX 8, A - 1142 VIENNA AUSTRIA
بخاطر مشکل فنی برای باز کردن لینک ها در این ستون از GOOGLE CHROME برای اینترنت استفاده نکنید. بقیه BOWSERS کار میکنند!
برای همیاری یکباره ازپیپال:
- 1. https://paypal.me/Fravahar
- 2. https://paypal.me/KhosroFravahar
برای همیاری ماهانه از PayPal: شما در گزینه پایین میتوانید بین ۱۰, ۲۰, ۳۰, ۵۰, ۷۵, ۱۰۰ و ۲۰۰ یورو مبلغ مناسب خود را انتخاب کنید و سپس روی Subscribe کلیک کنید!
گفتگو با دکتر مهرا ملکی درباره جدا شدن آذربایجان و کردستان از ایران، نقش شوروی و حزب توده در این جریانات و نیز قهرمانانی که در نجات آذربایجان و کردستان سهیم بودند .
این نوشته در برنامههای تلویزیونی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقهمندیها.
Previous messageNext messageBack to messages
The end of the affair part 53
Actions
ali dayyani 8/13/2014
To: googoosh box483, tehranmagazine@gmail.com, editor@javanan.com, kayhanlondon83 gmail.com, newsteam@manototv.com, info@majlis.ir, um@um.dk
alidayyani@hotmail.com
با درود، که در اثر یک سهل انگاری دیگر، بخش ۵۳ از ایمیلهای وداع سیاسی نیز پاک شد، که در اینجا باز نویسی نموده، به عنوان لیست اول برایتان ارسال میدارم، لازم به تذکر است که این بخش، ۲۱ صفحه ی آغازین دفترچهای است که در ۶۰ صفحه در تاریخ ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ بصورت دستنوشته تکثیر کرده ام، حال دو خط پایین رفته، متن را تایپ و ارسال مینمایم
و همچنان در جهانی میان بیم و امید، از مسیر شعر
از تکثیر دفترچه ی قبلی فارغ شده بودم که فردی میانسال و با تجربه، سر راه من ظاهر شد و گفت
آقای دیانی ! چه قشنگ نوشته اید که باید ” بیداری تاریخی ” را جانشین ” بیداری اسلامی ” کرد، با توجه به تجربیاتی که پیدا کرده اید، بد نیست که این را هم بدانید که، اسلام سیاسی را باید فراموش کرد و به تروریسم سیاسی فکر کرد که سازمان ملل خود را در سازمان ملل متّحد دارد
او بعد از این اشاره ی بسیار با معنی، با گفتن داش علی را چاکّریم، با قدمهای سریع دور شد، من، بلافاصله به یاد گفتگویی افتادم که همزمان با آتشسوزی جنگلهای آریزونا، ترور بن لادن و حادثه ی نروژ داشتم، از آن جمله با یک دانمارکی، که خودش سر صحبت را باز کرد، آنگاه، بی اغراق، حدود ۳ ساعت روی حرف آن مرد فکر کردم و دیدم که حرف او ریشه ی کاملا علمی دارد، و موضوع نادیده گرفتن تروریسم جهانی از طرف برخی از مقامات اطلاعاتی، و سیاستمداران – به عنوان کارت بازی – موضوع خیلی خطرناکیست، موضوعی که جهان را در مقابل عمل انجام شده قرار داده است، مانند طالبان و القاعده که با حمایت غرب کار خود را آغاز کردند، و امروز به مشکلی برای غرب و شرق تبدیل شده اند، و بصورت مرموزی ارتزاق میشوند، این موضوع احتیاجی به مدرک ندارد، اما، برای مثال باید بگویم که، در گرماگرم جنگ افغانستان با روس ها، روزنامه ی دانمارکی یولندز پستن نوشت که
سازمان سای آمریکا در افغانستان با یک دست اسلحه و با دست دیگر قران پخش میکند
کاری که امروز دیگران هم میکنند، با عبور از این نوع مسائل و مسائل دیگر، از انجمله وقایع چند سال اخیر، نتیجه گیری کردم که
تروریسم سیاسی متشکل به سازمان ملل خود در سازمان ملل، خواهان تأثیر گذاشتن روی روند گذار نوین ۲۰ ساله است، که میشود موضوع عبور از تونل نحوست تبدیل شده به یبوست
حوادث تکراری دیگر را نیز که در اطراف زندگیام اتفاق میافتد، کاملا نادیده میگیرم، مانند چپ چپ نگاهٔ کردن یک مرد با ریش توپی، و یا اشارات یک دانمارکی در اتوبوس به هوای صحبت با دوست خودش که معلوم بود که طرف صحبت او من هستم، بویژه که آنها همزمان با من سوار اتوبوس شده بودند، که البته صحبتهای این دانمارکی روی مبانی روانشناسی مهاجرت بود که نمیتواند هدف منفی را دنبال کند
با توجه به اینکه شعرهای این دفترچه، همراه با توضیحات و پانویسها گویا تر از گویا هستند، از ادامه ی این مقدّمه صرف نظر کرده، مستقیما میروم به سراغ شعر، سوال کلیدی این است
آیا مشگلات مشترک جهانی بنفع آینده حل خواهند شد، یا آینده در این مشگلات حل خواهد شد
حرف دیگر اینکه : شعرهای بعدی را در هفته ی اول ژانویه تکثیر خواهم کرد، که علت این وقفه، تعطیلات کریسمس است، لذا برای همگان تعطیلات خوبی را آرزو نموده، سال نو مسیحی را شادباش میگویم، و اما شعر ها
برای ناتالی وود
مکث
سفر کردم درون شهر چشمانت، بوقت گفتن من میروم، آغاز این پایان نه معلوم است
مراقب باش که زیبایی، برای جنگل و دشت و دمن محکوم است
سفر کردم درون خط لبهایت، بوقت گفتن آن حرف آخر، با نگاهی غرق در فردا
نگاهی همچو یک ساحل، افق، بهر آن دریا
سفر کردم درون مکث آخر، مکث بنشسته در میان رفتن و ماندن
مکث یک آغاز، یک پایان، مکث حرفی را درون لحظهها خواندن
سفر کردم درون عمق در خود گم شدن، در خویش غلتیدن
بدنبال سوالی، دور مکث خویش چرخیدن
سفر کردم درون آنچه میبودی، آنچه میجستی آنچه میباید، آنچه میبینم
آنچه در راه است، نامعلوم، آنچه میباید شود مفهوم
سفر کردم در زیر و بم های زمان خویش، سفر در زیر و بم های زمان دور
سفر در زیر و بم های حوادث، آنچه در راه است، سفر در یک سوال مبهم و ناجور
سفر کردم درون شهر چشمانت، سفر کردم درون حرفهای روشن و حرفهای پنهانت
تاریخ سرودن : ۱۹ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۱ و ۵۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
توضیح ضروری اینکه، پریشب که از دنبال کردن مسائل سیاسی فارغ شدم، لحظههایم را با صهبا مطلبی آغاز کردم، تأثیر موسیقی حاصل و موسیقی کلاسیک، آرامشی است که برای فکر کردن بوجود میآورند، به مسائل هنری گره خورده با سیاست فکر میکردم، که به مرور بعضی از فیلمها مشغول شدم، و پایان فیلم شکوه علفزار را کلیک کردم، به یاد شعر صدای سوم عشق افتادم که در سال ۲۰۰۵ به وارن بیتی تقدیم کردم، و موضوعهای زیادی را مرور میکردم که باعث سرودن شعر ی شد که خواندید، چرا که پرانتز اندیشه، همان مکث تاریخی است
شاخه ی شکسته
شیراز و اصفهان و تبریز و رشت و مشهد، تهران و ساوه و یزد
اهواز، و یا که دربند، خاش، شهر کرد، سنندج، آری، تمام ایران
بهتر که راه حلی، یابیم برای یاران
خاور میانه اکنون در پیچ و خم نشسته / مانند یک پرنده، بر شاخه ی شکسته
قلاب یک کمربند، خاور میانه باشد / آتش در این میانه، فکر زبانه باشد
اسلام ارتجاعی، خصم تمام مردم / بادا شراب حافظ، آید درون هر خم
آرامش تفکر، زندانی هیاهوست / جغد، غرق شادمانی، در هی هی و تکاپوست
پای گراز زشتی، رقصنده زین هیاهو / بلبل نشسته در غم، پر غم، نگاهٔ آهو
جنگل پر از هراس است، گًل کز نموده از غم / در هر طرف توان دید، رنگ سیاه ماتم
خاورمیانه اکنون، در گیر و دار مرموز / با خنجر سیاسی، شب، فکر کشتن روز
تاریخ سرودن : ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
برای مور کرباسی، خواننده ی ایرانی مراکشی اسرائیل، زنی از قبیله ی زنان شکیلأیی
این من هستم که میخواند
پرسیدی که این کیست که میخواند، این من هستم که میخواند
با گلوگاهی به اندازه ی آواز، و لبانی به اندازه ی بوسه
چشم هایی به اندازه ی شمعدانی، سینه هایی به اندازه ی نوازش
اندامی به اندازه ی آغوش، و صدأیی به اندازه ی تو را صدا کردن
به اندازه ی تو را از لابلای لحظهها جدا کردن
پرسیدی که این کیست که میخواند، این من هستم که میخواند و فریاد میکشد ” من ” را
برای دیدار ” من ” در من، همان کسی که با اندامش سبزه زار را، با گیسوانش چتر اقاقیها را
و با صدایش، آرامش نسیم صبحگاهی را تصویر میکند
پرسیدی که این کیست که میخواند، این من هستم که میخواند، و این را فروغ میداند
همان فروغ که فریاد بر کشید : تنها صداست که میماند
این، من هستم که میخواند، این، من هستم که میخواند
تاریخ سرودن : ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه ی بعد از نیمه شب
پشیمانی
بهار، نیامده، از آمدن پشیمان است / اسیر سایه ی سرد و سنگین زمستان است
لباس سبز بهار و فضای یخبندان / درون قلب یکدگر نشسته اند و زمانه گریان است
فضای شام سیاه و نبود نور امید / همان حکایتی ست که در قصه پنهان است
علی ! علی ! مباد که این قصهها شوند مجهول / امید، در دل یک بیم سخت، حیران است *
تاریخ سرودن : ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
پانویس : اشاره به کتاب جهانی میان بیم و امید بغلم جان تیبر مند
کارت بازی
خانه ی فکر مرا، خانه ی فکر تو را، خانه تکانی لازم است / یک قطار پر خطر، اینسو و آنسو عازم است
فلسفیدن گر کنی، فهمی چرا قفلی، چرا / از چه رو باید ز نو آید به رقص اندام ما
قفل دیروزیم و، امروز، یک سوال پر خطر / این سوال پر خطر، اینجا و آنجا در سفر
نکته ی غرب، نکته ی شرق، قصه ی محدوده است / این جهان، همچون شکم، این مشگلات چون روده است *
گر نحوست شد یبوست، روده پاره میشود / جغد میاید به آواز و گراز اینسو و آنسو میدود *
خانه ی افکار ما قفل است و قفل، نیست دارای کلید / این کلید گم گشته اندر نحسی ره بس شدید
دین و مذهب، کارت بازی در میان غرب و شرق / فلسفیدن گر کنی، فهمی کجا بنشسته فرق
این جهان، آبستن حرفی ست نامعلوم و گنگ / ماهی اندیشه را زندان بود ابعاد تنگ
آی ای بنشسته در زندان افکار قدیم / یک خطر بنشسته ما را در کمین، بعد ش عظیم
تاریخ سرودن : ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۲ و ۱۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
پانویسهای یک و دو : اشاره به حرف میبدی که وقتی من مشگلات جهانی را به نحوست تشبیه کردم، گفت
نگو نحوست، بگو یبوست، و یادت باشد که یبوست در صورت کهنه شده، شکم را از درون پار میکند
که بعد از این گفتگو، رابطه ی من با او قطع شد
گفتگو
ز من پرسید : چرا هستی تو کافر / نداری بر مذاهب هیچ باور
به او گفتم که : من مومن به فکرم / ز راه فکر، به فکر کار بکرم
نه من یک دشمنم از بهر ادیان / که دشمن بودن است یک کار ارزان
هدف از بهر من تحلیل راه است / نه با چشمان کور، رفتن به چاه است
بگفت : فردای ادیان را چه بینی / عنان عقل را دست که بینی
بگفتم : این سخن بحثی دراز است / بباید عهد تازه با جهان بست
جهانی، دین، در آن یک امر شخصی / که کم گردد در آن هر عیب و نقصی
سیاست، اصل علم است، نیست مذهب / چنین باید زدن ره تا به مکتب
ز مذهب این جهان پیچیده گشته / شده روح بشر زین قصه خسته
بگفتا : اه فهمیدم چه گویی / مشامم را تو پر کردی ز بویی
ز بوی آنچه گفتی مست گشتم / در این راه، با تو من هم قصه هستم
بلی، آری، جهان پیچیده گشته / ز این دعوا بود آینده خسته
خطر، فردای ما را در کمین است / بشر، بازیچه بر روی زمین است
تاریخ سرودن : ۱۱ جولای ۲۰۱۱ برابر با ۲۰ تیر ۱۳۹۰ سالروز مرگ خلیل ملکی ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
درد مشترک
زشتی اندر ناهماهنگی بود تیغ بالا / ناهماهنگی، بود همچون اسید اندر هوا
بهر این دنیا بود این درد، درد مشترک / در خزان نسل فردا، این بود آن رنگ زرد مشترک
این دمل باشد جهانی، بیشتر را بین چنین / نیشتر را بین تو نیش خورده بر کّل زمین *
تلخ میباشد رخ این باتلاق پر خطر / روح تاریخ، زین خطر گردیده زار و مهتزر
ناهماهنگی بود همچون اسید اندر هوا / زشتی اندر ناهماهنگی بود تیغ بالا
تاریخ سرودن : ۱۰ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۳ و ۴۵ دقیقه
پانویس : اشاره به مقاله ی ” نیشتری بر دملی ” که گاهنامه ی عرصه در پاریس به مدیریت پرویز قلیچ خانی، و در زمان سردبیری مهدی فلاحتی آنرا چاپ کرد، که میشود حدود ۱۵ سال پیش، محتوای این مقاله، و اصطلاح اوفه المان ینسن در مورد ” روح از بطری گریخته ” همدیگر را تکمیل میکنند، که میتوانند محور بحثهای زیادی باشند و من به مرور، و در حد توان و به اندازه ی کوپن خود، به آنها خواهم پرداخت
جهان، در گیر و داری نحس محبوس / خطر، یک قصه ی تلخ است و محسوس
شده زشتی برای ما چو زندان / در این زندان، رخ آینده منحوس
تاریخ سرودن : ۱۰ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۳ و ۲۵ دقیقه
جهان امروز
جهان امروز چیست ؟ میز نقشه کشیدن برای یکدیگر
جهان امروز چیست ؟ قمارخانه ی بازی کردن با سرنوشت یکدیگر
جهان امروز چیست ؟ سیاه چال مفهومهای گم گشته در ابهام
جهان امروز چیست ؟ ترس از نگاهٔ در آیینه، ترس از دوباره اندیشی
جهان امروز چیست ؟ مکان ذبح اندیشه در کشتارگاه لجبازی
جهان امروز چیست ؟ جهان چهرهها و نقابها *
بالماسکهای که جغد و گراز و شغال تماشاگران آن هستند
جهان امروز چیست ؟ جهانی که گربه ی ناشناخته ها، بر پنجره ی آینده پنجول میکشد **
و آینده مانند موش میترسد، آری، جهان امروز
جهان موش و گربه بازیهات خطرناک است
چشم انسانهای اهل اندیشه، زین ماجرای تلخ نمناک است
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۵ و ۵ دقیقه
پانویس یک : اشاره به شعر خودم بنام چهرهها و نقابها که در سال ۱۹۹۵ سرودم
پانویس دو : اشاره به بحث ناشناخته ها
جنگ سرد
صدای جنگ سرد میاید از راه / قوانینش، ولی نیست همچو سابق
جهان، میز قماری بهر این جنگ / توان دیدن خطر را فرد حاذق
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۴ و ۱۰ دقیقه
جهان، مانند یک کشتی در میان باد و طوفان است / نگاهٔ ناخدای آن بسوی ملک ایران است
کجا این کشتی لرزان، سر انجام لنگر اندازد / نگاهٔ اهل اندیشه ز این بیغوله گریان است
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۸ و ۱۰ دقیقه ی صبح
عوام را میفریبند اهل نیرنگ / که تا فکر عوام، ماند همی تنگ
حدیث تلخ و غمگینی ست این درد / نهان در این مسیر است چهره ی جنگ
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه ی صبحگاهان
جهان، آبستن یک صبح مجهول / نه معلوم بشر، زین قصه محصول
تو گویی باتلاقی در میان است / درونش، صبح شادی، زار و معلول
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۷ و ۳۵ دقیقه ی صبحگاهان
برای شیدا و مسعود جاهد، با الهام از ترانه ی زیبای آنها بنام : پنجره باز میشود
رود صدا
پنجره ی امید من، باز، ز خواندن تو باد / ماندن شعر زندگی، مانده به ماندن تو باد
با تو، نگاهٔ پنجره، باز بسوی زندگی ست / خوان تو ترانهای که دل، راهی کوی زندگی ست
در نفس و صدای تو، سادهگی است و مهر شعر / وان نفس مفرح ت، شاد نموده چهر شعر
لحظه ی پر سکوت شب، با تو پر از ملاهت است / در نفس و صدای تو، سادگی و صداقت است
پنجره باز میشود، با تو بسوی دشت گًل / رود صدا تو را که دید، گفت : تویی مثال ٔپل
چهچهه ی صدای باد، در نفس تو کرده جای / خواندن تو، مرا بود، خواب قشنگ نی و نای
هجده تیر آمده، خلوت شب پر از تو است / با نفس و صدای تو، تازه شده هر آنچه هست
نیمه شب و صدای تو، جان و تن سکوت من / با نفس و صدای تو، تازه شود صدای زن
تاریخ سرودن : ۹ جولای ۲۰۱۱ برابر با ۱۸ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۱ و ۵۵ دقیقه ی بعد از نیمه شب
بازی خطرناک
مرا از غرب و شرق و دین رها کن، که این بازی، خطرناک است و ناامن
جهانی هستم و فرزند دنیا، که دارند میزنند آتش به خرمن
مرا ایرانزمین باشد چو ریشه، درخت فکر من، اما جهانی ست
شعور فلسفی گوید که : هشدار ! جهان آبستن درد نهانی ست
مفاهیم نوین جویم در این راه، که اینترنت، جهان را داده پیوند
ز دین باید رها باشد تفکر، اگر خواهی نمانی قفل و دربند
مرا حافظ بود آیینه ی فکر، جهان بینی، چو خیام است، مرامم
تفکر میکنم با شک علمی، که تا در مشت عقل ماند زمامم
مرا از غرب و شرق و دین رها کن، که میخواهم جهان را تازه بینم
فلک را سقف بشکافم چو حافظ، تفکر را در آن دروازه بینم *
تاریخ سرودن : ۸ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۲۰ و ۴۰ دقیقه
پانویس : اشاره به شعر معروف حافظ
بیا تا گًل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
هرچه زیبایی فراوان تر شود / کار دنیا نیز آسان تر شود
هر چه زشتی، ناهماهنگی نهد پا در میان / چشم دنیا نیز گریان تر شود
تاریخ سرودن : ۸ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۹ و ۳۵ دقیقه
در گیر و دار بازی
برخی، برای آینده نقشه میکشند / برخی به آینده اندیشه میکنند
برخی نیز، در گیر و دار این بازی گرفتارند / مفاهیم گمشده را باید در این بازی پیدا کرد
در انتهای این بازی ناامن است که، باتلاقی بسوی آینده نیشخند میزند
نحوستی ناشناخته، خود را به سرنوشت انسانها پیوند میزند
من، در گیر و دار این بازی، مومن به اندیشه میباشم
تاریخ سرودن : ۸ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه
جنگ سرد
جنگ سرد پایان پذیرفته، ولی، جنگ سرد تازهای گردیده آغاز و، در آن بنشسته جغد دلهره
نظم دنیا کودک و این جنگ سرد چون سرسره
جنگ سرد اکنون نمای دیگری دارد، نه همچون سابق است
آنکه اینرا میتواند دید، همانا بر مسائل حاذق است
جنگ سرد تازه را دیگر مابین آن جنگ سرد
در بن این جنگ سرد بنشسته یک دنیای درد
کوا مفاهیم نوین تا ناجی دنیا بود
آنکه این فهمد، چو ماهی در دل دریا بود
جنگ سرد تازه، جنگی ست حاوی زخم ترور
در دلش جغد سیاهی، جای خود را کرده پر
جنگ سرد تازه را من شاعری دلواپسم
غرب و شرق و نقش دین ؟ نه ! نه ! که این باشد بسم
آری، آری، بس بود من را غم و درد جهان
این جهان، میدان جغد است و سیاهیها و زشتیها در اعماق ش نهان
تاریخ سرودن : ۷ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۸ و ۳۰ دقیقه
جغد و گراز نخواهند امنیت جهان را / زشتی نمیگذارد بینی غم نهان را
فرجام این ره تلخ، فردای زشت و جنگ است / شعر م، ز غصه و غم، بگشوده این زبان را
تاریخ سرودن : ۷ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۱۴ و ۵۵ دقیقه
در حال شنیدن اخبار مربوط به دریا چه ی رزأییه سرودم که
جهان، درگیر لجبازی ست، طبیعت یک گروگان است / غم فردای این دنیا، نبود عقل و برهان است
گراز و جغد میخواهند که دنیا اینچنین باشد / چنین اوضاع ناهمگون، بشر را همچو زندان است
تاریخ سرودن : ۷ جولای ۲۰۱۴ ساعت ۱۴ و ۱۰ دقیقه
و در رابطه با همان خبر
تاراج طبیعت
وقتیکه رودخانهای خشک میشود / روح من نیز همراه با آن خشک میشود
وقتیکه جنگلی به تاراج میرود / روح من نیز با آن به تاراج میرود
وقتیکه طبیعت لطمه میبیند / روح من نیز لطمه میبیند
وقتیکه چشمه نمیجوشد / روح من نیز نمیجوشد
وقتیکه جغد زشتی، برای مرگ زیبایی مرثیه میخواند
روح من غم انگیزترین آواز را در گوش آینده میخواند
تاریخ سرودن : ۷ جولای ۲۰۱۱ ساعت ۳ و ۱۰ دقیقه ی بعد از نیمه شب
https://plus.google.com/100499858436832217417/posts