soundcloudfooter

خاطرات من ٬ مرتضی لطفی …

با درود به هم میهنان عزیز در این روزهاى حساس میخواهم بخش هایی از خاطرات خود را به تدریج بنویسم تا نسل جوان بهتر بداند که حقیقت چیست و چرا همهُ حملات در روزهاى پیش از انقلاب شوم اسلامى به سوى سمبل استقلال و وحدت ملى شاهنشاه آریامهر نشانه رفته بود وچگونه وچرا اتهامات بی پایه واساس به پادشاهى میزدند که همیشه آرزو داشت ایران از تمام آزاد یهاى سیاسی واجتماعى بهره مند شود وچرا قبل از وقوع این بلاى بزرگ مى فرمودند این دو ایست که سه نخواهد شد و این به اصطلاح روشنفکران این جمله را براى مردم تجزیه تحلیل نمى کردند …

بخش نخست
ابتدا می خواهم اشاره اى داشته باشم به إظهار نظر یک مقام برجسته فرانسوى که چند سال قبل کتابى زیر عنوان شاه و آیت الله نوشته است و در مصاحبه اى باروزنامه نگار معروف فرانسوى خانم کریستین اکرنت christin oekrent مطالبی را در مورد شخصیت پادشاه فقید بیان کرده است تا ببینید ما چه رهبر بزرگ و کم نظیرى را از دست داده ایم ٬ آقاى الکساندر دو مارانش Alexandre de marenches در مصاحبهُ بسیار جالب خود با این روزنامه نگار فرانسوى میگوید در نخستین دیدارى که با شاهنشاه آریامهر داشتم بسیار تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم ٬ زبان فرانسه را آنچنان صحبت میکرد که آرزو می کردیم هر کسى در فرانسه بتواند اینگونه صحبت کند ٬ بسیار سر زنده و بانشاط بود ٬ ازهوش و استعدادى بهرمند بود که کمتر کسی از این موهبت برخوردار است وحافظه عجیبى داشت او میگوید چندین سال قبل از انکه خودم با شاه آشنا شوم یکى از دوستان فرانسوىِ دریاسالارم از طرف شاه دعوت شده بود تا در مورد یک پرونده فوق العاده فنى به ایشان توضیحاتى ارایه دهد در همان روز سوء قصدى علیه شاه توسط یکى از سربازان گارد به وقوع پیوسته بود و شاه که از این سوء قصد جان سالم به در برده واز مرگ حتمى نجات یافته بود نه تنها جلسه خود را با این دوست فرانسوى من لغو نکرده بود بلکه حتى ان را به تأخیر هم نیانداخته بود و هنگامى که این افسر فرانسوى براى ملاقات به کأخ سلطنتى رفته بود در انجا هنوز مشغول جارو کردن شیشه هاى شکسته وخرده ریزهاى دیگر بودند و أفسر فرانسوى به حضور شاه راهنمایى می شود و ایشان در کمال آرامش وخونسردى به بحث وگفتگو در مورد پرونده مورد نظر مى پردارند دوستِ دریاسالارم برایم تعریف مى کرد که شاه به حدى در جریان پروندهُ مورد نظر بود که حتى از ریز ترین وجزیی ترین مسائل و نکته هاى فنی ان به خوبى آگاه و مطلع بود و طى این جلسه هیچ اشاره اى به وقایعى که چند لحظه پیش از آن ٬ رفته بود تا مملکت رابه سوگ و عزا بنشاند نشده بود که اشاره وی به جریان سوء قصد فروردین ۱۳۴۴است .مدیر کل سازمان اطلاعات برون مرزى فرانسه در این مصاحبه می گوید شاه خیلى خوب از تاریخ ما اگاهی داشتند و حتى در جریان ًجزییات سیاست داخلى ما بودند وى مى افزاید شاهنشاه بینش خوبى نسبت به انچه که در دنیا و نه آنچه در کشورش مى گذشت داشتند …

و درهفتهُ آتی ادامهُ خاطرات خود را از سفرهایی که افتخار حضور داشتم و آمال و آرزوهایِ بزرگمردی که همواره به ایران اندیشه کرد ٬ به جهت روشن شدن افکار عمومی تقدیم دوستان و علاقمندان خواهم نمود ٬ با سپاس …

 

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی ...</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>با درود به هم میهنان عزیز در این روزهاى حساس میخواهم بخش هایی از خاطرات خود را به تدریج بنویسم تا نسل جوان بهتر بداند که حقیقت چیست و چرا همهُ حملات در روزهاى پیش از انقلاب شوم اسلامى به سوى سمبل استقلال و وحدت ملى شاهنشاه آریامهر نشانه رفته بود وچگونه وچرا اتهامات بی پایه واساس به پادشاهى میزدند که همیشه آرزو داشت ایران از تمام آزاد یهاى سیاسی واجتماعى بهره مند شود وچرا قبل از وقوع این بلاى بزرگ مى فرمودند این دو ایست که سه نخواهد شد و این به اصطلاح روشنفکران این جمله را براى مردم تجزیه تحلیل نمى کردند ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
ابتدا می خواهم اشاره اى داشته باشم به إظهار نظر یک مقام برجسته فرانسوى که چند سال قبل کتابى زیر عنوان شاه و آیت الله نوشته است و در مصاحبه اى باروزنامه نگار معروف فرانسوى خانم کریستین اکرنت christin oekrent مطالبی را در مورد شخصیت پادشاه فقید بیان کرده است تا ببینید ما چه رهبر بزرگ و کم نظیرى را از دست داده ایم ٬ آقاى الکساندر دو مارانش Alexandre de marenches در مصاحبهُ بسیار جالب خود با این روزنامه نگار فرانسوى میگوید در نخستین دیدارى که با شاهنشاه آریامهر داشتم بسیار تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم ٬ زبان فرانسه را آنچنان صحبت میکرد که آرزو می کردیم هر کسى در فرانسه بتواند اینگونه صحبت کند ٬ بسیار سر زنده و بانشاط بود ٬ ازهوش و استعدادى بهرمند بود که کمتر کسی از این موهبت برخوردار است وحافظه عجیبى داشت او میگوید چندین سال قبل از انکه خودم با شاه آشنا شوم یکى از دوستان فرانسوىِ دریاسالارم از طرف شاه دعوت شده بود تا در مورد یک پرونده فوق العاده فنى به ایشان توضیحاتى ارایه دهد در همان روز سوء قصدى علیه شاه توسط یکى از سربازان گارد به وقوع پیوسته بود و شاه که از این سوء قصد جان سالم به در برده واز مرگ حتمى نجات یافته بود نه تنها جلسه خود را با این دوست فرانسوى من لغو نکرده بود بلکه حتى ان را به تأخیر هم نیانداخته بود و هنگامى که این افسر فرانسوى براى ملاقات به کأخ سلطنتى رفته بود در انجا هنوز مشغول جارو کردن شیشه هاى شکسته وخرده ریزهاى دیگر بودند و أفسر فرانسوى به حضور شاه راهنمایى می شود و ایشان در کمال آرامش وخونسردى به بحث وگفتگو در مورد پرونده مورد نظر مى پردارند دوستِ دریاسالارم برایم تعریف مى کرد که شاه به حدى در جریان پروندهُ مورد نظر بود که حتى از ریز ترین وجزیی ترین مسائل و نکته هاى فنی ان به خوبى آگاه و مطلع بود و طى این جلسه هیچ اشاره اى به وقایعى که چند لحظه پیش از آن ٬ رفته بود تا مملکت رابه سوگ و عزا بنشاند نشده بود که اشاره وی به جریان سوء قصد فروردین ۱۳۴۴است .مدیر کل سازمان اطلاعات برون مرزى فرانسه در این مصاحبه می گوید شاه خیلى خوب از تاریخ ما اگاهی داشتند و حتى در جریان ًجزییات سیاست داخلى ما بودند وى مى افزاید شاهنشاه بینش خوبى نسبت به انچه که در دنیا و نه آنچه در کشورش مى گذشت داشتند ...</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>و درهفتهُ آتی ادامهُ خاطرات خود را از سفرهایی که افتخار حضور داشتم و آمال و آرزوهایِ بزرگمردی که همواره به ایران اندیشه کرد ٬ به جهت روشن شدن افکار عمومی تقدیم دوستان و علاقمندان خواهم نمود ٬ با سپاس ...‎

 

خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
بخش دوم

در قسمت نخست خاطراتم بخشی از اظهارات الکساندر دومارانش مدیر کل سازمان اطلاعات برون مرزی فرانسه با روزنامه نگار فرانسوی خانم کریستین اکرنت را به مناسبت انتشار کتابش نقل کردم و با اینکه تمام مصاحبه به نقش کارتر در سقوط نظام پادشاهی و به قدرت رسیدن خمینی و شخصیت استثنایی شاهنشاه فقید ایران اختصاص داشت ٬ بویژه اشارهُ او به حافظهُ قوی ٬ هوشمندی و دقت شاهنشاه ٬ بیشتر به این علت بود که میخواستم در تایید این توصیفِ او خاطراتی که این واقعیات را بازتاب میدهد در مجموعهُ خاطراتم نقل کنم وگرنه بسیاری از رهبران جهان در کتاب ها اعم از زندگینامه ها و یا خاطرات خود و مناسبات و روابطشان با شاهنشاه بخشی را به نقش پادشاه فقید در ثبات منطقه و امنیت جهانی و تحسین و ستایش از تدبیر و افکار و اندیشه های معظم له اختصاص داده اند که در فرصت مناسب نقل خواهم کرد و اما نخستین خاطره اینکه در سال ۱۳۵۶ و حدوداً یکسال قبل از انقلاب شوم اسلامی ٬ روزی در ساعت ۱ بعد از ظهر بمن اطلاع دادند حدود یکساعت دیگر اعلیحضرت قصد دارند از پروژهُ شهرک اکباتان بازدید فرمایند و شما تا نیم ساعت دیگر در محل حاضر شوید و از این بازدید گزارش هایی برای بخش خبری خود تهیه و تنظیم کنید و باید بگویم که خبرها و گزارشاتِ مربوط به دیدارها یا برخی مراسم و شرفیابی ها ٬ غیر از خبرهای تشریفاتی که معمولاً از سوی روابط عمومی وزارت دربار ارسال میشد ٬ بقیه را ما چند نفری بودیم که کارت ویژهُ ماموریت نزدیک که از سوی ارتش شاهنشاهی در اختیارمان قرار گرفته بود تهیه و تنظیم میکردیم و پس از مروری که از لحاظ جمله بندی و مسایل سیاسی از سوی مدیر یا سردبیر خبر انجام میگرفت بلافاصله بطور مستقیم و بدون هیچگونه سانسور پخش میشد .
اکباتان در زمان خود بزرگترین شهرک مسکونیِ مدرن در خاورمیانه بود و تا ۹ ریشتر در مقابل زلزله مقاومت داشته و عمر مفید بنا بیش از ۳۰۰ سال طراحی شده شامل امکانات رفاهی بسیار پیشرفته از جمله ساخت دریاچهُ مصنوعی و احداث بزرگترین مجموعهُ فرهنگی و رفاهی بوده است که بعد از انقلاب تغییراتی در مجموعه های رفاهی و اقتصادی آن انجام گرفت و یا متوقف شد ٬ بهرحال راس ساعت ۲ بعد از ظهر شاهنشاه با اتومبیل به محل شهرک تشریف فرما شدند و مدیر پروژه ضمن خوشامد گویی در مورد تعداد واحدها که برای افسران و نظامیان در دست ساخت بود و کم و کیف کار توضیحاتی بعرض رساندند و شاهنشاه نیز سوالاتی در مورد میزان مقاومت در مقابل زلزله و مسایل فنی دیگر و نوع مصالح مورد استفاده مطرح نموده و وارد یکی از آپارتمانهای طبقهُ هم کف شدند که در آن ماکت یک بیمارستان ۶۰۰ تختخوابی قرار داشت که باید در شهرک احداث میگردید و یک مرد نسبتاً تنومند و حدوداً ۶۰ ساله که بعداً فهمیدم افسر بازنشستهُ ارتش ایران است پس از ادای احترام ٬ گزارشی در مورد نقشهُ بیمارستان و اینکه علاوه بر ساکنان اکباتان قادر به سرویس دهی به دیگر ساکنان محل خواهد بود دادند ٬ پس از پایان گزارشِ این شخص ٬ پادشاه پرسش هایی از او فرمودند و در پایان شاهنشاه گفتند که شما یکبار دیگر سالها پیش به من گزارش داده اید ٬ کجا بودید و چه میکردید ؟ مرد شگفت زده با دست راست خود سلام نظامی داده و در پاسخ گفت : بله قربان ٬ اعلیحضرتا ٬ سی سال قبل در آشپزخانهُ سلطنتی !!! و ادامه داد من در آنزمان مسئول آشپزخانهُ سلطنتی بودم که هنگام بازدید و تشریف فرمایی شاهنشاه ٬ من گزارشی در مورد فعالیت آشپزخانه حضور مبارک بعرض رساندم …

— with Morteza Lotfi.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
 قسمت دوم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p> در قسمت نخست خاطراتم بخشی از اظهارات الکساندر دومارانش مدیر کل سازمان اطلاعات برون مرزی فرانسه با روزنامه نگار فرانسوی خانم کریستین اکرنت را به مناسبت انتشار کتابش نقل کردم و با اینکه تمام مصاحبه به نقش کارتر در سقوط نظام پادشاهی و به قدرت رسیدن خمینی و شخصیت استثنایی شاهنشاه فقید ایران اختصاص داشت ٬ بویژه اشارهُ او به حافظهُ قوی ٬ هوشمندی و دقت شاهنشاه ٬ بیشتر به این علت بود که میخواستم در تایید این توصیفِ او خاطراتی که این واقعیات را بازتاب میدهد در مجموعهُ خاطراتم نقل کنم وگرنه بسیاری از رهبران جهان در کتاب ها اعم از زندگینامه ها و یا خاطرات خود و مناسبات و روابطشان با شاهنشاه بخشی را به نقش پادشاه فقید در ثبات منطقه و امنیت جهانی و تحسین و ستایش از تدبیر و افکار و اندیشه های معظم له اختصاص داده اند که در فرصت مناسب نقل خواهم کرد و اما نخستین خاطره اینکه در سال ۱۳۵۶ و حدوداً یکسال قبل از انقلاب شوم اسلامی ٬ روزی در ساعت ۱ بعد از ظهر بمن اطلاع دادند حدود یکساعت دیگر اعلیحضرت قصد دارند از پروژهُ شهرک اکباتان بازدید فرمایند و شما تا نیم ساعت دیگر در محل حاضر شوید و از این بازدید گزارش هایی برای بخش خبری خود تهیه و تنظیم کنید و باید بگویم که خبرها و گزارشاتِ مربوط به دیدارها یا برخی مراسم و شرفیابی ها ٬ غیر از خبرهای تشریفاتی که معمولاً از سوی روابط عمومی وزارت دربار ارسال میشد ٬ بقیه را ما چند نفری بودیم که کارت ویژهُ ماموریت نزدیک که از سوی ارتش شاهنشاهی در اختیارمان قرار گرفته بود تهیه و تنظیم میکردیم و پس از مروری که از لحاظ جمله بندی و مسایل سیاسی از سوی مدیر یا سردبیر خبر انجام میگرفت بلافاصله بطور مستقیم و بدون هیچگونه سانسور پخش میشد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
اکباتان در زمان خود بزرگترین شهرک مسکونیِ مدرن در خاورمیانه بود و تا ۹ ریشتر در مقابل زلزله مقاومت داشته و عمر مفید بنا بیش از ۳۰۰ سال طراحی شده شامل امکانات رفاهی بسیار پیشرفته از جمله ساخت دریاچهُ مصنوعی و احداث بزرگترین مجموعهُ فرهنگی و رفاهی بوده است که بعد از انقلاب تغییراتی در مجموعه های رفاهی و اقتصادی آن انجام گرفت و یا متوقف شد ٬ بهرحال راس ساعت ۲ بعد از ظهر شاهنشاه با اتومبیل به محل شهرک تشریف فرما شدند و مدیر پروژه ضمن خوشامد گویی در مورد تعداد واحدها که برای افسران و نظامیان در دست ساخت بود و کم و کیف کار توضیحاتی بعرض رساندند و شاهنشاه نیز سوالاتی در مورد میزان مقاومت در مقابل زلزله و مسایل فنی دیگر و نوع مصالح مورد استفاده مطرح نموده و وارد یکی از آپارتمانهای طبقهُ هم کف شدند که در آن ماکت یک بیمارستان ۶۰۰ تختخوابی قرار داشت که باید در شهرک احداث میگردید و یک مرد نسبتاً تنومند و حدوداً ۶۰ ساله که بعداً فهمیدم افسر بازنشستهُ ارتش ایران است پس از ادای احترام ٬ گزارشی در مورد نقشهُ بیمارستان و اینکه علاوه بر ساکنان اکباتان قادر به سرویس دهی به دیگر ساکنان محل خواهد بود دادند ٬ پس از پایان گزارشِ این شخص ٬ پادشاه پرسش هایی از او فرمودند و در پایان شاهنشاه گفتند که شما یکبار دیگر سالها پیش به من گزارش داده اید ٬ کجا بودید و چه میکردید ؟ مرد شگفت زده با دست راست خود سلام نظامی داده و در پاسخ گفت : بله قربان ٬ اعلیحضرتا ٬ سی سال قبل در آشپزخانهُ سلطنتی !!! و ادامه داد من در آنزمان مسئول آشپزخانهُ سلطنتی بودم که هنگام بازدید و تشریف فرمایی شاهنشاه ٬ من گزارشی در مورد فعالیت آشپزخانه حضور مبارک بعرض رساندم ...‎

اطرات من ٬ مرتضی لطفی
بخش سوم

در ادامهُ یادمان های پیش از انقلاب شوم اسلامی میخواهم متذکر شوم که در دوران اعلیحضرت شاهنشاه فقید آموزش و پرورش همانند دیگر اصلاحات و تحولات اجتماعی و عمرانی و آبادانی در کانون توجه قرار گرفته بود .
پادشاه در هر سفر به اطراف و اکناف ایران زمین به آموزش و پرورش توجه خاص داشته و دیدار از مراکز آموزش حرفه ای و دانشگاهی و یا مراکز وابسته به امور تربیتی و آموزشی جزو برنامهُ سفرهای ایشان بود و من افتخار آن را داشتم که به عنوان خبرنگار رادیو تلویزیون از نزدیک شاهد این تلاش ها و کوشش های افتخار آفرین باشم و البته همانگونه که میدانیم علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی نیز مانند شاهنشاه آریامهر به این مسُله و اقدامات فرهنگی و هنری و بهداشتی توجه بسیار میفرمودند .
درست بیاد دارم که در آخرین دیدار پادشاه فقید از شهرستان مشهد در خرداد ۱۳۵۷ دهها هزار تن جوان و نوجوان دانشجو و دانش آموز در دو سوی خیابانهای مسیر پادشاه فقید برای استقبال صف کشیده بودند و احساسات واقعاً پر شوری نشان میدادند ٬ هنگامیکه پادشاه به کاخ ملک آباد تشریف فرما شدند از سرلشکر دکتر عبدالعظیم ولیان استاندار وقت استان خراسان در مورد وضع آموزش و پرورش پرسش فرمودند و گفتند در طول راه در خیابانها دهها هزار دانش آموز نوجوان را دیدم و ما باید برای آیندهُ این نوجوانان و جذب آنها به نیروی کار و ایجاد اشتغال برنامه ریزی کنیم و یکی از برنامه ها این است که در مشهد و سایر شهرهای استان خراسان ده تا دوازده نیروگاه اتمی ایجاد کنیم و صنایع کشاورزی و تولیدی و کارخانه ها را گسترش دهیم تا این نوجوانان بتوانند در مراکز فوق مشغول کار شوند و بر طبق برنامه ریزیها طرحهایی جهت اشتغال تهیه و به مرحلهُ اجرا در آوریم ٬ باید در اینجا اضافه کنم که در همین زمینه اعلیحضرت در کتاب پاسخ به تاریخ در فصل ششم به انقلاب آموزشی و اصلاحات فرهنگی و دفاع از تمدن ایرانی و هویت ملی تاکید میکنند و مینویسند : همه دیدند و میدانستند که من بیش از هر چیز در اندیشهُ آیندهُ ایران بودم ٬ هم رسالت و هم وظیفهُ من این بود و هم اقتضاُ منش و طبیعتم ٬ مفهوم سازندگی آیندهُ ایران توجه به آموزش جوانان بود ٬ بهمین سبب در کنار تامین بهداشت و سلامت ایرانیان ٬ سیاست آموزش از اولویت خاصی برخوردار بود .
در حقیقت هم همینطور بود چرا که آموزش و پرورش در طول پادشاهی اعلیحضرت رضا شاه بزرگ و اعلیضرت محمد رضا شاه تحولی چشمگیر یافت و طی مدتی کمتر از پانزده سال یعنی از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ تعداد دانش آموزان حدود هفت برابر شد و ده میلیون دانش آموز در سرتاسر کشور مشغول تحصیل بودند و قرار بود این رقم تا پایان برنامهُ عمرانی ششم به ۱۴ میلیون در سال ۱۹۸۲ میلادی برسد .
در اینجا نمیخواهم در مورد پیشرفت های آموزشی و پرورشی در ایران که خودم هم به عنوان یک معلم مدرسه و دبیر دبیرستان شاهد آن بوده ام قلمفرسایی کنم و این امر مهم را به پژوهشگران بی نظر و کاردان وا میگذارم اما در بخش دیگر خاطراتم در هفتهُ آینده نقبی میزنم به یادمانی از نخستین همایش انقلاب آموزشی در حضور پادشاه فقید در سال ۱۳۴۷ در کاخ و هتل رامسر که جو حاکم در کنفرانس موجب خشم اعلیحضرت گردید. با سپاس …

— with Morteza Lotfi.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
 قسمت سوم </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p> در ادامهُ یادمان های پیش از انقلاب شوم اسلامی میخواهم متذکر شوم که در دوران اعلیحضرت شاهنشاه فقید آموزش و پرورش همانند دیگر اصلاحات و تحولات اجتماعی و عمرانی و آبادانی در کانون توجه قرار گرفته بود .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
پادشاه در هر سفر به اطراف و اکناف ایران زمین به آموزش و پرورش توجه خاص داشته و دیدار از مراکز آموزش حرفه ای و دانشگاهی و یا مراکز وابسته به امور تربیتی و آموزشی جزو برنامهُ سفرهای ایشان بود و من افتخار آن را داشتم که به عنوان خبرنگار رادیو تلویزیون از نزدیک شاهد این تلاش ها و کوشش های افتخار آفرین باشم و البته همانگونه که میدانیم علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی نیز مانند شاهنشاه آریامهر به این مسُله و اقدامات فرهنگی و هنری و بهداشتی توجه بسیار میفرمودند .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
درست بیاد دارم که در آخرین دیدار پادشاه فقید از شهرستان مشهد در خرداد ۱۳۵۷ دهها هزار تن جوان و نوجوان دانشجو و دانش آموز در دو سوی خیابانهای مسیر پادشاه فقید برای استقبال صف کشیده بودند و احساسات واقعاً پر شوری نشان میدادند ٬ هنگامیکه پادشاه به کاخ ملک آباد تشریف فرما شدند از سرلشکر دکتر عبدالعظیم ولیان استاندار وقت استان خراسان در مورد وضع آموزش و پرورش پرسش فرمودند و گفتند در طول راه در خیابانها دهها هزار دانش آموز نوجوان را دیدم و ما باید برای آیندهُ این نوجوانان و جذب آنها به نیروی کار و ایجاد اشتغال برنامه ریزی کنیم و یکی از برنامه ها این است که در مشهد و سایر شهرهای استان خراسان ده تا دوازده نیروگاه اتمی ایجاد کنیم و صنایع کشاورزی و تولیدی و کارخانه ها را گسترش دهیم تا این نوجوانان بتوانند در مراکز فوق مشغول کار شوند و بر طبق برنامه ریزیها طرحهایی جهت اشتغال تهیه و به مرحلهُ اجرا در آوریم ٬ باید در اینجا اضافه کنم که در همین زمینه اعلیحضرت در کتاب پاسخ به تاریخ در فصل ششم به انقلاب آموزشی و اصلاحات فرهنگی و دفاع از تمدن ایرانی و هویت ملی تاکید میکنند و مینویسند : همه دیدند و میدانستند که من بیش از هر چیز در اندیشهُ آیندهُ ایران بودم ٬ هم رسالت و هم وظیفهُ من این بود و هم اقتضاُ منش و طبیعتم ٬ مفهوم سازندگی آیندهُ ایران توجه به آموزش جوانان بود ٬ بهمین سبب در کنار تامین بهداشت و سلامت ایرانیان ٬ سیاست آموزش از اولویت خاصی برخوردار بود .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
در حقیقت هم همینطور بود چرا که آموزش و پرورش در طول پادشاهی اعلیحضرت رضا شاه بزرگ و اعلیضرت محمد رضا شاه تحولی چشمگیر یافت و طی مدتی کمتر از پانزده سال یعنی از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ تعداد دانش آموزان حدود هفت برابر شد و ده میلیون دانش آموز در سرتاسر کشور مشغول تحصیل بودند و قرار بود این رقم تا پایان برنامهُ عمرانی ششم به ۱۴ میلیون در سال ۱۹۸۲ میلادی برسد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
در اینجا نمیخواهم در مورد پیشرفت های آموزشی و پرورشی در ایران که خودم هم به عنوان یک معلم مدرسه و دبیر دبیرستان شاهد آن بوده ام قلمفرسایی کنم و این امر مهم را به پژوهشگران بی نظر و کاردان وا میگذارم اما در بخش دیگر خاطراتم در هفتهُ آینده نقبی میزنم به یادمانی از نخستین همایش انقلاب آموزشی در حضور پادشاه فقید در سال ۱۳۴۷ در کاخ و هتل رامسر که جو حاکم در کنفرانس موجب خشم اعلیحضرت گردید. با سپاس ...‎

بخش چهارم

در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۴۷ نخستین کنفرانس آموزشی در رامسر با نظارت مستفیم اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و حضور شادروان امیر عباس هویدا نخست وزیر و وزیران کابینه و روسای برجستهُ دانشگاه ها برگزار شد .
من بعنوان خبرنگار مخصوص برای تهیهُ گزارش از کنفرانس به رامسر رفته بودم و پس از تشریف فرمایی شاهنشاه و گشایش نشست سه روزه ایشان توصیه هایی به شرکت کنندگان و کارشناسان امر نموده و مقرر گردید در پایان نشست ٬ قطعنامه ای تهیه و تدوین شود و شاهنشاه به محل کنفرانس تشریف فرما شده و از مفاد قطعنامه و تصمیماتی که اتخاذ شده است آگاه شوند .
پس از گذشت این مدت ٬ بحث و بررسیهایی که دولت و کارشناسان امر انجام داده و راهکارهای پیشبرد آموزش و پرورش را مطرح کرده بودند ٬ کنفرانس آموزشی آماده شده بود تا طرح نهایی را بصورت قطعنامهُ پایانی ارایه کند و پس از تصویب منتشر نماید .
من در روز مقرر ساعت ۸ بامداد به همراه یک گروه فیلمبردار و صدا بردار به کاخ رامسر رفتیم و مقدمات تهیهُ گزارش از نشست پایانی کنفرانس انقلاب آموزشی را فراهم نمودیم ٬ هوا بسیار مطبوع و دلپذیر بود .
متن قطعنامه را که آماده شده بود بدست آوردم و به دفتر خبر رادیو مخابره نموده و به همکارانم گفتم که خبر و گزارش و قطعنامه را تا پخش مشروح خبر در ساعت ۲ منتشر نکنید و پس از تصویب و تایید قطعنامه ٬ من قبل از ساعت ۲ سایر جزییات گزارش را تهیه خواهم کرد و هر گاه قطعنامه مورد تصویب و تایید شاهنشاه قرار گرفت و بیاناتی فرمودند ٬ تماس میگیرم تا تمام گزارشات پخش شود .
حدود ساعت ۱۰ بامداد شاهنشاه به کاخ رامسر تشریف فرما شدند ٬ هویدا و وزیران کابینه در انتظار ورود پادشاه بودند ٬ شاهنشاه در صندلی کنار میز بزرگ بیضی شکلی قرار داشتند و از منشی جلسه مهندس نخعی معاونت سازمان برنامه و بودجه و ریاست مرکز آمار کشور خواستند که قطعنامه را بخواند و ما در اتاق کوچکی در مجاورت سالن کنفرانس ضبط صوت ها را نصب کرده بودیم و یک میکروفون در برابر پادشاه گذاشتیم تا هر گاه سخنانی ایراد میکنند ضبط شود .
مهندس نخعی قطعنامه را خواند و در انتظار پاسخ و یا توصیه های شاهنشاه همچنان ایستاد ٬ پس از چند ثانیه سکوت ناگهان چهرهُ شاهنشاه برافروخته شد و با اینکه من هرگز در گذر سالها معظم له را خشمگین و عصبانی ندیده بودم برای نخستین بار دیدم بسیار خشمگین و ناراحتند و خطاب به مهندس نخعی و وزیران حاضر در محل فرمودند : همین ! و در حالیکه دست خود را روی میز میکوبیدند ادامه دادند پس آنچه را که من ۳ روز قبل در بارهُ مسایل مهمی که گفته بودم و تاکید داشتم که باید تحصیلات و آموزش از کودکستان تا دانشگاه رایگان باشد ٬ باید به کودکان و نوجوانان در مدارس یک وعده غذای رایگان داده شود ٬ باید زنان باردار در دوران حاملگی از لحاظ تغذیه و بهداشت مورد توجه قرار بگیرند ٬ باد هوا بود ؟ همه را فراموش کردید ٬ سه روز به رامسر آمدید ٬ از هوای خوب و مطبوع و دلپذیر بهره بردید ٬ چَرس و بنگتان را کشیدید که اینها را بمن تحویل دهید ؟ پس توصیه های من در بارهُ تغذیه و آموزش رایگان چه شد ؟ چرا اینطور به مسایل کشور بی توجهی میکنید ٬ چرا برخی از شما سهل انگارید ٬ این قطعنامه را پاره کنید و تا فردا فرصت دارید که آنچه را در مورد مسایل آموزشی کشور گفتم و برای نسل آینده و سرنوشت جوانان ما حایز اهمیت حیاتیست در قطعنامه بگنجانید و منتشر کنید .
شاهنشاه در ادامهُ سخنانشان اشاره به کوتاهی ها در برخی از وزارتخانه ها نموده و تذکراتی دادند و از جمله به بازداشت برخی از جوانان بخاطر خواندن کتابهای مارکسیستی حمله کردند و فرمودند به دستور چه کسی اینکار را میکنند ٬ من خودم دستور داده ام تا در دانشگاه پدافند ملی اصول مارکس را هم تدریس کنند و دربارهُ آن به بحث و گفتگو بپردازند ٬ آنوقت آگاه میشوم و میشنوم که برخی از جوانان را به اتهام اینکه کتاب مارکس در خانه داشته اند بازداشت میکنند ٬ چه کسی و کدام ارگان دولتی و امنیتی این اقدامات خودسرانه را مرتکب میشود و جوانان را آزار میدهد …

یادمانِ کنفرانس آموزشی رامسر را در هفتهُ آتی پی میگیریم ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان …

 with Morteza Lotfi .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت چهارم </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۴۷ نخستین کنفرانس آموزشی در رامسر با نظارت مستفیم اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و حضور شادروان امیر عباس هویدا نخست وزیر و وزیران کابینه و روسای برجستهُ دانشگاه ها  برگزار شد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
من بعنوان خبرنگار مخصوص برای تهیهُ گزارش از کنفرانس به رامسر رفته بودم و پس از تشریف فرمایی شاهنشاه و گشایش نشست سه روزه ایشان توصیه هایی به شرکت کنندگان و کارشناسان امر نموده و مقرر گردید در پایان نشست ٬ قطعنامه ای تهیه و تدوین شود و شاهنشاه به محل کنفرانس تشریف فرما شده و از مفاد قطعنامه و تصمیماتی که اتخاذ شده است آگاه شوند .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
پس از گذشت این مدت ٬ بحث و بررسیهایی که دولت و کارشناسان امر انجام داده و راهکارهای پیشبرد آموزش و پرورش را مطرح کرده بودند ٬ کنفرانس آموزشی آماده شده بود تا طرح نهایی را بصورت قطعنامهُ پایانی ارایه کند و پس از تصویب منتشر نماید .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
من در روز مقرر ساعت ۸ بامداد به همراه یک گروه فیلمبردار و صدا بردار به کاخ رامسر رفتیم و مقدمات تهیهُ گزارش از نشست پایانی کنفرانس انقلاب آموزشی را فراهم نمودیم ٬ هوا بسیار مطبوع و دلپذیر بود .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
متن قطعنامه را که آماده شده بود بدست آوردم و به دفتر خبر رادیو مخابره نموده و به همکارانم گفتم که خبر و گزارش و قطعنامه را تا پخش مشروح خبر در ساعت ۲ منتشر نکنید و پس از تصویب و تایید قطعنامه ٬ من قبل از ساعت ۲ سایر جزییات گزارش را تهیه خواهم کرد و هر گاه قطعنامه مورد تصویب و تایید شاهنشاه قرار گرفت و بیاناتی فرمودند ٬ تماس میگیرم تا تمام گزارشات پخش شود .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
حدود ساعت ۱۰ بامداد شاهنشاه به کاخ رامسر تشریف فرما شدند ٬ هویدا و وزیران کابینه در انتظار ورود پادشاه بودند ٬ شاهنشاه در صندلی کنار میز بزرگ بیضی شکلی قرار داشتند و از منشی جلسه مهندس نخعی معاونت سازمان برنامه و بودجه و ریاست مرکز آمار کشور خواستند که قطعنامه را بخواند و ما در اتاق کوچکی در مجاورت سالن کنفرانس ضبط صوت ها را نصب کرده بودیم و یک میکروفون در برابر پادشاه گذاشتیم تا هر گاه سخنانی ایراد میکنند ضبط شود .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
مهندس نخعی قطعنامه را خواند و در انتظار پاسخ و یا توصیه های شاهنشاه همچنان ایستاد ٬ پس از چند ثانیه سکوت ناگهان چهرهُ شاهنشاه برافروخته شد و با اینکه من هرگز در گذر سالها معظم له را خشمگین و عصبانی ندیده بودم برای نخستین بار دیدم بسیار خشمگین و ناراحتند و خطاب به مهندس نخعی و وزیران حاضر در محل فرمودند : همین ! و در حالیکه دست خود را روی میز میکوبیدند ادامه دادند پس آنچه را که من ۳ روز قبل در بارهُ مسایل مهمی که گفته بودم و تاکید داشتم که باید تحصیلات و آموزش از کودکستان تا دانشگاه رایگان باشد ٬ باید به کودکان و نوجوانان در مدارس یک وعده غذای رایگان داده شود ٬ باید زنان باردار در دوران حاملگی از لحاظ تغذیه و بهداشت مورد توجه قرار بگیرند ٬ باد هوا بود ؟ همه را فراموش کردید ٬ سه روز به رامسر آمدید ٬ از هوای خوب و مطبوع و دلپذیر بهره بردید ٬ چَرس و بنگتان را کشیدید که اینها را بمن تحویل دهید ؟ پس توصیه های من در بارهُ تغذیه و آموزش رایگان چه شد ؟ چرا اینطور به مسایل کشور بی توجهی میکنید ٬ چرا برخی از شما سهل انگارید ٬ این قطعنامه را پاره کنید و تا فردا فرصت دارید که آنچه را در مورد مسایل آموزشی کشور گفتم و برای نسل آینده و سرنوشت جوانان ما حایز اهمیت حیاتیست در قطعنامه بگنجانید و منتشر کنید .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
شاهنشاه در ادامهُ سخنانشان اشاره به کوتاهی ها در برخی از وزارتخانه ها نموده و تذکراتی دادند و از جمله به بازداشت برخی از جوانان بخاطر خواندن کتابهای مارکسیستی حمله کردند و فرمودند به دستور چه کسی اینکار را میکنند ٬ من خودم دستور داده ام تا در دانشگاه پدافند ملی اصول مارکس را هم تدریس کنند و دربارهُ آن به بحث و گفتگو بپردازند ٬ آنوقت آگاه میشوم و میشنوم که برخی از جوانان را به اتهام اینکه کتاب مارکس در خانه داشته اند بازداشت میکنند ٬ چه کسی و کدام ارگان دولتی و امنیتی این اقدامات خودسرانه را مرتکب میشود و جوانان را آزار میدهد ...</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>یادمانِ کنفرانس آموزشی رامسر را در هفتهُ آتی پی میگیریم ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ...‎

بخش پنجم

برگزاری کنفرانس انقلاب آموزشی که در مرداد ۱۳۴۷ در کاخ رامسر برگزار شد یکی از پربارترین همایش هایی بود که در طول سالهای گذشته در ایران شاهد آن بوده ام و هدف پادشاه فقید این بود اصول دوازده گانه ای که پیشتر اعلام فرموده بودند بگونه ای جدی در کنفرانس های جداگانه بصورت کاملاً علمی و دقیق مورد بررسی قرار گیرد و کارشناسان و متخصصان هر یک از این اصول را برای اجرای دقیق موشکافی نموده و از حالت نظریه و طرح به مرحلهُ عمل و اجرا در آورند ٬ کنفرانس انقلاب آموزشی در رامسر از نظر اهمیت ویژه ای که برای نسل جوان به ویژه برای دانش آموزان و دانشجویان داشت زیر نظر شخص پادشاه انجام شد و هدفی جز ایجاد انقلابی در سیستم آموزشی کشور و تغییرات بنیادین در جهت دگرگون کردن وضعیت آموزشی در ایران و گسترش کمی و کیفی آن نداشت ٬ شاهنشاه بر این باور بوده اند که باید دانشگاههای کشور بگونه ای تحول یابند که به اعزام دانشجو به خارج نیازی نداشته باشیم و به عنوان مثال تاکید می فرمودند که ( بجای اینکه دانشجویان را از خانواده جدا کنیم و برای ادامهُ تحصیل به خارج بفرستیم ٬ بهتر است دانشگاههای پیشرفته و برتر جهان را به عنوان الگو در درون کشورمان ایجاد کنیم ٬ مثلاً دانشگاه آکسفورد انگلستان را در ایران پیاده کنیم و با استخدام تمام وقت اساتید ممتاز چنین دانشگاهی ٬ تمام تجهیزات فنی ٬ آزمایشگاهی و پیشرفتهُ این گونه دانشگاهها را در ایران بکار اندازیم ٬ با همان کیفیت و استاندارد مدرن دانشگاههای آمریکا و انگلستان و غیره )…
این مقدمه را برای آشنایی و آگاهی نسل جوان امروز مطرح میکنم تا آنان بدانند شاهنشاه چه اندیشه های بزرگی برای اعتلای کشور و سعادت و نیک بختی ایران و فرزندان این سرزمین داشته اند .پس از سخنرانی اعلیحضرت و اعتراض به مفاد قطعنامه با توجه به اینکه قبلاً هم متن قطعنامه توسط مهندس نخعی خوانده شده بود ٬ دستور دادند که کنفرانس ۲۴ ساعت مهلت دارد تا قطعنامه ای بر اساس فرمایشات ایشان در روز پایانی تهیه و برای تصویب در نشست کارشناسان و مسولان آموزشی مطرح کند و در اینجا بود که خبرهای مربوط به کنفرانس و گزارش قطعنامه به روز بعد موکول شد ٬ شاهنشاه تذکراتی به برخی وزیران دادند و توصیه هایی ارایه نمودند که تمام مطالب بر روی نوار ضبط شد اما چون برخی نکات ضبط شده بر نوارها انعکاسی از عصبانیت و ناخرسندی پادشاه از متن قطعنامه بود ماموران محافظ و مسوُلان روابط عمومی دربار آنرا با خود بردند ولی به نکاتی از این تذکرات که بیاد دارم اشاره میکنم و این بخش از خاطرات را به پایان میبرم .
فرمایشات شاهنشاه آریامهر در کنفرانس انقلاب آموزشی برای شخص من بسیار آموزنده و جالب بود بعنوان نمونه پادشاه به بی توجهی برخی وزارتخانه ها به برنامه هایی که باید مورد کارشناسی سازمان برنامه و بودجه و دیگر ارگان های دولتی قرار گیرند تاکید داشتند و خطاب به وزیران گفتند ٬ قصد داشتیم برای مقابله با ترافیک و جابجایی سریع مردم از نقاط مختلف پایتخت اتوبوسهای برقی را در تهران و سایر شهرهای بزرگ راه اندازی کنیم ٬ دستور دادم تا کارشناسان مسایل ارتباطی و مهندسان بررسی کنند که آیا چنین کاری به صرفه و مناسب است یا خیر ٬ پس از گذشت مدتی گزارشی بدستم رسید که برای پایتخت چنین اقدامی از نظر فنی و اقلیمی چندان مناسب و مفید نخواهد بود ولی مدتی گذشت و دیدیم در چندین کشور دیگر اقدام به ایجاد خطوط اتوبوسهای برقی کردند و بسیار هم از نتایج آن راضی بودند ٬ پادشاه همچنین مطالب دیگری هم در مورد وضع گمرکات کشور و ساختن مدارس بیشتر در پنج سال آینده بیان فرمودند و در مورد آموزش و پرورش خطاب به خانم فرخ رو پارسای که از بهترین وزرای کابینهُ آقای هویدا بود و توسط رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی اعدام شد فرمودند ٬ من میخواهم برنامه های آموزشی و به ویژه پرورشی در سطح کشور با سرعت و دقت اجرا شود ٬ برخی از مدارس که بصورت دو شیفته اداره میشوند ٬ بصورت یک شیفته در آیند و آنجایی که کمبود مدارس احساس میشود ٬ مدارس بیشتری ساخته شود ٬ نگران بودجهُ این اقدامات نباشید ٬ آموزش و پرورش باید در تمام سطوح برای همگان رایگان باشد و حتی توصیه فرمودند که دانشجویان دانشگاهها در برابر تعهدی که جهت خدمت به مردم به دولت میدهند بتوانند تا پایان تحصیلات عالی خود ار آموزش رایگان بهره مند شوند و در رابطه با تغذیهُ رایگان تاکید بسیار فرمودند و گفتند باید زنان حامله و باردار زیر پوشش تغذیهُ مناسب و بهداشت رایگان قرار گیرند تا فرزندان آنها که بدنیا میآیند دچار کمبود پروتیین نباشند و دانش آموزان در سراسر کشور بر اساس سنت های محلی باید از یک وعده غذای رایگان روزانه در مدارس ابتدایی و متوسطه برخوردار شوند مثلاً در مناطقی شیر گرم به دانش آموزان بدهند و در مناطق جنوب و گرمسیر که خرما غذای مناسبی ست به آنها خرما یا موز داده شود ٬ به دانشجویان علاوه بر بهره مندی از آموزش رایگان ٬ کمک هزینهُ تحصیلی و حتی کمک هزینهُ مسکن پرداخت شود ( این طرح تا سال ۱۳۵۷ اجرا شد ) پس از این توصیه ها و یادآوری به اینکه بودجهُ این اقدامات به هر طریق که شده فراهم خواهد شد از گزارشات نادرست برخی وزارتخانه ها بشدت ابراز ناخرسندی کردند …
با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم در هفتهُ آتی یاد و یادواره ای خواهم داشت از فرمانده دلیر هوانیروز تیمسار سرلشکر منوچهر خسروداد ٬ روز و روزگار خوش …

 with Morteza Lotfi .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت پنجم </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>برگزاری کنفرانس انقلاب آموزشی که در مرداد ۱۳۴۷ در کاخ رامسر برگزار شد یکی از پربارترین همایش هایی بود که در طول سالهای گذشته در ایران شاهد آن بوده ام و هدف پادشاه فقید این بود اصول دوازده گانه ای که پیشتر اعلام فرموده بودند بگونه ای جدی در کنفرانس های جداگانه بصورت کاملاً علمی و دقیق مورد بررسی قرار گیرد و کارشناسان و متخصصان هر یک از این اصول را برای اجرای دقیق موشکافی نموده و از حالت نظریه و طرح به مرحلهُ عمل و اجرا در آورند ٬ کنفرانس انقلاب آموزشی در رامسر از نظر اهمیت ویژه ای که برای نسل جوان به ویژه برای دانش آموزان و دانشجویان داشت زیر نظر شخص پادشاه انجام شد و هدفی جز ایجاد انقلابی در سیستم آموزشی کشور و تغییرات بنیادین در جهت دگرگون کردن وضعیت آموزشی در ایران و گسترش  کمی و کیفی آن نداشت ٬ شاهنشاه بر این باور بوده اند که باید دانشگاههای کشور بگونه ای تحول یابند که به اعزام دانشجو به خارج نیازی نداشته باشیم و به عنوان مثال تاکید می فرمودند که ( بجای اینکه دانشجویان را از خانواده جدا کنیم و برای ادامهُ تحصیل به خارج بفرستیم ٬ بهتر است دانشگاههای پیشرفته و برتر جهان را به عنوان الگو در درون کشورمان ایجاد کنیم ٬ مثلاً دانشگاه آکسفورد انگلستان را در ایران پیاده کنیم و با استخدام تمام وقت اساتید ممتاز چنین دانشگاهی ٬ تمام تجهیزات فنی ٬ آزمایشگاهی و پیشرفتهُ این گونه دانشگاهها را در ایران بکار اندازیم ٬ با همان کیفیت و استاندارد مدرن دانشگاههای آمریکا و انگلستان و غیره )...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
این مقدمه را برای آشنایی و آگاهی نسل جوان امروز مطرح میکنم تا آنان بدانند شاهنشاه چه اندیشه های بزرگی برای اعتلای کشور و سعادت و نیک بختی ایران و فرزندان این سرزمین داشته اند .پس از سخنرانی اعلیحضرت و اعتراض به مفاد قطعنامه با توجه به اینکه قبلاً هم متن قطعنامه توسط مهندس نخعی خوانده شده بود ٬ دستور دادند که کنفرانس ۲۴ ساعت مهلت دارد تا قطعنامه ای بر اساس فرمایشات ایشان در روز پایانی تهیه و برای تصویب در نشست کارشناسان و مسولان آموزشی مطرح کند و در اینجا بود که خبرهای مربوط به کنفرانس و گزارش قطعنامه به روز بعد موکول شد ٬ شاهنشاه تذکراتی به برخی وزیران دادند و توصیه هایی ارایه نمودند که تمام مطالب بر روی نوار ضبط شد اما چون برخی نکات ضبط شده بر نوارها انعکاسی از عصبانیت و ناخرسندی پادشاه از متن قطعنامه بود ماموران محافظ و مسوُلان روابط عمومی دربار آنرا با خود بردند ولی به نکاتی از این تذکرات که بیاد دارم اشاره میکنم و این بخش از خاطرات را به پایان میبرم .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
فرمایشات شاهنشاه آریامهر در کنفرانس انقلاب آموزشی برای شخص من بسیار آموزنده و جالب بود بعنوان نمونه پادشاه به بی توجهی برخی وزارتخانه ها به برنامه هایی که باید مورد کارشناسی سازمان برنامه و بودجه و دیگر ارگان های دولتی قرار گیرند تاکید داشتند و خطاب به وزیران گفتند ٬ قصد داشتیم برای مقابله با ترافیک و جابجایی سریع مردم از نقاط مختلف پایتخت اتوبوسهای برقی را در تهران و سایر شهرهای بزرگ راه اندازی کنیم ٬ دستور دادم تا کارشناسان مسایل ارتباطی و مهندسان بررسی کنند که آیا چنین کاری به صرفه و مناسب است یا خیر ٬ پس از گذشت مدتی گزارشی بدستم رسید که برای پایتخت چنین اقدامی از نظر فنی و اقلیمی چندان مناسب و مفید نخواهد بود ولی مدتی گذشت و دیدیم در چندین کشور دیگر اقدام به ایجاد خطوط اتوبوسهای برقی کردند و بسیار هم از نتایج آن راضی بودند ٬ پادشاه همچنین مطالب دیگری هم در مورد وضع گمرکات کشور و ساختن مدارس بیشتر در پنج سال آینده بیان فرمودند و در مورد آموزش و پرورش خطاب به خانم فرخ رو پارسای که از بهترین وزرای کابینهُ آقای هویدا بود و توسط رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی اعدام شد فرمودند ٬ من میخواهم برنامه های آموزشی و به ویژه پرورشی در سطح کشور با سرعت و دقت اجرا شود ٬ برخی از مدارس که بصورت دو شیفته اداره میشوند ٬ بصورت یک شیفته در آیند و آنجایی که کمبود مدارس احساس میشود ٬ مدارس بیشتری ساخته شود ٬ نگران بودجهُ این اقدامات نباشید ٬ آموزش و پرورش باید در تمام سطوح برای همگان رایگان باشد و حتی توصیه فرمودند که دانشجویان دانشگاهها در برابر تعهدی که جهت خدمت به مردم به دولت میدهند بتوانند تا پایان تحصیلات عالی خود ار آموزش رایگان بهره مند شوند و در رابطه با تغذیهُ رایگان تاکید بسیار فرمودند و گفتند باید زنان حامله و باردار زیر پوشش تغذیهُ مناسب و بهداشت رایگان قرار گیرند تا فرزندان آنها که بدنیا میآیند دچار کمبود پروتیین نباشند و دانش آموزان در سراسر کشور بر اساس سنت های محلی باید از یک وعده غذای رایگان روزانه در مدارس ابتدایی و متوسطه برخوردار شوند مثلاً در مناطقی شیر گرم به دانش آموزان بدهند و در مناطق جنوب و گرمسیر که خرما غذای مناسبی ست به آنها خرما یا موز داده شود ٬ به دانشجویان علاوه بر بهره مندی از آموزش رایگان ٬ کمک هزینهُ تحصیلی و حتی کمک هزینهُ مسکن پرداخت شود ( این طرح تا سال ۱۳۵۷ اجرا شد ) پس از این توصیه ها و یادآوری به اینکه بودجهُ این اقدامات به هر طریق که شده فراهم خواهد شد از گزارشات نادرست برخی وزارتخانه ها بشدت ابراز ناخرسندی کردند ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم در هفتهُ آتی یاد و یادواره ای خواهم داشت از فرمانده دلیر هوانیروز تیمسار سرلشکر منوچهر خسروداد ٬ روز و روزگار خوش ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
  R‎

بخش ششم

در بحبوحهُ انقلاب شوم و ویرانگر اسلامی بخاطر حساس بودن وضع کشور با توجه به اعتصاب هزاران تن از کارکنان رادیو تلویزیون ملی ایران ٬ ما حدوداً ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر بودیم که ناگزیر باید فعالیت و وظایف بقیه را بر عهده بگیریم تا سازمان بتواند به فعالیتهای خود ادامه دهد و از آنجایی که بخش خبر هم در رادیو و هم در تلویزیون مهمترین و فعالترین بخشهای این سازمان گسترده و پیشرفته محسوب میشد ٬ من ناچار شدم شبها در جام جم بمانم و لوازم شخصی خود را نیز از خانه به محل ساختمان جام جم منتقل کنم زیرا هر لحظه ممکن بود ٬ سپیده دم یا شامگاه خبرهایی به ما برسد و ما این خبرها را ضرورتاً باید تنظیم و پخش میکردیم بعنوان مثال در شب ۱۷ شهریور ماه که کابینهُ دولت شریف امامی نشستی طولانی داشت ٬ حدود ۵ بامداد بود که روانشاد محمود جعفریان معاون مهندس رضا قطبی که فردی آگاه ٬ مدیری برجسته و نویسنده ای توانا بود و بی اغراق بطور شبانه روزی به ملت و مملکتش خدمت میکرد به محل استراحتم در یکی از اتاقهای جام جم تلفن زد و گفت هم اکنون یک اعلامیهُ بسیار مهم بدست ما رسیده است و این را باید چند بار در طول بامداد به آگاهی مردم برسانید ٬ متن بیانیه در بارهُ برقراری حکومت نظامی از روز ۱۷ شهریور ماه ۵۷ بود که بیدرنگ بدفتر ایشان رفتم و بیانیه را چند بار خواندم و در آن لحظات حساس و خطرناک استاد بزرگوارم روانشاد تقی روحانی که بازنشسته شده بود با انگیزهُ وطن پرستی ٬ ابراز آمادگی کرده بود که با شبکهُ خبرِ رادیو تلویزیون همکاری کند و شجاعانه این کار مهم را بر عهده گرفت و هم در ساعت ۱۴ و هم در ساعت ۲۰ اخبار و تفاسیر رادیو را با همان صدای گرم و دلنشین و کوبنده به آگاهی مردم میرساند ٬ در آن زمان استاد بزرگوار و گرامیم روانشاد تورج فرازمند سرپرستی رادیو تلویزیون ملی ایران را بر عهده داشت و ایشان به استاد تقی روحانی پیشتهاد همکاری داده بود که مورد پذیرش قرار گرفت ٬ روانشاد تورج فرازمند که یادش گرامی باد و من همواره به آموختن از ایشان در طول سالها فعالیت و همکاری افتخار میکنم ٬ حتی در آن دورهُ حساس و سرنوشت ساز شبانه روز مشغول فعالیت بود ٬ بامداد یکی از روزها مرا به دفترش فرا خواند و گفت فردا ساعت ۸ صبح من با تیمسار سرلشکر خسروداد در طبقهُ چهاردهم ساختمان اداری و تولید رادیو تلویزیون قرار ملاقات دارم ولی بخاطر مشغلهُ زیاد متاسفانه نمیتوانم با ایشان دیدار کنم و چون موضوع این دیدار در چارچوب کارهای خبری و تفسیرهای رادیویی ست ٬ به ایشان گفته ام که مسوُل بخش خبر در این ملاقات حضور می یابد ٬ فردای آنروز به دفتر مدیرعامل که تصور میکنم در طبقهُ چهاردهم ساختمان بود رفتم و دقایقی بعد جاوید نام تیمسار سرلشکر خسروداد در حالیکه چوب تعلیمی در دست داشت به همراه یک سرهنگ ارتش شاهنشاهی به محل ملاقات آمدند ٬ در آن روزها رادیو بی بی سی لندن فعالیتهای گسترده داشت و مرتباً تفسیرها و خبرهایی علیه شخص پادشاه ایران و بسود اسلامیون پخش میکرد و حتی ساعت و زمان تجمع و تظاهرات مردم در تهران و دیگر نقاط را همانند سخنگوی انقلاب اسلامی به اطلاع شنوندگان خود میرساند که اغلب تفسیرها و گزارشات بی بی سی لندن تحریک آمیز بود ٬ کاری که در رادیوهای دولتیِ بین المللی روال معمول نبود پس از خوشآمد گویی به تیمسار خسروداد افسر برجسته و بسیار ارزشمند ارتش شاهنشاهی که قهرمان و دارندهُ رکوردهای مختلفِ جهانی در امر پرواز بود ٬ گفتم ٬ تیمسار آماده ام تا هر گونه مطلب یا پیشنهادی دارید بیان فرمایید ٬ سرلشکر خسروداد گفتند این رادیوی بی بی سی تفسیرها و گزارشهای تحریک آمیز پخش میکند و ما باید بگونه ای به این یاوه گویی ها بطور کوبنده پاسخ دهیم و چنین کار مهمی از عهدهُ شما برمیآید ٬ گفتم تیمسار کار از این حرفها گذشته است ٬ البته ما چنین کاری را که بخشی از وظایف ماست انجام خواهیم داد ولی به عقیدهُ من خاموش کردن شعله های هرج و مرج با این تفسیرها صورتِ عمل نمیگیرد و بی نتیجه خواهد بود ٬ برای پایان دادن به این اوضاع به قدرت نظامی نیازمندیم و من شخصاً به برخی از این تظاهرات رفته ام و شما میتوانید با دستگیری و سرکوب برخی از این آخوندهای مرتجع بر آتشی که کشور ما را فرا گرفته و میسوزاند با استفاده از قوای نظامی فایق آمده و به این غایله پایان دهید ٬ اکثریت مردم ایران خاموشند و واکنشی هم نشان نمیدهند و طبعاً ارتش با قدرت نمایی خود میتواند اکثریت خاموش را نیز به حمایت از خود سوق دهد ٬ این افسر دلیر و میهن پرست با شنیدن مطلبی که مطرح کردم خرسند شده و آثار خوشنودی و رضایت در چهره اش نقش بست و بیدرنگ مرا در آغوش کشید و بوسید و در پاسخ گفت حرف شما منطقی ست و من چند روز پیش خدمت اعلیحضرت شرفیاب شدم و اجازه خواستم که ما در برابر آشوبگران بایستیم ٬ معظم له مرا به نزدیک میز کارشان بردند ٬ نقشه ای کروی شکل را نشانه گرفتند و آنرا چرخاندند و روی نقشهُ ایران نگه داشتند و خطاب به من فرمودند اینجا کجاست ؟ بعرض رساندم قربان ایران است ٬ شاهنشاه فرمودند ٬ من این سرزمین را بدون مردمش نمیخواهم ٬ من نمیتوانم بعنوان یک پادشاه ٬ خون مردم سرزمینم را حتی اگر با من مخالفت کنند و یا دشمن من باشند بریزم …
این افسر شرافتمند و جانباز در اینجا سکوت کرد و گفت ٬ من پاسخی نتوانستم به اعلیحضرت بدهم و خاموش ماندم …با سپاس از هم میهنان ٬ دوستان و همراهان عزیزم ٬ در هفتهُ آتی ادامهُ بحث را پی گرفته و گذر و نظری خواهیم داشت بحضور چریک ها و طلبه هایی که از لبنان آمده و در شمیران اقامت گزیده بودند ٬ روز و روزگارخوش …

 with Morteza Lotfi .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت ششم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در بحبوحهُ انقلاب شوم و ویرانگر اسلامی بخاطر حساس بودن وضع کشور با توجه به اعتصاب هزاران تن از کارکنان رادیو تلویزیون ملی ایران ٬ ما حدوداً ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر بودیم که ناگزیر باید فعالیت و وظایف بقیه را بر عهده بگیریم تا سازمان بتواند به فعالیتهای خود ادامه دهد و از آنجایی که بخش خبر هم در رادیو و هم در تلویزیون مهمترین و فعالترین بخشهای این سازمان گسترده و پیشرفته محسوب میشد ٬ من ناچار شدم شبها در جام جم بمانم و لوازم شخصی خود را نیز از خانه به محل ساختمان جام جم منتقل کنم زیرا هر لحظه ممکن بود ٬ سپیده دم یا شامگاه خبرهایی به ما برسد و ما این خبرها را ضرورتاً باید تنظیم و پخش میکردیم بعنوان مثال در شب ۱۷ شهریور ماه که کابینهُ دولت شریف امامی نشستی طولانی داشت ٬ حدود ۵ بامداد بود که روانشاد محمود جعفریان معاون مهندس رضا قطبی که فردی آگاه ٬ مدیری برجسته و نویسنده ای توانا بود و بی اغراق بطور شبانه روزی به ملت و مملکتش خدمت میکرد به محل استراحتم در یکی از اتاقهای جام جم  تلفن زد و گفت هم اکنون یک اعلامیهُ بسیار مهم بدست ما رسیده است و این را باید چند بار در طول بامداد به آگاهی مردم برسانید ٬ متن بیانیه در بارهُ برقراری حکومت نظامی از روز ۱۷ شهریور ماه ۵۷ بود که بیدرنگ بدفتر ایشان رفتم و بیانیه را چند بار خواندم و در آن لحظات حساس و خطرناک استاد بزرگوارم روانشاد تقی روحانی که بازنشسته شده بود با انگیزهُ وطن پرستی ٬ ابراز آمادگی کرده بود که با شبکهُ خبرِ رادیو تلویزیون همکاری کند و شجاعانه این کار مهم را بر عهده گرفت و هم در ساعت ۱۴ و هم در ساعت ۲۰ اخبار و تفاسیر رادیو را با همان صدای گرم و دلنشین و کوبنده به آگاهی مردم میرساند ٬ در آن زمان استاد بزرگوار و گرامیم روانشاد تورج فرازمند  سرپرستی رادیو تلویزیون ملی ایران را بر عهده داشت و ایشان به استاد تقی روحانی پیشتهاد همکاری داده بود که مورد پذیرش قرار گرفت ٬ روانشاد تورج فرازمند که یادش گرامی باد و من همواره به آموختن از ایشان در طول سالها فعالیت و همکاری افتخار میکنم ٬ حتی در آن دورهُ حساس و سرنوشت ساز شبانه روز مشغول فعالیت بود ٬ بامداد یکی از روزها مرا به دفترش فرا خواند و گفت فردا ساعت ۸ صبح من با تیمسار سرلشکر خسروداد در طبقهُ چهاردهم ساختمان اداری و تولید رادیو تلویزیون قرار ملاقات دارم ولی بخاطر مشغلهُ زیاد متاسفانه نمیتوانم با ایشان دیدار کنم و چون موضوع این دیدار در چارچوب کارهای خبری و تفسیرهای رادیویی ست ٬ به ایشان گفته ام که مسوُل بخش خبر در این ملاقات حضور می یابد ٬  فردای آنروز به دفتر مدیرعامل که تصور میکنم در طبقهُ چهاردهم ساختمان بود رفتم و دقایقی بعد جاوید نام تیمسار سرلشکر خسروداد در حالیکه چوب تعلیمی در دست داشت به همراه یک سرهنگ ارتش شاهنشاهی به محل ملاقات آمدند ٬ در آن روزها رادیو بی بی سی لندن فعالیتهای گسترده داشت و مرتباً تفسیرها و خبرهایی علیه شخص پادشاه ایران و بسود اسلامیون پخش میکرد و حتی ساعت و زمان تجمع و تظاهرات مردم در تهران و دیگر نقاط را همانند سخنگوی انقلاب اسلامی به اطلاع شنوندگان خود میرساند که اغلب تفسیرها و گزارشات بی بی سی لندن تحریک آمیز بود ٬ کاری که در رادیوهای دولتیِ بین المللی روال معمول نبود  پس از خوشآمد گویی به تیمسار خسروداد افسر برجسته و بسیار ارزشمند ارتش شاهنشاهی که قهرمان و دارندهُ رکوردهای مختلفِ جهانی در امر پرواز بود ٬ گفتم ٬ تیمسار آماده ام تا هر گونه مطلب یا پیشنهادی دارید بیان فرمایید ٬ سرلشکر خسروداد گفتند این رادیوی بی بی سی تفسیرها و گزارشهای تحریک آمیز پخش میکند و ما باید بگونه ای به این یاوه گویی ها بطور کوبنده پاسخ دهیم و چنین کار مهمی از عهدهُ شما برمیآید ٬ گفتم تیمسار کار از این حرفها گذشته است ٬ البته ما چنین کاری را که بخشی از وظایف ماست انجام خواهیم داد ولی به عقیدهُ من خاموش کردن شعله های هرج و مرج با این تفسیرها صورتِ عمل نمیگیرد و بی نتیجه خواهد بود ٬  برای پایان دادن به این اوضاع به قدرت نظامی نیازمندیم و من شخصاً به برخی از این تظاهرات رفته ام و شما میتوانید با دستگیری و سرکوب برخی از این آخوندهای مرتجع بر آتشی که کشور ما را فرا گرفته و  میسوزاند با استفاده از قوای نظامی فایق آمده و به این غایله پایان دهید ٬ اکثریت مردم ایران خاموشند و واکنشی هم نشان نمیدهند و طبعاً ارتش با قدرت نمایی خود میتواند اکثریت خاموش را نیز به حمایت از خود سوق دهد ٬ این افسر دلیر و میهن پرست با شنیدن مطلبی که مطرح کردم خرسند شده و آثار خوشنودی و رضایت در چهره اش نقش بست و بیدرنگ مرا در آغوش کشید و بوسید و در پاسخ گفت حرف شما منطقی ست و من چند روز پیش خدمت اعلیحضرت شرفیاب شدم و اجازه خواستم که ما در برابر آشوبگران بایستیم ٬ معظم له مرا به نزدیک میز کارشان بردند ٬ نقشه ای کروی شکل را نشانه گرفتند و آنرا چرخاندند و روی نقشهُ ایران نگه داشتند و خطاب به من فرمودند اینجا کجاست ؟ بعرض رساندم قربان ایران است ٬ شاهنشاه فرمودند ٬ من این سرزمین را بدون مردمش نمیخواهم ٬ من نمیتوانم بعنوان یک پادشاه ٬ خون مردم سرزمینم را حتی اگر با من مخالفت کنند و یا دشمن من باشند بریزم ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
این افسر شرافتمند و جانباز در اینجا سکوت کرد و گفت ٬ من پاسخی نتوانستم به اعلیحضرت بدهم و خاموش ماندم ... </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p> با سپاس از هم میهنان ٬ دوستان و همراهان عزیزم ٬ در هفتهُ آتی ادامهُ بحث را پی گرفته و گذر و نظری خواهیم داشت بحضور چریک ها و طلبه هایی که از لبنان آمده و در شمیران اقامت گزیده بودند ٬ روز و روزگارخوش  ...‎

بخش هفتم

شاید گفتن برخی حقایق برای کسانی که چشم به بیگانه میدوزند و یا ایدولوژی آنها به گونه ایست که افشاُ برخی حقایق ممکن است برایشان قابل قبول نباشد یا تلخ و نا خوشایند باشد ولی وقتی که خواستم بخشی از خاطراتم را به رشتهُ تحریر در آورم با خود پیمان بستم که هرگز از ناخرسندی یا تلخکامی گروهی که برای فلسطینی ها سینه میدرانند و بدون توجه به ضرباتی که یاسر عرفات و یارانش بر کشور ما در جریان انقلاب اسلامی وارد کرده اند همچنان دم از حقوق فلسطینی ها میزنند ٬ دلهره یا نگرانی نداشته باشم ٬ حقوق همهُ ملتها با هر رنگ و باوری را محترم میشمارم ولی این دلیلی بر بازگو نکردن حقایق و واقعیات نیست ٬ در آن دورهُ وحشت و ترور و تبلیغاتِ دروغ علیه نظام شاهنشاهی ایران و درست در روز ۲۲ بهمن ۵۷ پس از اعلام بیطرفی ارتش که راه را برای پیروزی دشمنان ایران هموار کرده بود ٬ حملات به پادگانها جز با راهنمایی و مساعدت گروههای مارکسیستی داخلی که یقه برای خلقهای ایران پاره میکردند اما عملاً آب به آسیاب دشمنان میریختند امکانپذیر نبود ٬ پیش از ۲۲ بهمن حدود ۳ و یا به روایت دیگر ۵ هزار جنگجوی فلسطینی که از مسیر لبنان و فرودگاه قلعه مرغی وارد تهران شده بودند در حملات سریع و برق آسا به پادگانها و کلانتریها در پایتخت مشارکت داشته اند و دیدیم که بلافاصله پس از این ماجرای تلخ که تعداد نامعلومی از سربازان و افسران شجاع ارتش شاهنشاهی و نیروهای انتظامی کشته ٬ مجروح یا به اسارت درآمدند .
یاسر عرفات رهبر فلسطینیها میهمان ویژهُ خمینی و یزدی و دیگر انقلابیون شخصاً به تهران سفر کرد و بیدرنگ به شهرستان اهواز مرکز استان خوزستان رفت و در آنجا به گفتهُ دوستان ٬ برخی پرچم الاهواز بجای اهواز و عربستان بجای خوزستان را در جریان سخنرانی وی برافراشتند و کمترین اعتراضی هم از سوی میزبانان ظاهراً ایرانی صورت نگرفت ٬ عرفات پیروزی انقلاب اسلامی را پیروزی ملت فلسطین دانست و میخواست سرزمین خوزستان را حیاط خلوت خود برگزیند که با مقاومت میهن دوستان موفق به اینکار نشد .
بهرحال در هیاهوی قبل از ۲۲ بهمن در حال تحقیق در مورد ورود فلسطینیها به ایران بودم که یکی از دوستانم از من خواست تا به جمع عده ای که در خیابان امیرآباد میهمان یکی از دوستان مشترک هستند بروم و گفت اگر بتوانی برای صرف ناهار به این محل بیایی بیضرر نیست ٬ قرارمان را گذاشتیم و بخانهُ دوستمان رفتیم ٬ میزبان از پذیرش دعوت ابراز خرسندی کرد و گفت یکی از بازاریان شمیران هم پیش ماست و میخواهد مطالبی را به شما بگوید که بسیار جالب است ٬ آن فرد خود را معرفی کرد و در بارهُ مسایل مختلف آنروزها به بحث پرداخت و گفت الان چند روز است که سه چهار هزار نفر فلسطینی به تهران آمده اند و منهم مسوُلیت تدارک غذای آنها را بر عهده دارم ٬ پرسیدم که آنها مسلح هستند ٬ گفت خیر اسلحه ای همراه ندارند و مسوُلیت تحویل اسلحه بر عهدهُ تیم دیگریست که یکی از آنها آشیخ علی فلاحیان است که از منطقهُ جبل عامل لبنان به ایران آمده است و او طلبهُ جوان و فعالیست و بسیاری از رزمندگان فلسطینی را ایشان به ایران منتقل کرده است ٬ او میگفت در شمیران مغازهُ میوه فروشی دارد و با فلاحیان سالها آشناست و میهمان اوست و هر ظهر و شب ناهار و شام این عده را آماده میکند ٬ پرسیدم که نمیدانی تا کی در ایران خواهند ماند ؟ گفت نه ٬ هیچ حرفی تاکنون نزده اند ولی مدت زیادی در ایران نخواهند ماند …
فردای آنروز خبری تهیه کردم و قصد داشتم آنرا پخش کنم ولی مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون گفت از آنجایی که این خبر منبع موثق ندارد به صرف اینکه یک نفر چنین مطلبی را عنوان کرده نمیتوان خبر را پخش کرد و ممکن است در جامعه ایجاد تشویش کند و هم به مصلحت نباشد ٬ اگر خبرگزاریهای خارجی چنین خبری را مخابره کرده بودند طبیعیست که انتشار آن امکانپذیر بود و من ناچار شدم تا خبر را پخش نکنم که البته بعداً خبرگزاری قاهره چنین گزارشی را منتشر کرد که احتمالاً خبرگزاری رویترز آنرا نقل کرده بود .

سپاس میکنم از دوستان ٬ همراهان و تمامیِ هم میهنانِ عزیزم و تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

 

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت هفتم </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>شاید گفتن برخی حقایق برای کسانی که چشم به بیگانه میدوزند و یا ایدولوژی آنها به گونه ایست که افشاُ برخی حقایق ممکن است برایشان قابل قبول نباشد یا تلخ و نا خوشایند باشد ولی وقتی که خواستم بخشی از خاطراتم را به رشتهُ تحریر در آورم با خود پیمان بستم که هرگز از ناخرسندی یا تلخکامی گروهی که برای فلسطینی ها سینه میدرانند و بدون توجه به ضرباتی که یاسر عرفات و یارانش بر کشور ما در جریان انقلاب اسلامی وارد کرده اند همچنان دم از حقوق فلسطینی ها میزنند ٬ دلهره یا نگرانی نداشته باشم ٬ حقوق همهُ ملتها با هر رنگ و باوری را محترم میشمارم ولی این دلیلی بر بازگو نکردن حقایق و واقعیات نیست ٬ در آن دورهُ وحشت و ترور و تبلیغاتِ دروغ علیه نظام شاهنشاهی ایران و درست در روز ۲۲ بهمن ۵۷ پس از اعلام بیطرفی ارتش که راه را برای پیروزی دشمنان ایران هموار کرده بود ٬ حملات به پادگانها جز با راهنمایی و مساعدت گروههای مارکسیستی داخلی که یقه برای خلقهای ایران پاره میکردند اما عملاً آب به آسیاب دشمنان میریختند امکانپذیر نبود ٬ پیش از ۲۲ بهمن حدود ۳ و یا به روایت دیگر ۵ هزار جنگجوی فلسطینی که از مسیر لبنان و فرودگاه قلعه مرغی وارد تهران شده بودند در حملات سریع و برق آسا به پادگانها و کلانتریها در پایتخت مشارکت داشته اند و دیدیم که بلافاصله پس از این ماجرای تلخ که تعداد نامعلومی از سربازان و افسران شجاع ارتش شاهنشاهی و نیروهای انتظامی  کشته ٬ مجروح یا به اسارت درآمدند .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
یاسر عرفات رهبر فلسطینیها میهمان ویژهُ خمینی و یزدی و دیگر انقلابیون شخصاً به تهران سفر کرد و بیدرنگ به شهرستان اهواز مرکز استان خوزستان رفت و در آنجا به گفتهُ دوستان ٬ برخی پرچم الاهواز بجای اهواز و عربستان بجای خوزستان را در جریان سخنرانی وی برافراشتند و کمترین اعتراضی هم از سوی میزبانان ظاهراً ایرانی صورت نگرفت ٬ عرفات پیروزی انقلاب اسلامی را پیروزی ملت فلسطین دانست و میخواست سرزمین خوزستان را حیاط خلوت خود برگزیند که با مقاومت میهن دوستان موفق به اینکار نشد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
بهرحال در هیاهوی قبل از ۲۲ بهمن در حال تحقیق در مورد ورود فلسطینیها به ایران بودم که یکی از دوستانم از من خواست تا به جمع عده ای که در خیابان امیرآباد میهمان یکی از دوستان مشترک هستند بروم و گفت اگر بتوانی برای صرف ناهار به این محل بیایی بیضرر نیست ٬ قرارمان را گذاشتیم و بخانهُ دوستمان رفتیم ٬ میزبان از پذیرش دعوت ابراز خرسندی کرد و گفت یکی از بازاریان شمیران هم پیش ماست و میخواهد مطالبی را به شما بگوید که بسیار جالب است ٬ آن فرد خود را معرفی کرد و در بارهُ مسایل مختلف آنروزها به بحث پرداخت و گفت الان چند روز است که سه چهار هزار نفر فلسطینی به تهران آمده اند و منهم مسوُلیت تدارک غذای آنها را بر عهده دارم ٬ پرسیدم که آنها مسلح هستند ٬ گفت خیر اسلحه ای همراه ندارند  و مسوُلیت تحویل اسلحه بر عهدهُ تیم دیگریست که یکی از آنها آشیخ علی فلاحیان است که از منطقهُ جبل عامل لبنان به ایران آمده است و او طلبهُ جوان و فعالیست و بسیاری از رزمندگان فلسطینی را ایشان به ایران منتقل کرده است ٬ او میگفت در شمیران مغازهُ میوه فروشی دارد و با فلاحیان سالها آشناست و میهمان اوست و هر ظهر و شب ناهار و شام این عده را آماده میکند ٬ پرسیدم که نمیدانی تا کی در ایران خواهند ماند ؟ گفت نه ٬ هیچ حرفی تاکنون نزده اند ولی مدت زیادی در ایران نخواهند ماند ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
فردای آنروز خبری تهیه کردم و قصد داشتم آنرا پخش کنم ولی مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون گفت از آنجایی که این خبر منبع موثق ندارد به صرف اینکه یک نفر چنین مطلبی را عنوان کرده نمیتوان خبر را پخش کرد و ممکن است در جامعه ایجاد تشویش کند و هم به مصلحت نباشد ٬ اگر خبرگزاریهای خارجی چنین خبری را مخابره کرده بودند طبیعیست که انتشار آن امکانپذیر بود و من ناچار شدم تا خبر را پخش نکنم که البته بعداً خبرگزاری قاهره چنین گزارشی را منتشر کرد که احتمالاً خبرگزاری رویترز آنرا نقل کرده بود .</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>سپاس میکنم از دوستان ٬ همراهان و تمامیِ هم میهنانِ عزیزم و تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش ...‎

بخش هشتم

در بخشهای قبلی خاطراتم از جریان سفر اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر همراه با علیاحضرت شهبانوی ایران از فرودگاه مهر آباد و مصاحبهُ کوتاهی که در برابر کوشک سلطنتی با اعلیحضرت انجام دادم بطور خلاصه نقل کردم ولی نکاتی را که در فرودگاه قبل از آنکه شاهنشاه و شهبانو سوار هواپیما شوند و من شاهد آن بودم را مطرح نکردم و به همین سبب میخواهم به این نکات اشاره کنم ٬ شاهنشاه در درون سالن کوشک سلطنتی با علیاحضرت در حال گفتگو بودند و هواپیمای ۷۲۷ شاهین در باند فرودگاه آمادهُ پرواز بود ٬ ارتشبد قره باغی رییس کل ستاد ارتش که در سالن انتظار بود پوشه ای آبی رنگ در دست داشت که تصور میکنم برای تقدیم به حضور پادشاه آماده کرده بود و درست هنگامی که بدرقه کنندگان در حال خداحافظی بودند در این هنگام ارتشبد قره باغی پوشه را از زیر بغلش درآورد و بدست گرفت و از شاهنشاه پرسید ٬ در غیاب اعلیحضرت گزارشهای نظامی را چگونه بعرض برسانیم و پادشاه در پاسخ او را خطاب قرار داد و گفت چه گزارشی ؟ وقتی من در سفر هستم میتوانید با دولت که مجلس نیز به آن رای اعتماد داده همکاری کنید ولی توجه داشته باشید که یک وقت دیوانگی نکنید ٬ که تاکید شاهنشاه بیشتر در مورد پرهیز از خشونت علیه مردم و یا خونریزی بود که مرتب به فرماندهان ارتش نیز تاکید میکردند ٬ بهرحال شاهنشاه پوشهُ آبی رنگ را دریافت نکردند ولی این نکته را یادآور شوم که در کوشک سلطنتی دقایقی بطور خصوصی با ارتشبد قره باغی صحبت میکردند که از آن اطلاعی ندارم ولی پس از انقلاب شوم اسلامی و اجرای توطئه بین المللی ٬ ارتشبد قره باغی رییس کل ستاد ارتش که بالاترین مقام نظامی را در غیاب فرمانده کل نیروهای مسلح شاهنشاهی شاهنشاه آریامهر بر عهده داشت و معمولاً با توجه به توصیه های پادشاه ایران مبنی بر اجرای قانون و همکاری با دولت بختیار میتوانست نقش موثری در خاموش کردن شعله های آشوب داشته باشد ٬ باز هم در لحضاتی که کشور را ترک میفرمودند ٬ میگفتند ما گزارشها را چگونه بعرض برسانیم و شاهنشاه نیز پاسخ میدادند که وقتی من نیستم چه گزارشی ٬ فقط دیوانگی نکنید .
ارتشبد قره باغی پس از آنکه همراه با دیگر فرماندهان ارتش اعلام بیطرفی کرد و کشور را ترک گفت و به پاریس آمد کتابی در پایتخت فرانسه زیر عنوان حقایق در بارهُ بحران ایران نوشت و در بارهُ همین موضوع که پوشه ای آبی رنگ همراه داشته عیناً چنین میگوید ( من ابتدا فرمان تاکید بر حفظ انضباط در نیروهای مسلح شاهنشاهی را بعرض رساندم که بعد از قدری بحث بالاخره توشیح فرمودند ٬ اعلیحضرت در مورد مذاکراتشان با شهبانو بمن فرمودند این مطلب نزد خودتان باشد ٬ تکرار نکنید به همین دلیل مجاز نیستم در بارهُ گفتگوهای خصوصی اعلیحضرتین مطلبی بیان نمایم ) قره باغی افزوده است ( ضمناً اعلیحضرت مجدداً به موضوع حل مشکلات مملکت بوسیلهُ دولت از طریق سیاسی اشاره فرموده و در مورد جلوگیری از خونریزی تاکید نمودند و اوامری که قبلاً فرموده بودند تکرار کردند که مواظب باشید فرماندهان یک وقت دیوانگی نکنند و به فکر کودتا نیفتند )البته من در کنار ارتشبد قره باغی واژهُ کودتا را نشنیدم و فقط یک وقت دیوانگی نکنید همچنان در خاطرم مانده است .
وقتیکه شاهنشاه به همکاری با دولت و عدم خونریزی تاکید میفرمودند معنای آن بیطرفی ارتش نبود ٬ ارتش ضامن حفظ کشور و مرزهای ایران است و هر گاه شاهنشاه بیطرفی ارتش را میخواستند دیگر لزومی نداشت که به همکاری ارتش با دولت بختیار تاکید فرمایند .
مطالبی را که من در خاطرم مانده در نزدیکی پلکان هواپیما شنیدم و اندکی با آنچه ارتشبد قره باغی در کتاب خود به آن پرداخته است تفاوت دارد و همان کسانی که در جمع بدرقه کنندگان بودند سخنان شاهنشاه را شنیدند و میتوانند گواهی دهند آنچه که شنیدیم این بود که ارتشبد قره باغی با صدای بلند گفت اعلیحضرتا در زمانی که در مسافرت تشریف دارید ٬ من گزارشها را چگونه بعرض برسانم و شاهنشاه در پاسخ فرمودند وقتی من نیستم چه گزارشی ٬ هر تصمیمی میخواهید بگیرید ولی از دولت قانونی حمایت کنید .

با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

with Morteza Lotfi .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت هشتم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در بخشهای قبلی خاطراتم از جریان سفر اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر همراه با علیاحضرت شهبانوی ایران از فرودگاه مهر آباد و مصاحبهُ کوتاهی که در برابر کوشک سلطنتی با اعلیحضرت انجام دادم بطور خلاصه نقل کردم ولی نکاتی را که در فرودگاه قبل از آنکه شاهنشاه و شهبانو  سوار هواپیما شوند و من شاهد آن بودم را مطرح نکردم و به همین سبب میخواهم به این نکات اشاره کنم ٬ شاهنشاه در درون سالن کوشک سلطنتی با علیاحضرت در حال گفتگو بودند و هواپیمای ۷۲۷ شاهین در باند فرودگاه آمادهُ پرواز بود ٬ ارتشبد قره باغی رییس کل ستاد ارتش که در سالن انتظار بود پوشه ای آبی رنگ در دست داشت که تصور میکنم برای تقدیم به حضور پادشاه آماده کرده بود و درست هنگامی که بدرقه کنندگان در حال خداحافظی بودند در این هنگام ارتشبد قره باغی پوشه را از زیر بغلش درآورد و بدست گرفت و از شاهنشاه پرسید ٬ در غیاب اعلیحضرت گزارشهای نظامی را چگونه بعرض برسانیم و پادشاه در پاسخ او را خطاب قرار داد و گفت چه گزارشی ؟ وقتی من در سفر هستم میتوانید با دولت که مجلس نیز به آن رای اعتماد داده همکاری کنید ولی توجه داشته باشید که یک وقت دیوانگی نکنید ٬ که تاکید شاهنشاه بیشتر در مورد پرهیز از خشونت علیه مردم و یا خونریزی بود که مرتب به فرماندهان ارتش نیز تاکید میکردند ٬ بهرحال شاهنشاه پوشهُ آبی رنگ را دریافت نکردند ولی این نکته را یادآور شوم که در کوشک سلطنتی دقایقی بطور خصوصی با ارتشبد قره باغی صحبت میکردند که از آن اطلاعی ندارم ولی پس از انقلاب شوم اسلامی و اجرای توطئه بین المللی ٬ ارتشبد قره باغی رییس کل ستاد ارتش که بالاترین مقام نظامی را در غیاب فرمانده کل نیروهای مسلح شاهنشاهی شاهنشاه آریامهر بر عهده داشت و معمولاً با توجه به توصیه های پادشاه ایران مبنی بر اجرای قانون و همکاری با دولت بختیار میتوانست نقش موثری در خاموش کردن شعله های آشوب داشته باشد ٬ باز هم در لحضاتی که کشور را ترک میفرمودند ٬ میگفتند ما گزارشها را چگونه بعرض برسانیم و شاهنشاه نیز پاسخ میدادند که وقتی من نیستم چه گزارشی ٬ فقط دیوانگی نکنید .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
ارتشبد قره باغی پس از آنکه همراه با دیگر فرماندهان ارتش اعلام بیطرفی کرد و کشور را ترک گفت و به پاریس آمد کتابی در پایتخت فرانسه زیر عنوان حقایق در بارهُ بحران ایران نوشت و در بارهُ همین موضوع که پوشه ای آبی رنگ همراه داشته عیناً چنین میگوید ( من ابتدا فرمان تاکید بر حفظ انضباط در نیروهای مسلح شاهنشاهی را بعرض رساندم که بعد از قدری بحث بالاخره توشیح فرمودند ٬ اعلیحضرت در مورد مذاکراتشان با شهبانو بمن فرمودند این مطلب نزد خودتان باشد ٬ تکرار نکنید به همین دلیل مجاز نیستم در بارهُ گفتگوهای خصوصی اعلیحضرتین مطلبی بیان نمایم ) قره باغی افزوده است ( ضمناً اعلیحضرت مجدداً به موضوع حل مشکلات مملکت بوسیلهُ دولت از طریق سیاسی اشاره فرموده و در مورد جلوگیری از خونریزی تاکید نمودند و اوامری که قبلاً فرموده بودند تکرار کردند که مواظب باشید فرماندهان یک وقت دیوانگی نکنند و به فکر کودتا نیفتند )البته من در کنار ارتشبد قره باغی واژهُ کودتا را نشنیدم و فقط یک وقت دیوانگی نکنید همچنان در خاطرم مانده است .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
وقتیکه شاهنشاه به همکاری با دولت و عدم خونریزی تاکید میفرمودند معنای آن بیطرفی ارتش نبود ٬ ارتش ضامن حفظ کشور و مرزهای ایران است و هر گاه شاهنشاه بیطرفی ارتش را میخواستند دیگر لزومی نداشت که به همکاری ارتش با دولت بختیار تاکید فرمایند .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
مطالبی را که من در خاطرم مانده در نزدیکی پلکان هواپیما شنیدم و اندکی با آنچه ارتشبد قره باغی در کتاب خود به آن پرداخته است تفاوت دارد و همان کسانی که در جمع بدرقه کنندگان بودند سخنان شاهنشاه را شنیدند و میتوانند گواهی دهند آنچه که شنیدیم این بود که ارتشبد قره باغی با صدای بلند گفت اعلیحضرتا در زمانی که در مسافرت تشریف دارید ٬ من گزارشها را چگونه بعرض برسانم و شاهنشاه در پاسخ فرمودند وقتی من نیستم چه گزارشی ٬ هر تصمیمی میخواهید بگیرید ولی از دولت قانونی حمایت کنید .</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش ...‎

بخش نهم

در آغاز فرا رسیدن نوروز باستان و سال نو را به هم میهنان عزیزم شادباش میگویم و امیدوارم در سال جدید تلاش همهُ میهن پرستان و آزادیخواهان برای نجات کشور و برچیدن بساط مستبدان حاکم بر ایران به ثمر برسد .
اینبار عقربهُ زمان را ۳۵ سال عقب برده و گوشه ای از حوادث آنروزها را پی میگیریم ٬ در ۱۵ آبانماه سال ۵۷ پس از استعفای شریف امامی در حالیکه کشور در تب و تاب تند ویرانگرانه ای میسوخت ٬ تیمسار ارتشبد ازهاری مامور تشکیل کابینه شد و بعنوان نخست وزیر با تاُیید مجلس آغاز بکار کرد ٬ با اعلام نخست وزیری ارتشبد ازهاری همهُ انقلابیون و معترضین دچار ترس و واهمه شدند و بیدرنگ کارکنان اعتصابی رادیو تلویزیون ملی ایران پس از هفته ها اعتصاب به محل کارشان بازگشتند و بسیاری از شورشیان خاموش شدند و برخی از سران و گردانندگانِ آشوبها خود را پنهان کردند و دسته ای هم به خانهُ آیت الله شریعتمداری رفتند و بست نشستند تا چند روزی هیچ خبری از رهبران و سران شورش نبود و خیابانها تا حدودی آرامش خود را باز یافتند و همهُ ما امید داشتیم که آرامش به کشور باز گردد و آشوبها و ناآرامیها جای خود را به ثبات بدهد ولی متاسفانه این امید دیری نپایید و با شیوه و روش نادرستی که یک نظامی برجسته یعنی ارتشبد ازهاری در پیش گرفت حوادث بگونه ای دیگر رقم خورد و کارها برعکس شد و شورشیان را جسورتر و دلگرمتر کرد زیرا آنها پی بردند که این دولتمرد نظامی مرد میدان مبارزه و مقابله با شورشها نیست و بیش از آن ضعیف است که در باور کسی بگنجد ٬ در نتیجه اعتصابات نه تنها در رادیو تلویزیون ملی ایران دوباره از سر گرفته شد بلکه در تمام ادارات دولتی و صنایع نفت ایران که بصورت نیم بند در آمده بود دوباره آغاز شد چرا ؟ بخاطر اینکه متاسفانه با نطق نرم و مسالمت آمیز ارتشبد ازهاری در صحن مجلس و گفتن بسمه تعالی و ادای احترام به آخوندها و استفاده از واژه های ملا پسند همانند آیات عظام در مجلس شورای ملی به هنگام معرفی اعضای کابینه که تعدادی از آنها از افسران فداکارِ بلند پایه و امیران ارتش بودند ٬ مشت خود را باز کرد و ثابت نمود که یک نخست وزیر مقتدر نظامی که در مقابل تند باد حوادث و بحران با اقتدار بایستد نیست ٬ او بسیار نرم سخن گفت البته نمیتوان پیش بینی کرد که اگر هم تندی نشان میداد چه حوادثی ممکن بود پیش آید ٬ ارتشبد ازهاری مردی متدین ٬ وطن پرست و بسیار متعادل بود .

بهنگام معرفی کابینهُ ارتشبد ازهاری به مجلس شورای ملی پس از پایان سخنان تیمسار ٬ من در محل کارم با دو دست بر سر خود کوبیدم ٬ یکی از دوستان پرسید چه شد ٬ گفتم الفاتحه !

با سپاس از یاران و همراهان عزیزم تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

 with Morteza Lotfi .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت نهم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در آغاز فرا رسیدن نوروز باستان و سال نو را به هم میهنان عزیزم شادباش میگویم و امیدوارم در سال جدید تلاش همهُ میهن پرستان و آزادیخواهان برای نجات کشور و برچیدن بساط مستبدان حاکم بر ایران به ثمر برسد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
اینبار عقربهُ زمان را ۳۵ سال عقب برده و گوشه ای از حوادث آنروزها را پی میگیریم ٬ در ۱۵ آبانماه سال ۵۷ پس از استعفای شریف امامی در حالیکه کشور در تب و تاب تند ویرانگرانه ای میسوخت ٬ تیمسار ارتشبد ازهاری مامور تشکیل کابینه شد و بعنوان نخست وزیر با تاُیید مجلس آغاز بکار کرد ٬ با اعلام نخست وزیری ارتشبد ازهاری همهُ انقلابیون و معترضین دچار ترس و واهمه شدند و بیدرنگ کارکنان اعتصابی رادیو تلویزیون ملی ایران پس از هفته ها اعتصاب به محل کارشان بازگشتند و بسیاری از شورشیان خاموش شدند و برخی از سران و گردانندگانِ آشوبها خود را پنهان کردند و دسته ای هم به خانهُ آیت الله شریعتمداری رفتند و بست نشستند تا چند روزی هیچ خبری از رهبران و سران شورش نبود و خیابانها تا حدودی آرامش خود را باز یافتند و همهُ ما امید داشتیم که آرامش به کشور باز گردد و آشوبها و ناآرامیها جای خود را به ثبات بدهد ولی متاسفانه این امید دیری نپایید و با شیوه و روش نادرستی که یک نظامی برجسته یعنی ارتشبد ازهاری در پیش گرفت حوادث بگونه ای دیگر رقم خورد و کارها برعکس شد و شورشیان را جسورتر و دلگرمتر کرد زیرا آنها پی بردند که این دولتمرد نظامی مرد میدان مبارزه و مقابله با شورشها نیست و بیش از آن ضعیف است که در باور کسی بگنجد ٬ در نتیجه اعتصابات نه تنها در رادیو تلویزیون ملی ایران دوباره از سر گرفته شد بلکه در تمام ادارات دولتی و صنایع نفت ایران که بصورت نیم بند در آمده بود دوباره آغاز شد چرا ؟ بخاطر اینکه متاسفانه با نطق نرم و مسالمت آمیز ارتشبد ازهاری در صحن مجلس و گفتن بسمه تعالی و ادای احترام به آخوندها و استفاده از واژه های ملا پسند همانند آیات عظام در مجلس شورای ملی به هنگام معرفی اعضای کابینه که تعدادی از آنها از افسران فداکارِ بلند پایه و امیران ارتش بودند ٬ مشت خود را باز کرد و ثابت نمود که یک نخست وزیر مقتدر نظامی که در مقابل تند باد حوادث و بحران با اقتدار بایستد نیست ٬ او بسیار نرم سخن گفت البته نمیتوان پیش بینی کرد که اگر هم تندی نشان میداد چه حوادثی ممکن بود پیش آید ٬ ارتشبد ازهاری مردی متدین ٬ وطن پرست و بسیار متعادل بود .</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>بهنگام معرفی کابینهُ ارتشبد ازهاری به مجلس شورای ملی پس از پایان سخنان تیمسار ٬ من در محل کارم با دو دست بر سر خود کوبیدم ٬ یکی از دوستان پرسید چه شد ٬ گفتم الفاتحه !</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>با سپاس از یاران و همراهان عزیزم تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش ...‎

بخش دهم

در قسمت نهم به آنجا رسیدیم که در زمان حکومت نظامی با ضعف شگفت آور ارتشبد ازهاری در برابر آشوبگران و غوغا برانگیزان و بی اعتنایی به راهپیمایی های بدون مجوز ٬ بتدریج گردانندگان انقلاب ویرانگر جری تر و گستاخ تر شده و تظاهرات در نهم و دهم محرم در زمان حکومتِ به اصطلاح نظامی به اوج خود رسید و در رابطه با بحرانهای آن زمان بسیاری از افراد خاطرات و کتابهایی نگاشته اند که قصد تکرار آنها را ندارم و میخواهم به موضوع نگاهی داشته باشم از زاویه ای دیگر ٬ دشمن شریان های اقتصادی کشور بویژه صنعت نفت را هدف گرفته بود ٬ سناریوی کثیفی که در زمان نخست وزیری جمشید آموزگار در ۲۸ مرداد ۵۷ با خلق فاجعهُ سینما رکس آبادان کلید خورده بود و حال با ادامهُ داستان با دامن زدن به اعتصاب کارکنان صنایع نفت ایران بیگمان ضربهُ شدیدی که در آن دوران پر تلاطم و بحرانی به اقتصاد کشور وارد میآمد بر هیچکس پوشیده نیست و این ضربه ناشی از اعتصابهای طولانی در واحدهای تولیدی ٬ کارخانه ها و بویژه تاسیسات نفتی بود ٬ در زمستان ۵۷ صف های طولانی در برابر جایگاه های فروش نفت و بنزین مردم عادی را هر روز بیش از پیش خشمگین تر و ناراضی تر میکرد و گردانندگان توطئه با ادامهُ اعتصاب در پالایشگاه آبادان و سایر پالایشگاه ها و مراکز پخش ٬ تولید و تصفیه و استخراج نفت در کشور میخواستند بر موج نارضایتی مردم از حکومت بیافزایند و در همین حال و احوال باید بدانیم چرا اعتصاب در تاسیسات نفتی آغاز شد و چرا بنگاه خبر پراکنی بریتانیا یعنی رادیو بی بی سی مرتب به نوحه خوانی میپرداخت و به تحریکات تبلیغاتی خود ادامه میداد علیرغم سخنان شریف امامی در بارهُ آزادی اعتصابات و تشویق هایی که او در زمان نخست وزیریش کرد و توصیه های او که چرا مردم به رادیو بی بی سی گوش فرا میدهند و باید رادیو ایران هم تمام خبرها را پخش کند اعتصاب هنوز همه گیر نشده بود ٬ تاسیسات نفتی همچنان فعالیت میکرد و کارکنان صنایع نفت به اعتصاب کنندگان نپیوسته بودند ولی زمزمه هایی آغاز شده بود بهرحال هنگامی که اعتصاب در صنایع نفت آغاز شد از آقای ح خبرنگار امور نفت و اقتصاد خواستم با روانشاد تیمسار سپهبد جعفریان از افسران بسیار برجسته و مقتدر نیروی زمینی و استاندار وقت خوزستان تماس بگیرد و در این زمینه از او سوال کند که دلایل اعتصابها چیست و چه برنامه ای برای شکستن اعتصاب دارید ٬ سپهبد جعفریان به خبرنگار ما گفته بود اجازهُ خشونت علیه اعتصاب کنندگان از سوی مقامات بالای مملکت داده نمیشود و اِلا میتوانم در مدتی بسیار کوتاه دو سه نفر از محرکان و گردانندگان اعتصاب ها را در یک دادگاه صحرایی محاکمه و اعدام کنم آنوقت خواهید دید که چگونه به سرعت اعتصاب شکسته میشود و غایله پایان میابد ٬ ایشان تاکید کرد که شاهنشاه فرموده اند بهیچوجه خشونت علیه مردم بکار گرفته نشود .

با سپاس از یاران و همراهان عزیزم تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

with Morteza Lotfi.

mlotfi

بخش یازدهم

در بخش دهم خاطرات به ماجرای اعتصاب کارکنان صنایع نفت ایران در جریان انقلاب اسلامی پرداختم و اینک موضوع را پی گرفته تا کسانی که مدعی هستند که در انقلاب اسلامی برخی قدرتهای خارجی نقش نداشته اند بدانند که دچار توهم هستند و آنچه میپندارند نادرست است و یا میخواهند روی حقیقت سرپوش بگذارند ٬ تشکیل کنفرانس کشورهای صنعتی جهان در گوآدلوپ فرانسه پیرامون مسایل ایران را نادیده میگیرند و ما با استناد به مدارک تاکید میکنیم که برخی کشورهای قدرتمند در شعله ور کردن آتش انقلاب نقشی موثر داشته اند ٬ بهرحال پس از مصاحبه با سپهبد جعفریان استاندار خوزستان که البته درخواست کرد تا مطالبی را که گفته است از رادیو پخش نشود ٬ با آقای میم از مقامات بلند پایهُ روابط عمومی شرکت ملی نفت که انسانی شریف و آگاه بود تلفن کردم و گفتم با توجه به اینکه کارکنان صنایع نفت از نظر حقوق و مزایا نسبت به دیگر کارکنان دولت وضع بهتری دارند و هیچ علت و انگیزه ای برای ادامهُ اعتصاب آنها نمیتوان یافت ٬ چرا به اعتصاب پیوسته اند و ماجرا چیست ؟ این مسوُل برجسته با ناراحتی و ابراز تاُسف گفت البته بحران کنونی را که کارگران و کارمندان شرکت نفت بوجود آورده اند امیدوارم بزودی با حضور کارشناسان و متخصصان ارتش که در ادارهُ صنایع نفت مشارکت خواهند کرد تا حدودی از بین ببریم ولی اجازه دهید که اصل ماجرا که از جایی دیگر آب میخورد را در یک نشست حضوری مطرح و اسنادی در این باره به شما نشان دهم ٬ روز جمعه ای بود که آقای میم به دفتر جام جم آمد و پرونده ای از کیف دستی خود درآورده و نشان داد و گفت این پرونده که میبینید مُهر محرمانه و سری دارد و حاوی صورتجلسهُ مذاکرات نمایندگان شرکتهای نفتی ( هفت خواهران ) میباشد که در تهران برگزار شد و کاملاً محرمانه بود وی افزود همانطور که میدانید قرار داد ما با کنسرسیوم نفت و شرکتهای نفتی اعتباری ۲۵ ساله دارد که در سال ۱۳۵۸ خورشیدی به پایان میرسد ٬ شاهنشاه بشدت با تمدید قرارداد مخالفند و دستور موُکد به مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران داده اند که این قرارداد دیگر نباید تمدید شود زیرا ما میخواهیم خودمان نفت را از چاه ها به پمپ های بنزین و جایگاه های توزیع و پخش سوخت در جهان برسانیم و خودمان سرنوشت دارایی و ثروتِ طلای سیاه را بدست بگیریم و به شرکتهای نفتی جهان نیز اجازه نخواهیم داد بیش از این نفت را با بهای ارزان بخرند و در واقع غارت کنند ٬ نفتی که از سرمایه های ملی ماست چرا باید شرکتهای نفتی ارزان بخرند و گران بفروشند و چرا ما نباید در سراسر جهان پمپ های بنزین داشته باشیم ٬ شاهنشاه همچنین گفته اند که بهای نفت بسیار پایین است و باید آنرا افزایش داد و به قیمت واقعیِ آن رساند پس هم قرارداد با کنسرسیوم و کمپانی های نفتی نباید تمدید شود و هم نفت باید گرانتر بفروش برسد ٬ در نشست تهران نمایندهُ شرکت نفت انگلستان ٬ بریتیش پترولیوم که حدود ۴۰٪ سهام کنسرسیوم را در اختیار داشت بشدت نسبت به عدم تمدید قرارداد و افزایش بهای نفت اعتراض میکند و میگوید شاه دارد با آتش بازی میکند و ما را هنوز نمیشناسد ٬ ما به آسانی میتوانیم بودجه ای در حدود ۴۰ میلیون دلار تامین کنیم و تخت و تاج سلطنتش را واژگون سازیم و بیشترین هزینه ها را خرج تبلیغات خواهیم کرد و از تمام ابزار و وسایل تبلیغاتی در جهان بهره برداری خواهیم کرد ٬ به این ترتیب نشست ویژهُ نمایندگان شرکتهای بزرگ نفتی در تهران برای تهیه و تدارکِ تمدید قرارداد کنسرسیوم با شکست روبرو شد و نمایندگان شرکتها بدون دریافت نتیجه ای به کشورهای خود باز میگردند .

ادامهُ داستان را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

 Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت یازدهم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در بخش دهم خاطرات به ماجرای اعتصاب کارکنان صنایع نفت ایران در جریان انقلاب اسلامی پرداختم و اینک موضوع را پی گرفته تا کسانی که مدعی هستند که در انقلاب اسلامی برخی قدرتهای خارجی نقش نداشته اند بدانند که دچار توهم هستند و آنچه میپندارند نادرست است و یا میخواهند روی حقیقت سرپوش بگذارند ٬ تشکیل کنفرانس کشورهای صنعتی جهان در گوآدلوپ فرانسه پیرامون مسایل ایران را نادیده میگیرند و ما با استناد به مدارک تاکید میکنیم که برخی کشورهای قدرتمند در شعله ور کردن آتش انقلاب نقشی موثر داشته اند ٬ بهرحال پس از مصاحبه با سپهبد جعفریان استاندار خوزستان که البته درخواست کرد تا مطالبی را که گفته است از رادیو پخش نشود ٬ با آقای میم از مقامات بلند پایهُ روابط عمومی شرکت ملی نفت که انسانی شریف و آگاه بود تلفن کردم و گفتم با توجه به اینکه کارکنان صنایع نفت از نظر حقوق و مزایا نسبت به دیگر کارکنان دولت وضع بهتری دارند و هیچ علت و انگیزه ای برای ادامهُ اعتصاب آنها نمیتوان یافت ٬ چرا به اعتصاب پیوسته اند و ماجرا چیست ؟ این مسوُل برجسته با ناراحتی و ابراز تاُسف گفت البته بحران کنونی را که کارگران و کارمندان شرکت نفت بوجود آورده اند امیدوارم بزودی با حضور کارشناسان و متخصصان ارتش که در ادارهُ صنایع نفت مشارکت خواهند کرد تا حدودی از بین ببریم ولی اجازه دهید که اصل ماجرا که از جایی دیگر آب میخورد را در یک نشست حضوری مطرح و اسنادی در این باره به شما نشان دهم ٬ روز جمعه ای بود که آقای میم به دفتر جام جم آمد و پرونده ای از کیف دستی خود درآورده و نشان داد و گفت این پرونده که میبینید مُهر محرمانه و سری دارد و حاوی صورتجلسهُ مذاکرات نمایندگان شرکتهای نفتی ( هفت خواهران ) میباشد که در تهران برگزار شد و کاملاً محرمانه بود وی افزود همانطور که میدانید قرار داد ما با کنسرسیوم نفت و شرکتهای نفتی اعتباری ۲۵ ساله دارد که در سال ۱۳۵۸ خورشیدی به پایان میرسد ٬ شاهنشاه بشدت با تمدید قرارداد مخالفند و دستور موُکد به مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران داده اند که این قرارداد دیگر نباید تمدید شود زیرا ما میخواهیم خودمان نفت را از چاه ها به پمپ های بنزین و جایگاه های توزیع و پخش سوخت در جهان برسانیم و خودمان سرنوشت دارایی و ثروتِ طلای سیاه را بدست بگیریم و به شرکتهای نفتی جهان نیز اجازه نخواهیم داد بیش از این نفت را با بهای ارزان بخرند و در واقع غارت کنند ٬ نفتی که از سرمایه های ملی ماست چرا باید شرکتهای نفتی ارزان بخرند و گران بفروشند و چرا ما نباید در سراسر جهان پمپ های بنزین داشته باشیم ٬ شاهنشاه همچنین گفته اند که بهای نفت بسیار پایین است و باید آنرا افزایش داد و به قیمت واقعیِ آن رساند پس هم قرارداد با کنسرسیوم و کمپانی های نفتی نباید تمدید شود و هم نفت باید گرانتر بفروش برسد ٬ در نشست تهران نمایندهُ شرکت نفت انگلستان ٬ بریتیش پترولیوم که حدود ۴۰٪ سهام کنسرسیوم را در اختیار داشت بشدت نسبت به عدم تمدید قرارداد و افزایش بهای نفت اعتراض میکند و میگوید شاه دارد با آتش بازی میکند و ما را هنوز نمیشناسد ٬ ما به آسانی میتوانیم  بودجه ای در حدود ۴۰ میلیون دلار تامین کنیم و تخت و تاج سلطنتش را واژگون سازیم و بیشترین هزینه ها را خرج تبلیغات خواهیم کرد و از تمام ابزار و وسایل تبلیغاتی در جهان بهره برداری خواهیم کرد ٬ به این ترتیب نشست ویژهُ نمایندگان شرکتهای بزرگ نفتی در تهران برای تهیه و تدارکِ تمدید قرارداد کنسرسیوم با شکست روبرو شد و نمایندگان شرکتها بدون دریافت نتیجه ای به کشورهای خود باز میگردند .</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>ادامهُ داستان را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از دوستان و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش ...‎

 

بخش دوازدهم

قصد داشتم که موضوع کمپانیهای نفتی که بدون تردید در تحولات ایران دست داشته اند را رها کنم و به دیگر خاطرات خود از دوران شکوفایی ایران زمین بپردازم اما با استقبالی که یاران و همراهان از این بخش نمودند ترغیب شدم که باز هم در این زمینه به چند نکته اشاره کنم که چرا پادشاه فقید برای حفظ منافع ملی ایران و بهبود شرایط زندگی ایرانیان پافشاری کرده و تمام هم و غمِ ایشان رساندن مملکت ما به سطح کشورهای مترقی جهان بود ٬ محمدرضا شاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ نیز بر سیاست هایشان در این زمینه چندین بار تاکید فرموده اند.

در آخرین بخش خاطراتم در قسمت یازدهم در مورد دفاع سرسختانهٌ شاهنشاه آریامهر از منافع ملی اشاراتی کرده و نوشتم که آقای میم از مسوٌلان و مدیران برجستهٌ شرکت ملی نفت پرونده ای از متن مذاکرات محرمانهٌ کمپانیهای نفتی موسوم به هفت خواهران همراه خود آورد که در نشست نمایندگان شرکتهای نفتی در تهران نسبت به تصمیمات پادشاه ایران که برای افزایش قیمت نفت تاکید کرده بودند ٬ خشمگین شده و نماینده بریتیش پترولیوم گفته بود که شاه با آتش بازی میکند و ما میتوانیم با اختصاص چهل ٬ پنجاه میلیون دلار هزینه و با بهره برداری از تبلیغات گستردهٌ جهانی حکومتش را سرنگون کنیم ٬ در همین زمینه شالتکس اولین مدیر هلندی کنسرسیوم در همان دورهُ مبارزهٌ سرنوشت ساز پادشاه فقید با شرکتهای بزرک نفتی گفته بود که اعلیحضرت تخت طاووس را به دهانهٌ آتشفشان سوق میدهد …
ادوارد سابلیه روزنامه نگار و تحلیلگر فرانسوی مسایل خاورمیانه در مصاحبه ای با شاهنشاه که تصور میکنم در خردادماه ۱۳۵۶ یعنی حدوداً یکسال قبل از وقوع انقلاب شوم اسلامی صورت گرفت و از رادیو فرانسه پخش شد و البته لازم است متذکر شوم که شاهنشاه به زبان فرانسه بسیار مسلط بوده و قبلاً هم نوشته ام که برخی از مقامات فرانسوی آرزو میکردند مانند پادشاه ایران سخن گویند ٬ ادوارد سابلیه روزنامه نگار سرشناس فرانسوی از اعلیحضرت میپرسد ممکن است بفرمایید در پی حملاتی که بطور مداوم و مستمر علیه کشورتان انجام میشود چه اهدافی نهفته است ٬ شاهنشاه در پاسخ فرمودند : حملات علیه ما در مرحلهٌ نخست با موضوع نفت آغاز شد و هنگامی که ما کوشش کردیم سیاست پنجاه پنجاه را با «ماتئی»[۱] ایتالیایی تغییر داده و آنرا به صورتی درآوریم که ۷۵٪ سود ما و ۲۵٪ سود طرف مقابل شود ٬ در این زمان حملات علیه من و کشور ما آغاز شد گرچه «ماتئی» در یک سانحه کشته شد ولی حملات بر ضد ما ادامه پیدا کرد ٬ تا قبل از این جریان هرگز سابقه نداشت که یک دانشجوی ایرانی در خارج از کشور دست به تظاهرات بزند و وسایل ارتباط جمعی آمریکا و اروپا نیز به ایران حمله نمیکردند ٬ بدون شک پس از بروز مساٌلهٌ نفت بود که حملات علیه ایران آغاز شد .
با سپاس از تمامی هم میهنان ٬ دوستان و همراهان ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش …

[۱] در سال ۱۹۲۶ میلادی کشور ایتالیا شرکتی بنام آجیپ ( Agip )ایجاد کرد تا همهٌ فعالیتهای صنعت نفت را در اختیار بگیرد ٬ پس از پایان جنگ دوم جهانی و ورود متفقین به ایتالیا اقدامات کمپانی آجیپ با منافع شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی در هم آمیخته شد و این موسسه در مدار شرکتهای نفتی آمریکا و انگلستان قرار گرفت ٬ انریکو ماتئی در سال ۱۹۶۲ در یک حادثهٌ مشکوک سقوط هواپیمای شخصی اش کشته شد ٬ برخی معتقدند که وی هدف حملات و توطئه های کمپانی های نفتی قرار گرفته است ٬ فرانچسکو رُزی (به ایتالیایی: Francesco Rosi)کارگردان نامدار ایتالیایی در سال ۱۹۷۲ فیلمی با بازی جان ماریا ولونته بر این اساس ساخت ٬ وی برای ساخت فیلم ماتئی موفق به دریافت نخل طلای کن شد ٬ ماجرای ماتئی ( یا قضیه ی ماتئی ) به تعبیری یک روایت مستند از تاریخ سیاسی ایتالیا است و فیلم حول محور شخصیت واقعی انریکو ماتئی سیاستمدار و مدیر نفتی ایتالیایی در چند سال پایانی عمرش ساخته شده است و قصد رُزی نمایش قدرت و تاثیر گذاری او بر اقتصاد ایتالیای آن زمان و هم چنین پیگیری پروندهٌ مرگ و به تعبیری قتل او بر اثر سقوط هواپیمایش در اکتبر ۱۹۶۲ بوده است .

 

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت دوازدهم </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>قصد داشتم که موضوع کمپانیهای نفتی که بدون تردید در تحولات ایران دست داشته اند را رها کنم و به دیگر خاطرات خود از دوران شکوفایی ایران زمین بپردازم اما با استقبالی که یاران و همراهان از این بخش نمودند ترغیب شدم که باز هم در این زمینه به چند نکته اشاره کنم که چرا پادشاه فقید برای حفظ منافع ملی ایران و بهبود شرایط زندگی ایرانیان پافشاری کرده و تمام هم و غمِ ایشان رساندن مملکت ما به سطح کشورهای مترقی جهان بود ٬ محمدرضا شاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ نیز بر سیاست هایشان در این زمینه چندین بار تاکید فرموده اند. </p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>در آخرین بخش خاطراتم در قسمت یازدهم در مورد دفاع سرسختانهٌ شاهنشاه آریامهر از منافع ملی اشاراتی کرده و نوشتم که آقای میم از مسوٌلان و مدیران برجستهٌ شرکت ملی نفت پرونده ای از متن مذاکرات محرمانهٌ کمپانیهای نفتی موسوم به هفت خواهران همراه خود آورد که در نشست نمایندگان شرکتهای نفتی در تهران نسبت به تصمیمات پادشاه ایران که برای افزایش قیمت نفت تاکید کرده بودند ٬ خشمگین شده و نماینده بریتیش پترولیوم گفته بود که شاه با آتش بازی میکند و ما میتوانیم با اختصاص چهل ٬ پنجاه میلیون دلار هزینه و با بهره برداری از تبلیغات گستردهٌ جهانی حکومتش را سرنگون کنیم ٬ در همین زمینه شالتکس اولین مدیر هلندی کنسرسیوم در همان دورهُ مبارزهٌ سرنوشت ساز پادشاه فقید با شرکتهای بزرک نفتی گفته بود که اعلیحضرت تخت طاووس را به دهانهٌ آتشفشان سوق میدهد ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
ادوارد سابلیه روزنامه نگار و تحلیلگر فرانسوی مسایل خاورمیانه در مصاحبه ای با شاهنشاه که تصور میکنم در خردادماه ۱۳۵۶ یعنی حدوداً یکسال قبل از وقوع انقلاب شوم اسلامی صورت گرفت و از رادیو فرانسه پخش شد و البته لازم است متذکر شوم که شاهنشاه به زبان فرانسه بسیار مسلط بوده و قبلاً هم نوشته ام که برخی از مقامات فرانسوی آرزو میکردند مانند پادشاه ایران سخن گویند ٬  ادوارد سابلیه روزنامه نگار سرشناس فرانسوی از اعلیحضرت میپرسد ممکن است بفرمایید در پی حملاتی که بطور مداوم و مستمر علیه کشورتان انجام میشود چه اهدافی نهفته است ٬ شاهنشاه در پاسخ فرمودند : حملات علیه ما در مرحلهٌ نخست با موضوع نفت آغاز شد و هنگامی که ما کوشش کردیم سیاست پنجاه پنجاه را با «ماتئی»[۱] ایتالیایی تغییر داده و آنرا به صورتی درآوریم که ۷۵٪ سود ما و ۲۵٪ سود طرف مقابل شود ٬ در این زمان حملات علیه من و کشور ما آغاز شد گرچه «ماتئی» در یک سانحه کشته شد ولی حملات بر ضد ما ادامه پیدا کرد ٬ تا قبل از این جریان هرگز سابقه نداشت که یک دانشجوی ایرانی در خارج از کشور دست به تظاهرات بزند و وسایل ارتباط جمعی آمریکا و اروپا نیز به ایران حمله نمیکردند ٬ بدون شک پس از بروز مساٌلهٌ نفت بود که حملات علیه ایران آغاز شد .<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
با سپاس از تمامی هم میهنان ٬ دوستان و همراهان ٬ تا هفتهُ آتی روز و روزگار خوش ...</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>[۱] در سال ۱۹۲۶ میلادی کشور ایتالیا شرکتی بنام آجیپ ( Agip )ایجاد کرد تا همهٌ فعالیتهای صنعت نفت را در اختیار بگیرد ٬ پس از پایان جنگ دوم جهانی و ورود متفقین به ایتالیا اقدامات کمپانی آجیپ با منافع شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی در هم آمیخته شد و این موسسه در مدار شرکتهای نفتی آمریکا و انگلستان قرار گرفت ٬ انریکو ماتئی در سال ۱۹۶۲ در یک حادثهٌ مشکوک سقوط هواپیمای شخصی اش کشته شد ٬ برخی معتقدند که وی هدف حملات و توطئه های کمپانی های نفتی قرار گرفته است ٬ فرانچسکو رُزی (به ایتالیایی: Francesco Rosi)کارگردان نامدار ایتالیایی در سال   ۱۹۷۲ فیلمی با بازی جان ماریا ولونته بر این اساس ساخت ٬ وی برای ساخت فیلم ماتئی موفق به دریافت نخل طلای کن شد ٬ ماجرای ماتئی ( یا قضیه ی ماتئی ) به تعبیری یک روایت مستند از تاریخ سیاسی ایتالیا است و فیلم حول محور شخصیت واقعی انریکو ماتئی سیاستمدار و مدیر نفتی ایتالیایی در چند سال پایانی عمرش ساخته شده است و قصد رُزی نمایش قدرت و تاثیر گذاری او بر اقتصاد ایتالیای آن زمان و هم چنین پیگیری پروندهٌ مرگ و به تعبیری قتل او بر اثر سقوط هواپیمایش در اکتبر ۱۹۶۲ بوده است .‎

خاطرات من ٬ مرتضی لطفی

بخش سیزدهم

هم میهنان عزیزم ٬ عقربهُ زمان را عقب کشیده و به روزهای شوم انقلاب اسلامی در اواسط آبانماه و محرم ۱۳۵۷ باز میگردیم و پیام تلویزیونی شاهنشاه که پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم !
دقایقی پس از پخش پیام بسیار مبهوت ماندم و اندیشه کردم که چه کسی این پیام را نوشته است و برای اولین بار واژهٌ انقلاب را بکار برده است ٬ برخی میگفتند پادشاه شخصاً پیام را به توصیهٌ مشاوران خود نوشته است ولی پس از تحقیقات بیشتر دریافتم که نویسندهٌ پیام سید حسین نصر رییس پیشین دانشکدهٌ ادبیات دانشگاه تهران است ٬ او مردیست مذهبی با درجهٌ دکترای تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی از دانشگاههای آمریکا که علایقی هم به خمینی و رفاقتی با برخی مرتجعین چون مطهری داشت …
زمان گذشت و پس از خروج پادشاه و ورود منحوس خمینی به تهران ٬ من عشق دیرین خود رادیو تلویزیون ملی ایران را ترک و به زادگاهم اهواز رفتم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت و پس از دو هفته از زندان کارون اهواز برای محاکمه و مجازات به زندان قصر منتقل شدم ٬ بیشترین اتهامات من در زمینهٌ عدم پیوستن به اعتصابیون و انجام آخرین مصاحبه با شاهنشاه در ۲۶ دیماه ۵۷ بود و اینکه در پایان مصاحبه گفته بودم ٬ مردم ایران در انتظار بازگشت شاهنشاه آریامهر هستند که همین جمله موجب خشم اشغالگران ٬ خائنان و وطن فروشانِ دیروز و امروز شده بود ٬ بهرحال در زندان برخی از مقامات کشوری و لشکری هم بودند و من مرتب میگفتم چرا در برابر آشوبگران وحشی دستاربند مقاومت و پایداری وجود نداشت و در همین داستان فرصت یافتم دور از چشم زندانبانان که اغلب بیسواد و از زندانیان آزاد شده و زندان گسیخته با سوابق سرقت و دزدی بودند گفتگویی کوتاه با علیقلی اردلان آخرین وزیر دربار شاهنشاهی در زندان قصر داشته باشم و بدانم چرا با آشوبگران برخوردهای قاطعی نشده است ٬ اردلان مردی بسیار آرام ٬ وارسته و پاک بود و شاید برخی از مسایل را میدانست ٬ پرسیدم آیا در این اواخر اوضاع کشور و ناهنجاریها در گزارش ها بعرض پادشاه رسیده بود یا خیر ٬ ایشان که در بند ۶ زندان قصر بود گفت در وزارت دربار گزارش بسیار جالب و تکان دهنده ای تهیه شد که بسیار محرمانه بود و متاسفانه اینجا نمیتوانم آنرا بگویم و بهتر است که حرفی در اینباره نزنم ولی باید بگویم این گزارش که سخت پادشاه را به اندیشه فرو برد توسط دکتر شاهکار و دکتر رضا مظلومان [۱] آماده شده بود … در هر حال گزارش محرمانه همچنان محرمانه ماند و هرگز کسی در بارهٌ آن سخن نگفت .

باسپاس از یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

[۱] دکتر رضا مظلومان ( کورش آریامنش ) استاد پیشین دانشکده حقوق دانشگاه تهران و معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش در هفتم خرداد ۱۳۷۵ توسط عوامل اعزامی جمهوری اسلامی در پاریس کشته شد ٬ یادش جاوید .

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
قسمت سیزدهم</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>هم میهنان عزیزم ٬ عقربهُ زمان را عقب کشیده و به روزهای شوم انقلاب اسلامی در اواسط آبانماه و محرم ۱۳۵۷ باز میگردیم و پیام تلویزیونی شاهنشاه که پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم !<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
دقایقی پس از پخش پیام بسیار مبهوت ماندم و اندیشه کردم که چه کسی این پیام را نوشته است و برای اولین بار واژهٌ انقلاب را بکار برده است ٬ برخی میگفتند پادشاه شخصاً پیام را به توصیهٌ مشاوران خود نوشته است ولی پس از تحقیقات بیشتر دریافتم که نویسندهٌ پیام سید حسین نصر رییس پیشین دانشکدهٌ ادبیات دانشگاه تهران است ٬ او مردیست مذهبی با درجهٌ دکترای تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی از دانشگاههای آمریکا که علایقی هم به خمینی و رفاقتی با برخی مرتجعین چون مطهری داشت ...<br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
زمان گذشت و پس از خروج پادشاه و ورود منحوس خمینی به تهران ٬ من عشق دیرین خود رادیو تلویزیون ملی ایران را ترک و به زادگاهم اهواز رفتم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت و پس از دو هفته از زندان کارون اهواز برای محاکمه و مجازات به زندان قصر منتقل شدم ٬ بیشترین اتهامات من در زمینهٌ عدم پیوستن به اعتصابیون و انجام آخرین مصاحبه با شاهنشاه در ۲۶ دیماه ۵۷ بود و اینکه در پایان مصاحبه گفته بودم ٬ مردم ایران در انتظار بازگشت شاهنشاه آریامهر هستند که همین جمله موجب خشم اشغالگران ٬ خائنان و وطن فروشانِ دیروز و امروز شده بود ٬ بهرحال در زندان برخی از مقامات کشوری و لشکری هم بودند و من مرتب میگفتم چرا در برابر آشوبگران وحشی دستاربند مقاومت و پایداری وجود نداشت و در همین داستان فرصت یافتم دور از چشم زندانبانان که اغلب بیسواد و از زندانیان آزاد شده و زندان گسیخته با سوابق سرقت و دزدی بودند گفتگویی کوتاه با علیقلی اردلان آخرین وزیر دربار شاهنشاهی در زندان قصر داشته باشم و بدانم چرا با آشوبگران برخوردهای قاطعی نشده است ٬ اردلان مردی بسیار آرام ٬ وارسته و پاک بود و شاید برخی از مسایل را میدانست ٬ پرسیدم آیا در این اواخر اوضاع کشور و ناهنجاریها در گزارش ها بعرض پادشاه رسیده بود یا خیر ٬ ایشان که در بند ۶ زندان قصر بود گفت در وزارت دربار گزارش بسیار جالب و تکان دهنده ای تهیه شد که بسیار محرمانه بود و متاسفانه اینجا نمیتوانم آنرا بگویم و بهتر است که حرفی در اینباره نزنم ولی باید بگویم این گزارش که سخت پادشاه را به اندیشه فرو برد توسط دکتر شاهکار و دکتر رضا مظلومان [۱] آماده شده بود ... در هر حال گزارش محرمانه همچنان محرمانه ماند و هرگز کسی در بارهٌ آن سخن نگفت .</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>باسپاس از یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...</p><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br />
<p>[۱] دکتر رضا مظلومان ( کورش آریامنش ) استاد پیشین دانشکده حقوق دانشگاه تهران و معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش در هفتم خرداد ۱۳۷۵ توسط عوامل اعزامی جمهوری اسلامی در پاریس کشته شد ٬ یادش جاوید .‎

بخش چهاردهم

پیش از حاکمیت اشغالگران اسلامی که همچنان برخی میخواهند آنرا اصلاح کنند و نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که یک حکومت فاسد ٬ جنایتکار ٬ سرکوبگر ٬ استبدادی و فاشیستی را نمیتوان اصلاح کرد ٬ در دوران شکوفایی اقتصادی و صنعتی ایران که تمام زمینه ها و فرصت ها برای رشد و توسعهٌ بیشتر و شکفتنِ استعدادهای نهفته بویژه برای جوانانِ آنروز فراهم بود ٬ من وقتی به خوزستان سفر میکردم هر بار شاهد تغییرات ژرف و بزرگ در زمانهای بسیار کوتاه در زادگاهم بودم ٬ ساخت سدهای بزرگی چون سد محمد رضا شاه پهلوی ( سد دز ) و سد رضا شاه کبیر ( سد کارون ) سَمبل و نمونهٌ پیشرفتِ شگفت آور این استان زرخیز محسوب میشد ٬ زمینهای وسیع تحت عنوان مجتمع های کشت و صنعت با سیستم های کشاورزی مکانیزه و مدرن چهره ای دیگر به این استان داده بود و غرور و افتخار سراپای وجودم را فرا میگرفت که اگر بخواهم پیشرفتها و دستاوردهای بینظیر و بزرگ صنعتی ٬ اقتصادی و کشاورزی آن دوران را شرح دهم بی تردید باید کتابی جداگانه بنویسم تا شرح یکایک آنچه در سایهٌ مدیریت بینظیر ٬ داهیانه و عالمانهٌ اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی بدست آمده را ارائه دهم و نسل جوان دچار شگفتی خواهد شد که چرا با یک شورش کور و یک انقلاب توطئه گرانه و تدارک یافتهٌ سرخ و سیاه و قدرتهای غارتگرِ جهانی ٬ یکسره تمامی این تلاشهای سازنده و بیسابقه در تاریخ از هم پاشیده شد و پس از نیم قرن تلاشِ مجدانه و شبانه روزی ٬ سرزمین ما بجای پیشرفتِ بیشتر توسط اشغالگران دزد و جنایت پیشه بسوی واپسگرایی و غارهای انزوا و تحجر رانده شد .
در یکی از بخشهای خاطراتم مطلبی پیرامون آخرین سفر شاهنشاه به شهر مشهد با استفاده از آنچه در ذهنم مانده بود نوشتم که البته ناتمام بود و در این بخش میخواهم به گوشه ای دیگر از این دیدار تاریخی اشاره کنم ٬ همانطور که میدانید گروه صنعتی ایران ناسیونال در تهران ٬ مشهد ٬ تبریز ٬ شیراز و تعدادی شهرهای دیگر بزرگترین مجتمع خودروسازی ایران و خاورمیانه بوده و هست و اهداف و سیاست شاهنشاه و مدیرانِ هوشمند ایران ناسیونال حضور در بازارهای جهانی و تولید خودروهای کلاس متوسطِ استانداردِ اروپا بود و در واقع تولید اتومبیل پیکان نوعی دستگرمی و اندوختن تجربه برای گام های بزرگ بعدی بود و شاهنشاه در سال ۱۹۷۴ در مصاحبه با اشپیگل و در پاسخ به سوال خبرنگار که چگونه میتوانید با کمپانیهای بزرگ خودروسازی جهان رقابت کنید به نقش فولاد و تولید ارزان اشاره کرده و میفرمایند هیچ کشور دیگری در دنیا قادر به تولید فولاد با بهایی که ما قادر به تولید آن هستیم ، نیست و همچنین در کتاب پاسخ به تاریخ نیز در این مورد گفته اند و خرید سهام در صنایع آلمان غربی از جمله مهمترین آنها خرید ۳۰٪ از سهام صنایع مُعظم و چند ملیتی کروپ که یکی از بزرگترین تولید کنندگان ممتاز فولاد دنیا بوده و تقریباً تمامی صنایع مهم جهانی را تحت پوشش خود داشته و همچنین از بزرگترین تولید کنندگان کشتی و سازه های دریایی و بسیاری محصولات مدرن دیگر بوده نیز در جهت تحققِ بخشی از همین اهداف بزرگ بوده است ٬ خرید پیکان از کارخانهٌ ورشکستهٌ تالبوت از زیر مجموعه های کمپانی روتس انگلستان یک تمرین و سیاه مشق صنعتی بوده واحمد خیامی در زمان عقد قرارداد میگوید به زودی من این مدل ورشکسته را به یکی از معتبرترین اتومبیل‌های جهان تبدیل می‌کنم شاید دانستن این مطلب جالب است که تولید پیکان پس از یک دهه تولید در انگلستان ، در ایران شروع شد و محبوب‌ترین مکان‌هایی که بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را می‌توان انگلستان و استرالیا دانست ٬ پس از انقلاب شوم اسلامی نابغهٌ صنعت اتومبیل سازی ایران محمود خیامی میگوید اگر انقلاب رخ نمی نمود فقط پس از چند سال ایران دیگر نیازمند صدور نفت نبود و تنها فروش خودرو به بازارهای جهانی کفایت میکرد و نیک میدانیم که او قصه تعریف نمیکند چرا که مرد عمل است و بی جهت نیست که با اینکه انقلاب شوم اسلامی تمامی ثروت او را چپاول میکند ٬ او با دست خالی از کشور خارج شده و بار دیگر خود را بعنوان یک شخصیت بزرگ جهانی تکرار میکند ٬ در برنامهٌ سفر شاهنشاه افتتاح و گشایش کارخانهٌ ساخت قطعات اتومبیل ایران ناسیونال در شهر مشهد گنجانده شده بود و ناگفته نماند که محصولات و قطعات تولیدی این کارخانه به نسبت کارخانهٌ مادر به مراتب از کیفیت بسیار بالاتری برخوردار بوده و هنوز هم پس از گذشت بیش از ۳۵ سال محصولات تولیدی آن بهترین است ٬ محمود خیامی که مدیریت گروه صنعتی ایران ناسیونال را بر عهده داشت و به پدر صنعت خودرو سازی ایران مشهور است یکی از شخصیت ها و چهره های خود ساخته و موفقی بود که در شرایط امنیت اقتصادی و اجتماعی از یک تعمیرگاه سادهٌ اتومبیل بتدریج با استعداد و پشتکاری که نشان داد توانست کارخانهٌ مونتاژ و تولید خودروی ساخت ایران را راه اندازی کند و بسوی خودکفایی در این زمینه گام بردارد ٬ به جرات میتوان برادران خیامی را از چهره های موفق ٬ کار آفرین و با استعدادِ دورهٌ محمدرضا شاه پهلوی دانست و من در اینجا مایلم که در خصوص نبوغ پادشاه فقید ایران و اشتهار او به مسایل اشاره کنم که مرسدس بنز کلاس جی (Mercedes-Benz G-Class) خودرویی است که از سال ۱۹۷۹ تا کنون در اتریش و مکزیک تولید شده‌است ٬ این خودرو در دهه ۱۹۷۰ به پیشنهاد محمدرضا شاه پهلوی به عنوان یک خودرو نظامی پشتیبانی چندمنظوره در شرکت مرسدس بنز طراحی شد و بعد از گذشت تقریباً ۴ دهه هنوز تولید میشود و در سال ۲۰۱۱ نیروهای مسلح حداقل ۶۳ کشور دنیا از جمله ارتش آلمان ، نیروی زمینی کانادا و تفنگداران دریایی آمریکا از این خودرو استفاده می‌کنند و همچنین بعداً کمپانی پژوی فرانسه نیز با اخذ مجوز از مرسدس بنز اقدام به کپی و ساخت آن با نام Peugeot P4 نمود …
بهر روی شاهنشاه آمادهٌ حرکت بسوی کارخانه بودند و در حالیکه نخست وزیر امیر عباس هویدا در کنار ایشان بودند مطالبی بیان میفرمودند و من چون در حال نوشتن خبر بودم به ناگاه برخورد ملایم عصای هویدا بر پایم را احساس کردم و سر از روی کاغذ برداشتم ببینم آقای نخست وزیر چه میگویند ایشان بمن گفتند متوجه شدید اعلیحضرت چه میفرمایند ؟ اینها را یادداشت کنید ٬ با اینکه درست متوجهٌ فرمایشات شاهنشاه نبودم ٬ گفتم بله شنیدم ٬ هویدا گفت شاهنشاه فرمودند آنهایی که میگویند و ادعا میکنند که حتی یک میخ هم نمیتوانیم بسازیم بیایند و ببینند که ما در حال تولید قطعات موتور اتومبیل هستیم و در آیندهٌ نزدیک با ساخت موتور اتومبیل به مرحلهٌ تولید گام نهاده و دیگر نیازی به وارد کردن قطعات یدکی برای مونتاژ نخواهیم داشت .
با سپاس از تمامی یاران و همراهان تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br />
 قسمت چهاردهم </p><br /><br /><br /><br />
<p> پیش از حاکمیت اشغالگران اسلامی که همچنان برخی میخواهند آنرا اصلاح کنند و نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که یک حکومت فاسد ٬ جنایتکار ٬ سرکوبگر ٬ استبدادی و فاشیستی را نمیتوان اصلاح کرد ٬ در دوران شکوفایی اقتصادی و صنعتی ایران که تمام زمینه ها و فرصت ها برای رشد و توسعهٌ بیشتر و شکفتنِ استعدادهای نهفته بویژه برای جوانانِ آنروز فراهم بود ٬ من وقتی به خوزستان سفر میکردم هر بار شاهد تغییرات ژرف و بزرگ در زمانهای بسیار کوتاه در زادگاهم بودم ٬ ساخت سدهای بزرگی چون سد محمد رضا شاه پهلوی ( سد دز ) و سد رضا شاه کبیر ( سد کارون ) سَمبل و نمونهٌ پیشرفتِ شگفت آور این استان زرخیز محسوب میشد ٬ زمینهای وسیع تحت عنوان مجتمع های کشت و صنعت با سیستم های کشاورزی مکانیزه و مدرن چهره ای دیگر به این استان داده بود و غرور و افتخار سراپای وجودم را فرا میگرفت که اگر بخواهم پیشرفتها و دستاوردهای بینظیر و بزرگ صنعتی ٬ اقتصادی و کشاورزی آن دوران را شرح دهم بی تردید باید کتابی جداگانه بنویسم تا شرح یکایک آنچه در سایهٌ مدیریت بینظیر ٬ داهیانه و عالمانهٌ اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی بدست آمده را ارائه دهم و نسل جوان دچار شگفتی خواهد شد که چرا با یک شورش کور و یک انقلاب توطئه گرانه و تدارک یافتهٌ سرخ و سیاه و قدرتهای غارتگرِ جهانی ٬ یکسره تمامی این تلاشهای سازنده و بیسابقه در تاریخ از هم پاشیده شد و پس از نیم قرن تلاشِ مجدانه و شبانه روزی ٬ سرزمین ما بجای پیشرفتِ بیشتر توسط اشغالگران دزد و جنایت پیشه بسوی واپسگرایی و غارهای انزوا و تحجر رانده شد .<br /><br /><br /><br /><br />
در یکی از بخشهای خاطراتم مطلبی پیرامون آخرین سفر شاهنشاه به شهر مشهد با استفاده از آنچه در ذهنم مانده بود نوشتم که البته ناتمام بود و در این بخش میخواهم به گوشه ای دیگر از این دیدار تاریخی اشاره کنم ٬ همانطور که میدانید گروه صنعتی ایران ناسیونال در تهران ٬ مشهد ٬ تبریز ٬ شیراز و تعدادی شهرهای دیگر بزرگترین مجتمع خودروسازی ایران و خاورمیانه بوده و هست و اهداف و سیاست شاهنشاه و مدیرانِ هوشمند ایران ناسیونال حضور در بازارهای جهانی و تولید خودروهای کلاس متوسطِ استانداردِ اروپا بود و در واقع تولید اتومبیل پیکان نوعی دستگرمی و اندوختن تجربه برای گام های بزرگ بعدی بود و شاهنشاه در سال ۱۹۷۴ در مصاحبه با اشپیگل و در پاسخ به سوال خبرنگار که چگونه میتوانید با کمپانیهای بزرگ خودروسازی جهان رقابت کنید به نقش فولاد و تولید ارزان اشاره کرده و میفرمایند هیچ کشور دیگری در دنیا قادر به تولید فولاد با بهایی که ما قادر به تولید آن هستیم ، نیست و همچنین در کتاب پاسخ به تاریخ نیز در این مورد گفته اند و خرید سهام در صنایع آلمان غربی از جمله مهمترین آنها خرید ۳۰٪ از سهام صنایع مُعظم و چند ملیتی کروپ که یکی از بزرگترین تولید کنندگان ممتاز فولاد دنیا بوده و تقریباً تمامی صنایع مهم جهانی را تحت پوشش خود داشته و همچنین از بزرگترین تولید کنندگان کشتی و سازه های دریایی و بسیاری محصولات مدرن دیگر بوده نیز در جهت تحققِ بخشی از همین اهداف بزرگ بوده است ٬ خرید پیکان از کارخانهٌ ورشکستهٌ تالبوت از زیر مجموعه های کمپانی روتس انگلستان یک تمرین و سیاه مشق صنعتی بوده واحمد خیامی در زمان عقد قرارداد میگوید به زودی من این مدل ورشکسته را به یکی از معتبرترین اتومبیل‌های جهان تبدیل می‌کنم شاید دانستن این مطلب جالب است که تولید پیکان پس از یک دهه تولید در انگلستان ، در ایران شروع شد و محبوب‌ترین مکان‌هایی که بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را می‌توان انگلستان و استرالیا دانست ٬ پس از انقلاب شوم اسلامی نابغهٌ صنعت اتومبیل سازی ایران محمود خیامی میگوید اگر انقلاب رخ نمی نمود فقط پس از چند سال ایران دیگر نیازمند صدور نفت نبود و تنها فروش خودرو به بازارهای جهانی کفایت میکرد و نیک میدانیم که او قصه تعریف نمیکند چرا که مرد عمل است و بی جهت نیست که با اینکه انقلاب شوم اسلامی تمامی ثروت او را چپاول میکند ٬ او با دست خالی از کشور خارج شده و بار دیگر خود را بعنوان یک شخصیت بزرگ جهانی تکرار میکند ٬ در برنامهٌ سفر شاهنشاه افتتاح و گشایش کارخانهٌ ساخت قطعات اتومبیل ایران ناسیونال در شهر مشهد گنجانده شده بود و ناگفته نماند که محصولات و قطعات تولیدی این کارخانه به نسبت کارخانهٌ مادر به مراتب از کیفیت بسیار بالاتری برخوردار بوده و هنوز هم پس از گذشت بیش از ۳۵ سال محصولات تولیدی آن بهترین است ٬ محمود خیامی که مدیریت گروه صنعتی ایران ناسیونال را بر عهده داشت و به پدر صنعت خودرو سازی ایران مشهور است یکی از شخصیت ها و چهره های خود ساخته و موفقی بود که در شرایط امنیت اقتصادی و اجتماعی از یک تعمیرگاه سادهٌ اتومبیل بتدریج با استعداد و پشتکاری که نشان داد توانست کارخانهٌ مونتاژ و تولید خودروی ساخت ایران را راه اندازی کند و بسوی خودکفایی در این زمینه گام بردارد ٬ به جرات میتوان برادران خیامی را از چهره های موفق ٬ کار آفرین و با استعدادِ دورهٌ محمدرضا شاه پهلوی دانست و من در اینجا مایلم که در خصوص نبوغ پادشاه فقید ایران و اشتهار او به مسایل اشاره کنم که مرسدس بنز کلاس جی (Mercedes-Benz G-Class) خودرویی است که از سال ۱۹۷۹ تا کنون در اتریش و مکزیک تولید شده‌است ٬ این خودرو در دهه ۱۹۷۰ به پیشنهاد محمدرضا شاه پهلوی به عنوان یک خودرو نظامی پشتیبانی چندمنظوره در شرکت مرسدس بنز طراحی شد و بعد از گذشت تقریباً ۴ دهه هنوز تولید میشود و در سال ۲۰۱۱ نیروهای مسلح حداقل ۶۳ کشور دنیا از جمله ارتش آلمان ، نیروی زمینی کانادا و تفنگداران دریایی آمریکا از این خودرو استفاده می‌کنند و همچنین بعداً کمپانی پژوی فرانسه نیز با اخذ مجوز از مرسدس بنز اقدام به کپی و ساخت آن با نام Peugeot P4 نمود ...<br /><br /><br /><br /><br />
بهر روی شاهنشاه آمادهٌ حرکت بسوی کارخانه بودند و در حالیکه نخست وزیر امیر عباس هویدا در کنار ایشان بودند مطالبی بیان میفرمودند و من چون در حال نوشتن خبر بودم به ناگاه برخورد ملایم عصای هویدا بر پایم را احساس کردم و سر از روی کاغذ برداشتم ببینم آقای نخست وزیر چه میگویند ایشان بمن گفتند متوجه شدید اعلیحضرت چه میفرمایند ؟ اینها را یادداشت کنید ٬ با اینکه درست متوجهٌ فرمایشات شاهنشاه نبودم ٬ گفتم بله شنیدم ٬ هویدا گفت شاهنشاه فرمودند آنهایی که میگویند و ادعا میکنند که حتی یک میخ هم نمیتوانیم بسازیم بیایند و ببینند که ما در حال تولید قطعات موتور اتومبیل هستیم و در آیندهٌ نزدیک با ساخت موتور اتومبیل به مرحلهٌ تولید گام نهاده و دیگر نیازی به وارد کردن قطعات یدکی برای مونتاژ نخواهیم داشت .<br /><br /><br /><br /><br />
با سپاس از تمامی یاران و همراهان تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎

بخش پانزدهم

در دوران اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی با دو کشور یکی در شمال اتحاد جماهیر شوروی و دیگری در جنوب ایران یعنی کشور عراق جنگ تبلیغاتی داشتیم و رادیوهای مسکو و بغداد مدتی با امواج رادیویی خود تهران را نشانه گرفتند و علیه نظام شاهنشاهی و شخص پادشاه ایران و مشکلات داخلی کشور گفتارها و مطالبی پخش میکردند و من این افتخار را داشتم که در هر دو جنگ تبلیغاتی فعالیت کنم ٬ در تهران هنگامیکه روابط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با ایران تیره شده بود استاد عزیز و گرانقدرم روانشاد تقی روحانی تفسیرهای سیاسی را با همان صدای گرم و محکم و کوبنده در پاسخ به سخن پراکنی های هیئت حاکمه در مسکو بیان میکرد و در اهواز مرکز استان خوزستان من این افتخار را داشتم که متن همان مطالب و گفتارها را که برای ما به اهواز میفرستادند بر روی نوار ضبط کنم و آنرا برای رادیوهای استانها در شمال و جنوب کشور بفرستم البته تظاهراتی نیز علیه اتحاد شوروی در شهرهای مختلف بر پا میشد و خبر این تظاهرات نیز در بخشهای مختلف خبری منعکس میشد ٬ جنگ تبلیغاتی علیه عراق پس از پایان جنگ تبلیغاتی علیه شوروی آغاز شد و با فرار تیمسار بختیار نخستین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به عراق در اردیبهشت سال ۱۳۴۷ شدت بیشتری گرفت ٬ در زمانیکه جنگ تبلیغاتی با عراق اوج گرفته بود من در اهواز بودم و در کنار شغل گویندگی در برنامه ها ٬ در مدارس نیز تدریس میکردم چرا که از ابتدا من در سال ۱۳۳۷ خورشیدی به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و بعد از چند ماه در رادیو نیز مشغول بکار شدم و بد نیست که بدانید که حقوق معلم در همان سال ماهیانه ۲۵۰ تومان بود و من در رادیو جلسه ای کار میکردم که در ماه مجموعاً ۱۵۰ تومان میشد و البته با این مبلغ نسبتاً راحت و خوب زندگی میکردم بهرحال در جنگ تبلیغاتی علیه عراق با خواندن تفسیرها و گفتارهایی بر ضد رهبر پیشین عراق حسن البکر که من میگفتم حسن المکر ٬ در خوزستان طرحی برای ترور من چیده شد و از سوی ارتش جنوب که در آن زمان سرلشکر ضرغام فرماندهی آن را بر عهده داشت اخطارهایی به مدیر رادیو ابلاغ کرد و مقرر گردید که یک جیپ نظامی همراه با یک استوار ارتش وظیفهٌ حفاظت از جانم را بر عهده بگیرد ٬ بمن اخطار کرده بودند که وقتی شما را به خانه میرسانیم حق خروج نداری ٬ چرا که جانت در خطر است ٬ البته من هیچگونه هراسی نداشتم و گهگاه در محل اقامتم در خیابان باغ شیخ اهواز قدم میزدم و بی احتیاطی میکردم ٬ بهرحال ضمن گذشتن از جزییاتِ ماجرا مرد گدایی که در کنار خانهٌ من مینشست و ساعات رفت و آمد مرا یادداشت میکرد را بازداشت کرده بودند و میپردازیم به جنگ تبلیغاتی با عراق ٬ در زمانیکه اختلافات مرزی بر سر کشتیرانی و مالکیت رودخانهٌ مرزی اروند رود ( شط العرب ) بالا گرفته بود نیروهای نظامی ایران در مرزهای جنوب مستقر بودند تا هر گاه اقدام تجاوزکارانه ای از سوی عراق صورت بگیرد بیدرنگ در درون خاک کشور همسایه ٬ متجاوز را سرجایش بنشانند در آن زمان ارتش ایران بسیار قدرتمند بود و عراق هم از این قدرت و توانمندی آگاهی داشت و بخوبی میدانست که هر گاه بخاک ایران تجاوز کند پیآمدهای وخیمی برای آن کشور پدید میآورد ٬ در همان زمان که اوج بحران با عراق بوجود آمد ٬ نماینده ای از سپاه جنوب به رادیو آمد و با مدیر کل انتشارات و تبلیغات رادیو ملاقات کرد و خواسته هایی مطرح نمود که ما باید در حالت آماده باش نظامی انجام دهیم ٬ خواستهٌ سپاه جنوب این بود که چون سربازان ارتش شاهنشاهی در مناطق مرزی مستقر شده اند ٬ برای تشویق و تهییج آنها مطالب کوتاه و شعارهای گیرا نیاز داریم و از مدیر کل خواسته بودند که این شعارها و مطالب را من بخوانم و بر روی نوار ضبط شود و من نیز چنین کردم تا اینکه یکی از افسران سپاه سوم به رادیو آمد و گفت خواهشمندیم کمی از هیجان در خواندن شعارها و مطالب کم کنید چرا که در روزهای اخیر که صدای شما از بلندگوهای مرزی پخش میشد ٬ سربازان و نظامیان چنان به هیجان آمده بودند که چند کیلومتر به درون خاک عراق پیشروی کردند که فرماندهان بیدرنگ آنها را به نقطهٌ مرزی باز گرداندند بهرحال اختلاف ایران با عراق زمانی به نقطهٌ اوج رسید که دولت بغداد مرتب ادعای تام و تمام مالکیت اروند رود را مطرح میکرد و به کشتی ها و شناورهای ایرانی اجازه نمیداد تا از اروند رود آنجائیکه متعلق به عراق است عبور کنند ٬ آبراهی که هر دو طرف باید بر اساس خط تالوِگ ( عمیق ترین نقطهٌ آبی ) هم ایران و هم عراق استفاده کنند که سرانجام عراق تسلیم قوانین بین المللی شد و یک فروند کشتی جنگی با پرچم ایران از اروند رود عبور کرد و عراق هم جراٌت نیافت تا جلوی کشتی را بگیرد چرا که دستور فرمانده کل نیروهای مسلح ٬ شاهنشاه آریامهر این بود که کشتی جنگی ما در مقابل هر گونه مقاومتی از سوی نیروهای عراقی واکنش سریع از خود نشان دهد .

در هفتهٌ آتی ادامهٌ بحث را پی میگیریم ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ روز و روزگار خوش …

 

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br />
قسمت پانزدهم</p><br /><br /><br /><br />
<p>در دوران اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی با دو کشور یکی در شمال اتحاد جماهیر شوروی و دیگری در جنوب ایران یعنی کشور عراق جنگ تبلیغاتی داشتیم و رادیوهای مسکو و بغداد مدتی با امواج رادیویی خود تهران را نشانه گرفتند و علیه نظام شاهنشاهی و شخص پادشاه ایران و مشکلات داخلی کشور گفتارها و مطالبی پخش میکردند و من این افتخار را داشتم که در هر دو جنگ تبلیغاتی فعالیت کنم ٬ در تهران هنگامیکه روابط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با ایران تیره شده بود استاد عزیز و گرانقدرم روانشاد تقی روحانی تفسیرهای سیاسی را با همان صدای گرم و محکم و کوبنده در پاسخ به سخن پراکنی های هیئت حاکمه در مسکو بیان میکرد و در اهواز مرکز استان خوزستان من این افتخار را داشتم که متن همان مطالب و گفتارها را که برای ما به اهواز میفرستادند بر روی نوار ضبط کنم و آنرا برای رادیوهای استانها در شمال و جنوب کشور بفرستم البته تظاهراتی نیز علیه اتحاد شوروی در شهرهای مختلف بر پا میشد و خبر این تظاهرات نیز در بخشهای مختلف خبری منعکس میشد ٬ جنگ تبلیغاتی علیه عراق پس از پایان جنگ تبلیغاتی علیه شوروی آغاز شد و با فرار تیمسار بختیار نخستین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به عراق در اردیبهشت سال ۱۳۴۷ شدت بیشتری گرفت ٬ در زمانیکه جنگ تبلیغاتی با عراق اوج گرفته بود من در اهواز بودم و در کنار شغل گویندگی در برنامه ها ٬ در مدارس نیز تدریس میکردم چرا که از ابتدا من در سال ۱۳۳۷ خورشیدی به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و بعد از چند ماه در رادیو نیز مشغول بکار شدم و بد نیست که بدانید که حقوق معلم در همان سال ماهیانه ۲۵۰ تومان بود و من در رادیو جلسه ای کار میکردم که در ماه مجموعاً ۱۵۰ تومان میشد و البته با این مبلغ نسبتاً راحت و خوب زندگی میکردم بهرحال در جنگ تبلیغاتی علیه عراق با خواندن تفسیرها و گفتارهایی بر ضد رهبر پیشین عراق حسن البکر که من میگفتم حسن المکر ٬ در خوزستان طرحی برای ترور من چیده شد و از سوی ارتش جنوب که در آن زمان سرلشکر ضرغام فرماندهی آن را بر عهده داشت اخطارهایی به مدیر رادیو ابلاغ کرد و مقرر گردید که یک جیپ نظامی همراه با یک استوار ارتش وظیفهٌ حفاظت از جانم را بر عهده بگیرد ٬ بمن اخطار کرده بودند که وقتی شما را به خانه میرسانیم حق خروج نداری ٬ چرا که جانت در خطر است ٬ البته من هیچگونه هراسی نداشتم و گهگاه در محل اقامتم در خیابان باغ شیخ اهواز قدم میزدم و بی احتیاطی میکردم ٬ بهرحال ضمن گذشتن از جزییاتِ ماجرا مرد گدایی که در کنار خانهٌ من مینشست و ساعات رفت و آمد مرا یادداشت میکرد را بازداشت کرده بودند و میپردازیم به جنگ تبلیغاتی با عراق ٬ در زمانیکه اختلافات مرزی بر سر کشتیرانی و مالکیت رودخانهٌ مرزی اروند رود ( شط العرب ) بالا گرفته بود نیروهای نظامی ایران در مرزهای جنوب مستقر بودند تا هر گاه اقدام تجاوزکارانه ای از سوی عراق صورت بگیرد بیدرنگ در درون خاک کشور همسایه ٬ متجاوز را سرجایش بنشانند در آن زمان ارتش ایران بسیار قدرتمند بود و عراق هم از این قدرت و توانمندی آگاهی داشت و بخوبی میدانست که هر گاه بخاک ایران تجاوز کند پیآمدهای وخیمی برای آن کشور پدید میآورد ٬ در همان زمان که اوج بحران با عراق بوجود آمد ٬ نماینده ای از سپاه جنوب به رادیو آمد و با مدیر کل انتشارات و تبلیغات رادیو ملاقات کرد و خواسته هایی مطرح نمود که ما باید در حالت آماده باش نظامی انجام دهیم ٬ خواستهٌ سپاه جنوب این بود که چون سربازان ارتش شاهنشاهی در مناطق مرزی مستقر شده اند ٬ برای تشویق و تهییج آنها مطالب کوتاه و شعارهای گیرا نیاز داریم و از مدیر کل خواسته بودند که این شعارها و مطالب را من بخوانم و بر روی نوار ضبط شود و من نیز چنین کردم تا اینکه یکی از افسران سپاه سوم به رادیو آمد و گفت خواهشمندیم کمی از هیجان در خواندن شعارها و مطالب کم کنید چرا که در روزهای اخیر که صدای شما از بلندگوهای مرزی پخش میشد ٬ سربازان و نظامیان چنان به هیجان آمده بودند که چند کیلومتر به درون خاک عراق پیشروی کردند که فرماندهان بیدرنگ آنها را به نقطهٌ مرزی باز گرداندند  بهرحال اختلاف ایران با عراق زمانی به نقطهٌ اوج رسید که دولت بغداد مرتب ادعای تام و تمام مالکیت اروند رود را مطرح میکرد و به کشتی ها و شناورهای ایرانی اجازه نمیداد تا از اروند رود آنجائیکه متعلق به عراق است عبور کنند ٬ آبراهی که هر دو طرف باید بر اساس خط تالوِگ ( عمیق ترین نقطهٌ آبی ) هم ایران و هم عراق استفاده کنند که سرانجام عراق تسلیم قوانین بین المللی شد و یک فروند کشتی جنگی با پرچم ایران از اروند رود عبور کرد و عراق هم جراٌت نیافت تا جلوی کشتی را بگیرد چرا که دستور فرمانده کل نیروهای مسلح ٬ شاهنشاه آریامهر این بود که کشتی جنگی ما در مقابل هر گونه مقاومتی از سوی نیروهای عراقی واکنش سریع از خود نشان دهد .</p><br /><br /><br /><br />
<p>در هفتهٌ آتی ادامهٌ بحث را پی میگیریم ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ روز و روزگار خوش ...‎

بخش شانزدهم

در ادامهٌ بخش پانزدهم همانگونه که قبلاً گفتم احمد حسن‌البکر ، رئیس حکومت عراق ادعای حاکمیت مطلق عراق بر اروند‌رود را مطرح کرد و مقامات بعثی تصمیم گرفتند اسناد و مدارک کشتی‌هایی را که وارد اروند‌رود می‌شدند بازرسی کنند و در ۲۶ فروردین ۱۳۴۸ وزارت امور خارجه عراق آبراه شط‌ العرب را جزولاینفک خاک عراق نامید ٬ به ‌دنبال این اظهارات دولت شاهنشاهی ایران نیز در اردیبهشت ۱۳۴۸ عهدنامه مرزی ۱۹۳۷ ( ۱۳۱۶ خورشیدی ) را ملغی و خواست خود را به انعقاد قراردادی مبتنی بر خط تالوگ اعلام کرد.این رویداد روابط دو کشور را تا ‌آستانه وقوع برخورد نظامی به وخامت کشاند و حتی احتمال درگیری نظامی نیز قوت یافت اما زمان گذشت و ایران در آغاز دههٌ پنجاه خورشیدی یکه تازِ عرصه های رشد و شکوفایی بود و در حال گذار به اوج شکوه و افتخاراتِ یک ملت و کشور بزرگ ٬ دارا بودنِ یکی از مقتدرترین نیروهای نظامی و بزرگترین نیروی دریاییِ منطقه با بیش از ۲۵۰۰۰ نفر پرسنل و همچنین برخورداری از بزرگترین یگان هواناو جهان ٬ برای ترس و واهمهٌ حکومت عراق کفایت میکرد ضمن اینکه برگزاری پر شکوه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در مهرماه ۱۳۵۰ خورشیدی و استقرار نیروهای ارتش شاهنشاهی ایران در جزایر ۳ گانهٌ تنب بزرگ ٬ تنب کوچک و ابوموسی در آذر ماه همانسال موجبات خشم و آزردگیِ خاطر پان عربیسم و بخشی از جهان عرب خصوصاً عراق و حتی احزاب مخالف و ایران ستیز و مثلاً آزادیخواه داخلی را فراهم آورده بود و چون رهبران بغداد در خصوص مسایلِ جاریِ آنزمان در ابعاد نظامی و سیاسی خود را بازنده میدیدند دست به اقدامات مذبوحانه زده و در ۹ دیماه ۱۳۵۰ خورشیدی اقدام به بیرون راندن حدود ۴۱۰۰۰ تن ایرانی الااصل عراقی در کمتر از ۲۴ ساعت نمودند و موج گسترده ای از زن و کودک و مرد ایرانی الااصل توسط ماموران عراقی از خانه و کاشانهٌ خود بیرون کشانده شدند و با ضرب و شتم آنان را سوار بر اتوبوس و کامیون نموده و بسوی مرزهای ایران در غرب کشور راندند …
برای تهیهٌ گزارشی از این جریان و چگونگی استقرار آوارگان راهی قصر شیرین و مرز خسروی شدم ٬ چرا که شاهنشاه اراده فرمودند که از نزدیک به میان آوارگان بروند ٬ با آنها صحبت کنند و برنامه هایی را که برای اسکان آنها و ایجاد اشتغال در ایران تهیه میشود ٬ تشریح فرمایند ٬ ایشان آمادهٌ سخنرانی برای گسترهٌ بزرگ جمعیتِ رانده شده بودند و هیچگونه محافظ و مانعی یا نرده ای تعبیه نشده بود و من سعی میکردم برای ضبط سخنرانی در روبروی اعلیحضرت قرار گیرم اما تلاشهای من بیفایده بود و در مابین جمعیت و آجودانهای شاهنشاه کیپ شده بودم ٬ اعلیحضرت متوجهٌ تقلای بیهودهٌ من شدند و ضمن اشاره با دست به شانه و پاگون یکی از محافظان فرمودند : خبرنگار ٬ بگیرید و بیایید جلو ٬ و من نیز چنین کردم …

به روح بزرگ او ادای احترام دارم و شما را بسیار دوست میدارم ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br /><br /><br /><br /><br />
قسمت شانزدهم</p><br /><br /><br /><br />
<p>در ادامهٌ بخش پانزدهم همانگونه که قبلاً گفتم احمد حسن‌البکر ، رئیس حکومت عراق ادعای حاکمیت مطلق عراق بر اروند‌رود را مطرح کرد و مقامات بعثی تصمیم گرفتند اسناد و مدارک کشتی‌هایی را که وارد اروند‌رود می‌شدند بازرسی کنند و در ۲۶ فروردین ۱۳۴۸ وزارت امور خارجه عراق آبراه شط‌ العرب را جزولاینفک خاک عراق نامید ٬ به ‌دنبال این اظهارات دولت شاهنشاهی ایران نیز در اردیبهشت ۱۳۴۸ عهدنامه مرزی ۱۹۳۷ ( ۱۳۱۶ خورشیدی ) را ملغی و خواست خود را به انعقاد قراردادی مبتنی بر خط تالوگ اعلام کرد.این رویداد روابط دو کشور را تا ‌آستانه وقوع برخورد نظامی به وخامت کشاند و حتی احتمال درگیری نظامی نیز قوت یافت اما زمان گذشت و ایران در آغاز دههٌ پنجاه خورشیدی یکه تازِ عرصه های رشد و شکوفایی بود و در حال گذار به اوج شکوه و افتخاراتِ یک ملت و کشور بزرگ ٬  دارا بودنِ یکی از مقتدرترین نیروهای نظامی و بزرگترین نیروی دریاییِ منطقه با بیش از ۲۵۰۰۰ نفر پرسنل و همچنین  برخورداری از بزرگترین یگان هواناو جهان ٬ برای ترس و واهمهٌ حکومت عراق کفایت میکرد ضمن اینکه برگزاری پر شکوه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در مهرماه ۱۳۵۰ خورشیدی و استقرار نیروهای ارتش شاهنشاهی ایران در جزایر ۳ گانهٌ تنب بزرگ ٬ تنب کوچک و ابوموسی در آذر ماه همانسال  موجبات خشم و آزردگیِ خاطر پان عربیسم و بخشی از جهان عرب خصوصاً عراق و حتی احزاب مخالف و ایران ستیز و مثلاً آزادیخواه داخلی را فراهم آورده بود و چون رهبران بغداد در خصوص مسایلِ جاریِ آنزمان در ابعاد نظامی و سیاسی خود را بازنده میدیدند دست به اقدامات مذبوحانه زده و در ۹ دیماه ۱۳۵۰ خورشیدی اقدام به بیرون راندن حدود ۴۱۰۰۰ تن ایرانی الااصل عراقی در کمتر از ۲۴ ساعت نمودند و موج گسترده ای از زن و کودک و مرد ایرانی الااصل توسط ماموران عراقی از خانه و کاشانهٌ خود بیرون کشانده شدند و با ضرب و شتم آنان را سوار بر اتوبوس و کامیون نموده و بسوی مرزهای ایران در غرب کشور راندند ...<br /><br /><br /><br /><br />
برای تهیهٌ گزارشی از این جریان و چگونگی استقرار آوارگان راهی قصر شیرین و مرز خسروی شدم ٬ چرا که شاهنشاه اراده فرمودند که از نزدیک به میان آوارگان بروند ٬ با آنها صحبت کنند و برنامه هایی را که برای اسکان آنها و ایجاد اشتغال در ایران تهیه میشود ٬ تشریح فرمایند ٬ ایشان آمادهٌ سخنرانی برای گسترهٌ بزرگ جمعیتِ رانده شده بودند و هیچگونه محافظ و مانعی یا نرده ای تعبیه نشده بود و من سعی میکردم برای ضبط سخنرانی در روبروی اعلیحضرت قرار گیرم اما تلاشهای من بیفایده بود و در مابین  جمعیت و آجودانهای شاهنشاه کیپ شده بودم ٬ اعلیحضرت متوجهٌ تقلای بیهودهٌ من شدند و ضمن اشاره با دست به شانه و پاگون یکی از محافظان فرمودند : خبرنگار ٬ بگیرید و بیایید جلو ٬ و من نیز چنین کردم ...</p><br /><br /><br /><br />
<p>به روح بزرگ او ادای احترام دارم و شما را بسیار دوست میدارم ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش هفدهمدر بخش شانزدهم خاطراتم همانگونه که گفتم در دیماه سال ۱۳۵۰ خورشیدی رژیم بعث عراق اقدام به اخراج حدود ۵۰۰۰۰ نفر از ایرانیان ساکن عراق نمود که ۴۱۰۰۰ تن از این تعداد تنها در مدت ۲۴ ساعت و با خشونت ماموران عراقی از خانه و کاشانهٌ خود به مرزهای غربی ایران رانده شدند و ارادهٌ پادشاه بر این اصل قرار گرفت که از نزدیک به میان آوارگان رفته با آنها سخن گفته و برنامه های پیش بینی شده در مورد اسکان و اشتغال آنها را تشریح فرمایند ٬ سخنان شاهنشاه بسیار کامل و جامع بود و امید به آیندهٌ بهتر را به امواج انسانی و سیل آوارگان نوید داد ٬ از آنجمله اسکان فوری آوارگان ٬ پروژه های ساخت مسکن سریع با امکانات شهری ٬ ایجاد اشتغال صنفی و صدور جواز خارج از نوبت برای صنوف مختلف در میان آوارگان ٬ مثلاً اگر کسی معلم یا نانوا بوده در ایران نیز به همان شغل و پیشه گمارده شود و دیگر اینکه ثبت نامِ دانشجویان در دانشگاهها بدون پیش شرط و برابر با رشته و سال تحصیلی دانشگاه قبلی و بهره مندی از کمکهای تحصیلی و حمایتی برای دانشجویان و دانش آموزان و رفع کلیه مشکلات مهاجرتی برای خانواده های آواره …
و زمان گذشت و متاسفانه تعدادی از همین رانده شدگان پس از وقوع انقلاب شوم اسلامی در ساختار قدرت جای گرفته و با کشور و مردم خود آنچه کردند که بعثیون با ایشان نکردند .
در اینجا این بحث را به پایان برده و مایلم به بخش دیگری از خاطراتم که سفریست به کشور پاکستان بپردازم اما پیش از آن به چند نکته اشاره میکنم اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر سَمبُل انسانیت و سَمبُل عشق به ایران و ایرانی بوده و نمونه ای از یک انسان بسیار مهربان ٬ بسیار با احساس و عاطفه و از هر صفت نیکوی آریایی که میپندارید برخوردار بودند ٬ هرگز عصبانی نمیشدند ٬ حداقل من در طی سالیان چنین دیدم ٬ هرگز واژهٌ نامناسب حتی نسبت به دشمنان خود بکار نمیبردند و البته علیاحضرت شهبانو همسر گرامی ایشان نیز از صفات مشابه برخوردار بوده و هستند ٬ عشق به ایران و ایرانی در تار و پود آنها ریشه داشته و دارد ٬ بعنوان مثال وقتی علیاحضرت شهبانو از آسایشگاه جذامیان چند بار بازدید فرمودند علیرغم ترسِ سرایت و واگیر بودن این بیماری ٬ برخی از بیماران ایشان را در آغوش میگرفتند و از فرطِ اشتیاق و مهر گریسته و ایشان را میبوسیدند تا احساسات قلبی خود را نشان دهند و علیاحضرت علیرغم هشدار مسوٌلان و پزشکان بسیار متواضعانه آغوش پر مهر خود را بروی آنان میگشودند ٬ سر به افسانه میزند این داستان …
همانگونه که در آغاز این مطلب گفتم این افتخار را داشتم که در جریان سفر شاهنشاه به پاکستان در سال ۱۹۷۵ میلادی در التزام رکاب همایونی باشم و به عنوان یک خبرنگار همراه با هیاٌت مطبوعاتی در مراسم و برنامه های این سفر و پخش مستقیم ورود و خروج پادشاه از پاکستان حضور داشته باشم ٬ سفر فوق از نظر سیاسی و ژئوپولتیک دارای اهمیت خاصی بود ٬ چرا که پاکستان کشوری تازه و نوبنیاد دارای مرز مشترک طولانی با ایران و موقعیتی استراتژیک در دوران جنگ سرد و گرفتار توطئه هایی که آن کشور را به کانون و مرکز تروریسم اسلامی و بین المللی سوق میدادند بود ٬ بخاطر اهمیت این سفر رادیو تلویزیون ملی ایران برنامهٌ گسترده و ویژه ای برای پوشش خبری تدارک دیده بود ٬ برنامه های تبلیغاتی ٬ انعکاس گزارشها و خبرها و پخش مستقیم ورود و خروج شاهنشاه از جمله مهمترین ماموریت های گروه ما بود ٬ پس از آنکه با هواپیما وارد پاکستان شدیم چون کمی احساس خستگی میکردم پس از جابجایی وسایل در میهمانسرای دولتی روی تختخواب دراز کشیدم و هنوز در خواب عمیق فرو نرفته بودم که سرپرست هیئت ما روانشاد مُبشر وارد اتاق من شده و مرا از خواب بیدار کرد و گفت آقا چرا خوابیده اید ٬ الان خبرگزاری پارس روی خط است و منتظر است تا گزارشی از وضعیت پاکستان در آستانهٌ سفر شاهنشاه به این کشور و انعکاس این سفر در مطبوعات پاکستان فوراً برایشان بفرستیم ٬ گفتم آقای مُبشر روزنامه های چاپ پاکستان را که من ندیده ام ٬ بهتر است بگویید تلفن را قطع کنند تا متنی آماده کنم و برایشان بفرستم ٬ در پاسخ گفت مگر نمیدانی وضع ارتباطات چگونه است و قطع کردن و گرفتن دوبارهٌ آن مشکل بزرگیست ٬ فرصت نوشتن و آماده کردن گزارش هم نیست ٬ این روزنامه ها را جلوی شما میگذارم و شما با توجه به عناوین درشت آنها در بارهٌ سفر پادشاه به پاکستان مطلبی را بصورت گزارش به تهران مخابره کنید ٬ تا آنجا که بخاطر دارم روزنامهٌ جنگ و چند روزنامهٌ دیگر اردو زبان در برابر من گرفت که گزارش را بخوانم ٬ گفتم من که زبان اردو بلد نیستم ٬ گفت اشکالی ندارد از روی عکس گزارش کنید ٬ نگاهی به چند عکس سیاه و سفید در صفحات نخست کردم ٬ پلاکاردها و پارچه های خوشآمدگویی دیده میشد و بنظر میرسید خیابانهای شهرها را آذین بندی کرده اند ٬ پس بدون معطلی تصاویر را با چشمانم اسکن کرده و گزارش را با این جمله آغاز کردم : من از پاکستان صحبت میکنم ٬ کشوری که آمادهٌ استقبال و پذیرایی از شاهنشاه ایران است ٬ هم میهنان عزیز ٬ در شهرهای راولپندی ٬ پیشاور و دیگر شهرهای پاکستان مردم با شعارهای خوشآمدگویی به استقبال شاهنشاه ایران زمین شتافته اند و … مُبشر آنسوتر ایستاده بود و در میانهٌ گزارش دیدم تعدادی روزنامهُ دیگر برایش آوردند که مشغول تماشا و مطالعهٌ آنها شد و هرازگاهی مرا نگاه میکرد ٬ لبخندی میزد و دوباره مشغول خواندن میشد ٬ گزارش من ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید و پس از پایان گزارش مُبشر خندید و گفت اگر قبلاً مینوشتی و آماده میکردی به این خوبی از کار در نمی آمد چون هر آنچه در این روزنامه های انگلیسی زبان نوشته اند دقیقاً همان مطالبی ست که در گزارش خود مطرح کردید …
خبرگزاری پارس پس از دریافت گزارش آنرا مورد تحسین قرار داد و در خبرهای ساعت ۸ پخش کرد و ما خود را آماده کردیم تا ورود شاهنشاه به پاکستان را گزارش کنیم .
در هفتهٌ آتی به سفر خود ادامه خواهیم داد ٬ با سپاس از یاران و همراهان ٬ روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br />
قسمت هفدهم</p>
<p>در بخش شانزدهم خاطراتم همانگونه که گفتم در دیماه سال ۱۳۵۰ خورشیدی رژیم بعث عراق اقدام به اخراج حدود ۵۰۰۰۰ نفر از ایرانیان ساکن عراق نمود که ۴۱۰۰۰ تن از این تعداد تنها در مدت ۲۴ ساعت و با خشونت ماموران عراقی از خانه و کاشانهٌ خود به مرزهای غربی ایران رانده شدند و ارادهٌ پادشاه بر این اصل قرار گرفت که از نزدیک به میان آوارگان رفته با آنها سخن گفته و برنامه های پیش بینی شده در مورد اسکان و اشتغال آنها را تشریح فرمایند ٬ سخنان شاهنشاه بسیار کامل و جامع بود و امید به آیندهٌ بهتر را به امواج انسانی و سیل آوارگان نوید داد ٬ از آنجمله اسکان فوری آوارگان ٬ پروژه های ساخت مسکن سریع با امکانات شهری ٬ ایجاد اشتغال صنفی و صدور جواز خارج از نوبت برای صنوف مختلف در میان آوارگان ٬ مثلاً اگر کسی معلم یا نانوا بوده در ایران نیز به همان شغل و پیشه گمارده شود و دیگر اینکه ثبت نامِ دانشجویان در دانشگاهها بدون پیش شرط و برابر با رشته و سال تحصیلی دانشگاه قبلی و بهره مندی از کمکهای تحصیلی و حمایتی برای دانشجویان و دانش آموزان و رفع کلیه مشکلات مهاجرتی برای خانواده های آواره ...<br />
و زمان گذشت و متاسفانه تعدادی از همین رانده شدگان پس از وقوع انقلاب شوم اسلامی در ساختار قدرت جای گرفته و با کشور و مردم خود آنچه کردند که بعثیون با ایشان نکردند .<br />
در اینجا این بحث را به پایان برده و مایلم به بخش دیگری از خاطراتم که سفریست به کشور پاکستان بپردازم اما پیش از آن به چند نکته اشاره میکنم  اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر سَمبُل انسانیت و سَمبُل عشق به ایران و ایرانی بوده و نمونه ای از یک انسان بسیار مهربان ٬ بسیار با احساس و عاطفه و از هر صفت نیکوی آریایی که میپندارید برخوردار بودند ٬ هرگز عصبانی نمیشدند ٬ حداقل من در طی سالیان چنین دیدم ٬ هرگز واژهٌ نامناسب حتی نسبت به دشمنان خود بکار نمیبردند و البته علیاحضرت شهبانو همسر گرامی ایشان نیز از صفات مشابه برخوردار بوده و هستند ٬ عشق به ایران و ایرانی در تار و پود آنها ریشه داشته و دارد ٬ بعنوان مثال وقتی علیاحضرت شهبانو از آسایشگاه جذامیان چند بار بازدید فرمودند علیرغم ترسِ سرایت و واگیر بودن این بیماری ٬ برخی از بیماران ایشان را در آغوش میگرفتند و از فرطِ اشتیاق و مهر گریسته و ایشان را میبوسیدند تا احساسات قلبی خود را نشان دهند و علیاحضرت علیرغم هشدار مسوٌلان و پزشکان بسیار متواضعانه آغوش پر مهر خود را بروی آنان میگشودند ٬ سر به افسانه میزند این داستان ...<br />
همانگونه که در آغاز این مطلب گفتم این افتخار را داشتم که در جریان سفر شاهنشاه به پاکستان در سال ۱۹۷۵ میلادی در التزام رکاب همایونی باشم و به عنوان یک خبرنگار همراه با هیاٌت مطبوعاتی در مراسم و برنامه های این سفر و پخش مستقیم ورود و خروج پادشاه از پاکستان حضور داشته باشم ٬ سفر فوق  از نظر سیاسی و ژئوپولتیک دارای اهمیت خاصی بود ٬ چرا که پاکستان کشوری تازه و نوبنیاد دارای مرز مشترک طولانی با ایران و موقعیتی استراتژیک در دوران جنگ سرد و گرفتار توطئه هایی که آن کشور را به کانون و مرکز تروریسم اسلامی و بین المللی سوق میدادند بود ٬ بخاطر اهمیت این سفر رادیو تلویزیون ملی ایران برنامهٌ گسترده و ویژه ای برای پوشش خبری تدارک دیده بود ٬ برنامه های تبلیغاتی ٬ انعکاس گزارشها و خبرها و پخش مستقیم  ورود و خروج شاهنشاه از جمله مهمترین ماموریت های گروه ما بود ٬ پس از آنکه با هواپیما وارد پاکستان شدیم چون کمی احساس خستگی میکردم پس از جابجایی وسایل در میهمانسرای دولتی روی تختخواب دراز کشیدم و هنوز در خواب عمیق فرو نرفته بودم که سرپرست هیئت ما روانشاد مُبشر وارد اتاق من شده و مرا از خواب بیدار کرد و گفت آقا چرا خوابیده اید ٬ الان خبرگزاری پارس روی خط است و منتظر است تا گزارشی از وضعیت پاکستان در آستانهٌ سفر شاهنشاه به این کشور و انعکاس این سفر در مطبوعات پاکستان فوراً برایشان بفرستیم ٬ گفتم آقای مُبشر روزنامه های چاپ پاکستان را که من ندیده ام ٬ بهتر است بگویید تلفن را قطع کنند تا متنی آماده کنم و برایشان بفرستم ٬ در پاسخ گفت مگر نمیدانی وضع ارتباطات چگونه است و قطع کردن و گرفتن دوبارهٌ آن مشکل بزرگیست ٬ فرصت نوشتن و آماده کردن گزارش هم نیست ٬ این روزنامه ها را جلوی شما میگذارم و شما با توجه به عناوین درشت آنها در بارهٌ سفر پادشاه به پاکستان مطلبی را بصورت گزارش به تهران مخابره کنید ٬ تا آنجا که بخاطر دارم روزنامهٌ جنگ و چند روزنامهٌ دیگر اردو زبان در برابر من گرفت که گزارش را بخوانم ٬ گفتم من که زبان اردو بلد نیستم ٬ گفت اشکالی ندارد از روی عکس گزارش کنید ٬ نگاهی به چند عکس سیاه و سفید در صفحات نخست کردم ٬ پلاکاردها و پارچه های خوشآمدگویی دیده میشد و بنظر میرسید خیابانهای شهرها را آذین بندی کرده اند ٬ پس بدون معطلی تصاویر را با چشمانم اسکن کرده و گزارش را با این جمله آغاز کردم : من از پاکستان صحبت میکنم ٬ کشوری که آمادهٌ استقبال و پذیرایی از شاهنشاه ایران است ٬ هم میهنان عزیز ٬ در شهرهای راولپندی ٬ پیشاور و دیگر شهرهای پاکستان مردم با شعارهای خوشآمدگویی به استقبال شاهنشاه ایران زمین شتافته اند و ... مُبشر آنسوتر ایستاده بود و در میانهٌ گزارش دیدم تعدادی روزنامهُ دیگر برایش آوردند که مشغول تماشا و مطالعهٌ آنها شد و هرازگاهی مرا نگاه میکرد ٬ لبخندی میزد و دوباره مشغول خواندن میشد ٬ گزارش من ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید و پس از پایان گزارش  مُبشر خندید و گفت اگر قبلاً مینوشتی و آماده میکردی به این خوبی از کار در نمی آمد چون هر آنچه در این روزنامه های انگلیسی زبان نوشته اند دقیقاً همان مطالبی ست که در گزارش خود مطرح کردید ...<br />
خبرگزاری پارس پس از دریافت گزارش آنرا مورد تحسین قرار داد و در خبرهای ساعت ۸ پخش کرد و ما خود را آماده کردیم تا ورود شاهنشاه به پاکستان را گزارش کنیم .<br />
در هفتهٌ آتی به سفر خود ادامه خواهیم داد ٬ با سپاس از یاران و همراهان ٬ روز و روزگار خوش ...‎
بخش هجدهمدر ادامهٌ بخش هفدهم ٬ سفر به کشور پاکستان را ادامه داده و متذکر میشوم شاهنشاه آریامهر با توجه به سیاستهای مستقلِ ذوالفقار علی بوتو ٬ ایشان را تحت حمایت قرار میدادند و بودجه ای چند میلیون دلاری به دولت پاکستان برای بهبود وضع اقتصادی آن کشور که بسیار بدان نیازمند بود اهدا فرمودند همان سیاستی که در لبنان و برخی نقاط دیگر بکار میبردند و کمکهای مالی در جهت احداث بیمارستان و درمانگاه برای کمک به مجروحین و محرومین و جنگزدگان مینمودند ٬ پادشاه ایران زمین همواره با هرگونه جنگ و خونریزی مخالف بودند و برای نمونه به هنگام بازدید ایشان از مناطق جنگی و سپاه جنوب ارتشبد آریانا از فرماندهان دلیر و میهن پرست ارتش شاهنشاهی ایران سلام نظامی داد و گفت ما میتوانیم ناهار را در بغداد بخوریم ٬ پادشاه درهم شد و پاسخی نداد و سکوت را ترجیح داد ٬ اگر تدبیر و سیاستهای عالمانهٌ اعلیحضرت در اختلافات مرزی اروند رود نبود ٬ قطعاً طرح از پیش تدارک یافته برای نابودی بخشهایی از کشور ما در غرب و جنوب محقق گشته و جنگی خونین و ویرانگر با آسیبهای جبران ناپذیر به هر دو کشور همسایه ایران و عراق وارد میآورد که خسارات انسانی و مادی آن جبران نا پذیر بود و دیدیم که سرانجام این جنگ در حکومت اشغالگران اسلامی بر پیکر خونین کشور و ملت ایران زمین که هنوز زخم خوردهٌ رویداد کثیف انقلاب و تبعات آن بودند تحمیل شد و البته باید بگویم که عامل و محرک اصلی جنگ شخص روح الله خمینی بود که تمامی مدارک آن نیز موجود است و همه از آن مطلع هستند و در آنسوی داستان نیز شخصی بنام صدام حسین که مانند خمینی دیوانهٌ قدرت و تشنهٌ انتقامجویی از ایران بود ٬ بهر روی پاکستان نیز از کشورهای بزرگ همسایهْ ما بود و این احتمال وجود داشت که به مرکز و کانون تربیت تروریست تبدیل شود به همین سبب پادشاه فقید ایران قصد داشت تا با کمکهای مالی و عمرانی مانع این طرح امپریالیستی شود ولی متاسفانه دیدیم که بعداً پاکستان و هم ایران ٬ هر دو قربانی تروریسم اسلامی شدند ٬ ژنرال ضیاالحق بدستور اربابان خود در پاکستان نخستین سنگ بنای جمهوری ننگین اسلامی را با حمایت از افراطیون و تروریستها پایه گذاری کرد و جانورانی چون بن لادن از محصولات تولیدی همین دسیسهٌ جهانی بودند و جالب است که بدانید یکی از پرونده های آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا به ماجرای اعدام ذوالفقار علی بوتو در چهارم آوریل ۱۹۷۹ برابر با پانزدهم فروردین ۱۳۵۸ در زندانی در شهر راولپندی به دستور ژنرال محمد ضیاالحق در آن کشور اختصاص دارد ٬ این پرونده نشانگر آن است که برخلاف ادعای ظاهری دولت کارگری کالاهان درباره تلاش برای توقف حکم اعدام بوتو ، نخست وزیر بریتانیا موضوع اعدام نخست وزیر قانونی پاکستان را امری داخلی مربوط به آن کشور قلمداد کرده بود و عملا هیچ تلاشی برای جلوگیری از این اقدام جنایت بار به عمل نیاورده بود و برخلاف تهدیدهای ظاهری بریتانیا علیه دولت ضیاالحق ، پس از اعدام بوتو نیز روابط دو کشور همچنان مستحکم و دوستانه باقی ماند و هیچ خللی در آن ایجاد نشد ٬ اسناد تازه آزاد شده نشان می دهد که با وجود صدور حکم اعدام بوتو ، دولت بریتانیا عملا اعتنایی به این موضوع نکرده بود و صرفا نگران مناسبات خود و حفظ قراردادهای تجاری بین لندن و اسلام آباد بود ٬ بهرحال پاکستانی که من در جریان سفر رسمی شاهنشاه دیدم با پاکستانی که امروز همه میبینند تفاوت از زمین تا آسمان است …
پس از ورود شاهنشاه به پاکستان که با استقبال بوتو و مقامات پاکستانی و مردم روبرو شد ٬ من از نزدیک شاهد ابراز احساسات بسیار گرم و کم نظیر مردم در دو سوی خیابانهای مسیر بودم ٬ شاهنشاه و ذوالفقار علی بوتو در درون یک کالسکه از میان دهها هزارتن مرد و زن پاکستانی عبور فرمودند و در همان شب ضیافت رسمی از سوی بوتو به افتخار شاهنشاه آریامهر برگزار میشد و پیشتر از تشریفات دربار اطلاع داده بودند که در ضیافت شام باید لباس ویژهٌ اینگونه مراسم رسمی به تن کنیم بنابر این در ایران یک کت و شلوار تاکسیدو یا لباس شام اسموکینگ همراه با پیراهن فراگ و پاپیون مشکی تهیه کرده و با خود آورده بودم ٬ وقتی وارد سالن ضیافت شدم دیدم تمام گارسون ها و پیشخدمت ها و کسانی که وظیفهٌ پذیرایی بر عهده داشتند دقیقاً همان لباسی را پوشیده اند که من بعنوان لباس رسمی به تن کرده ام بهرحال چاره ای نداشتم و امکان تغییر لباس برایم فراهم نبود و از آنجایی که چهرهٌ آفتاب خوردهٌ خوزستانی من تقریباً همسان چهرهٌ پاکستانی ها بود برخی از میزبانان پاکستانی به تصور اینکه من پاکستانی هستم به زبان اردو با من حرف میزدند و من به انکلیسی پاسخ میدادم که از هیات مطبوعاتی ایران هستم .

سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهْ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی<br />
 قسمت هیجدهم</p>
<p>در ادامهٌ بخش هفدهم ٬ سفر به کشور پاکستان را ادامه داده و متذکر میشوم شاهنشاه آریامهر با توجه به سیاستهای مستقلِ ذوالفقار علی بوتو ٬ ایشان را تحت حمایت قرار میدادند و بودجه ای چند میلیون دلاری به دولت پاکستان برای بهبود وضع اقتصادی آن کشور که بسیار بدان نیازمند بود اهدا فرمودند همان سیاستی که در لبنان و برخی نقاط دیگر بکار میبردند و کمکهای مالی در جهت احداث بیمارستان و درمانگاه برای کمک به مجروحین و محرومین و جنگزدگان مینمودند ٬ پادشاه ایران زمین همواره با هرگونه جنگ و خونریزی مخالف بودند و برای نمونه به هنگام بازدید ایشان از مناطق جنگی و سپاه جنوب ارتشبد آریانا  از فرماندهان دلیر و میهن پرست ارتش شاهنشاهی ایران سلام نظامی داد و گفت ما میتوانیم ناهار را در بغداد بخوریم ٬ پادشاه درهم شد و پاسخی نداد و سکوت را ترجیح داد ٬ اگر تدبیر و سیاستهای عالمانهٌ اعلیحضرت در اختلافات مرزی اروند رود نبود ٬ قطعاً طرح از پیش تدارک یافته برای نابودی بخشهایی از کشور ما در غرب و جنوب محقق گشته و جنگی خونین و ویرانگر با آسیبهای جبران ناپذیر به هر دو کشور همسایه ایران و عراق وارد میآورد که خسارات انسانی و مادی آن جبران نا پذیر بود و دیدیم که سرانجام این جنگ در حکومت اشغالگران اسلامی بر پیکر خونین کشور و ملت ایران زمین که هنوز زخم خوردهٌ رویداد کثیف انقلاب و تبعات آن بودند تحمیل شد و البته باید بگویم که عامل و محرک اصلی جنگ شخص روح الله خمینی بود که تمامی مدارک آن نیز موجود است و همه از آن مطلع هستند و در آنسوی داستان نیز شخصی بنام صدام حسین که مانند خمینی دیوانهٌ قدرت و تشنهٌ انتقامجویی از ایران بود ٬ بهر روی پاکستان نیز از کشورهای بزرگ همسایهْ ما بود و این احتمال وجود داشت که به مرکز و کانون تربیت تروریست تبدیل شود به همین سبب پادشاه فقید ایران قصد داشت تا با کمکهای مالی و عمرانی مانع این طرح امپریالیستی شود ولی متاسفانه دیدیم که بعداً پاکستان و هم ایران ٬ هر دو  قربانی تروریسم اسلامی شدند ٬ ژنرال ضیاالحق بدستور اربابان خود در پاکستان نخستین سنگ بنای جمهوری ننگین اسلامی را با حمایت از افراطیون و تروریستها پایه گذاری کرد و جانورانی چون بن لادن از محصولات تولیدی همین دسیسهٌ جهانی بودند و جالب است که بدانید یکی از پرونده های آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا به ماجرای اعدام ذوالفقار علی بوتو در چهارم آوریل ۱۹۷۹ برابر با پانزدهم فروردین ۱۳۵۸ در زندانی در شهر راولپندی  به دستور ژنرال محمد ضیاالحق در آن کشور اختصاص دارد ٬ این پرونده نشانگر آن است که برخلاف ادعای ظاهری دولت کارگری کالاهان درباره تلاش برای توقف حکم اعدام بوتو ، نخست وزیر بریتانیا موضوع اعدام نخست وزیر قانونی پاکستان را امری داخلی مربوط به آن کشور قلمداد کرده بود و عملا هیچ تلاشی برای جلوگیری از این اقدام جنایت بار به عمل نیاورده بود و برخلاف تهدیدهای ظاهری بریتانیا علیه دولت  ضیاالحق ، پس از اعدام بوتو نیز روابط دو کشور همچنان مستحکم و دوستانه باقی ماند و هیچ خللی در آن ایجاد نشد ٬ اسناد تازه آزاد شده نشان می دهد که با وجود صدور حکم اعدام بوتو ، دولت بریتانیا عملا اعتنایی به این موضوع نکرده بود و صرفا نگران مناسبات خود و حفظ قراردادهای تجاری بین لندن و اسلام آباد بود ٬ بهرحال پاکستانی که من در جریان سفر رسمی شاهنشاه دیدم با پاکستانی که امروز همه میبینند تفاوت از زمین تا آسمان است ...<br />
پس از  ورود شاهنشاه به پاکستان که با استقبال بوتو و مقامات پاکستانی و مردم روبرو شد ٬ من از نزدیک شاهد ابراز احساسات بسیار گرم و کم نظیر مردم در دو سوی خیابانهای مسیر بودم ٬ شاهنشاه و ذوالفقار علی بوتو در درون یک کالسکه از میان دهها هزارتن مرد و زن پاکستانی عبور فرمودند و در همان شب ضیافت رسمی از سوی بوتو به افتخار شاهنشاه آریامهر برگزار میشد و پیشتر از تشریفات دربار اطلاع داده بودند که در ضیافت شام باید لباس ویژهٌ اینگونه مراسم رسمی به تن کنیم بنابر این در ایران یک کت و شلوار تاکسیدو یا لباس شام اسموکینگ همراه با پیراهن فراگ و پاپیون مشکی تهیه کرده و با خود آورده بودم ٬ وقتی وارد سالن ضیافت شدم دیدم تمام گارسون ها و پیشخدمت ها و کسانی که وظیفهٌ پذیرایی بر عهده داشتند دقیقاً همان لباسی را پوشیده اند که من بعنوان لباس رسمی به تن کرده ام بهرحال چاره ای نداشتم و امکان تغییر لباس برایم فراهم نبود و از آنجایی که چهرهٌ آفتاب خوردهٌ خوزستانی من تقریباً همسان چهرهٌ پاکستانی ها بود برخی از میزبانان پاکستانی به تصور اینکه من پاکستانی هستم به زبان اردو با من حرف میزدند و من به انکلیسی پاسخ میدادم که از هیات مطبوعاتی ایران هستم .</p>
<p>سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهْ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش نوزدهم

در ادامهٌ بخش هیجدهمِ خاطراتم ٬ از راولپندی سخن میگویم ٬ در آن زمان اسلام آباد بخشی از شهر راولپندی بود و علیرغم اینکه دولت پاکستان از دههٌ شصت میلادی اقدام به ساخت و ساز و آماده سازی اسلام آباد بعنوان پایتخت نموده بود ٬ هنوز پایتخت رسمی کشور پاکستان شهر راولپندی بود ٬ راولپندی از چند جهت در تاریخ پاکستان حایز اهمیت میباشد که البته نمامی آنها حوادثی تلخ اما تاریخی هستند نخست بخاطر ترور اوّلین نخست وزیر آن کشور لیاقت علی خان در سال ۱۹۵۱ میلادی و بعد از آن بخاطر اجرای یک جنایت قضایی و به دار آویخته شدن ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان در ۴ آوریل ۱۹۷۹ و سرانجام ترور بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان در ۲۷ دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی ٬ اما آنشب شهر امن و امان بود و چراغانی به قدوم پر مهرِ اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر و ضیافت برگزار شده توسط میزبان یعنی ذوالفقار علی بوتو واقعاٌ شاهانه بود و پس از آن به اتفاق دوستم راهی خیابانها شده و تفریحات شبانه و میگساری ٬ زیر پوست شب در راولپندی … و سرانجام به هتل محل اقامت خود بازگشتیم .
از مذاکراتِ روسای دو کشور میگذرم و یک روز بعد راهی پیشاور شدیم ٬ شهر پیشاور در کناره گردنه معروف خیبر قرار دارد و مرکز بازرگانی ، سیاسی و فرهنگی مناطق مرزی و پشتون‌نشین پاکستان بشمار می‌آید ٬ در کتیبه کعبه زرتشت ٬ شاپور یکم این شهر را جزو قلمرو ایران می خواند ٬ شهر پیشاور با قدمتی طولانی و باستانی از جمله شهرهای مهم پاکستان می ‌باشد ٬ فاصله این شهر تا پایتخت ۱۷۰ کیلومتر بوده و به شهر گُل‌ها نیز معروف است و در هر چهار فصل سرسبز و دارای انواع گّل‌های متنوع میباشد ٬ پیشاور دارای خانه‌هایی بزرگ و خیابان‌هایی منظم و پردرخت است و تأسیساتی متعلق به نیروی هوایی ارتش پاکستان در آن قرار دارد.
طبق برنامه قرار بود روز بعد بازگشت شاهنشاه از پاکستان بطور مستقیم از محل فرودگاه پیشاور پخش شود و آنگونه که بیاد دارم این نخستین مراسم پخش مستقیم از طریق ماهواره از یک کشور خارجی بود و بر اساس برنامه قرار بود شاهنشاه ساعت ۲ بعد از ظهر به فرودگاه تشریف فرما شوند و پس از برگزاری تشریفات و آیین بدرقهٌ رسمی اعلیحضرت به تهران بازگردند و ما نیز با هواپیمای دیگری که به اعضای هیات مطبوعاتی و محافظان مخصوص پادشاه اختصاص داشت به ایران بازگردیم بنابر این در فرودگاه مستقر شده و هیات خبرنگاران و مهندسانی که برای پخش مستقیم ٬ همراه ما به پاکستان آمده بودند در تلاش برای برقراری ارتباط ماهواره ای بودند و سرپرست هیات خبرنگاران روانشاد مُبشر برای من توضیح دادند که راس ساعت ۲ شاهنشاه به محل فرودگاه تشریف فرما میشوند و تصور میکنم ۵ تا ۶ دقیقه طول بکشد تا شاهنشاه به نزدیکی جایگاه برسند بنابر این من از فاصلهٌ ۵ متری به محض رسیدن اتوموبیل اعلیحضرت با دست به شما اطلاع میدهم که شروع به دادن گزارش کنید و این تنها کاریست که میتوانیم انجام دهیم و خلاصه اینکه ۵ دقیقه به ۲ بعد از ظهر دو دست مُبشر بالا رفت و پایین آمد و من هم بلا فاصله گفتم : هموطنان عزیز ٬ من از فرودگاه پیشاورِ پاکستان گزارش میدهم ٬ دقایقی پیش شاهنشاه به محوطهٌ فرودگاه پیشاور تشریف فرما شدند … این جمله را تمام نکرده بودم که دیدم اینبار مُبشر هر دست خود را تکان داد که علامت منفی داشت ٬ اما من برای اینکه وقفه ای در گزارش پیش نیاید ابتدا وضعیت حال و هوای فرودگاه را شرح دادم ٬ لحظاتی بعد مبشر در گوشم گفت اتوموبیل وزیر خارجهٌ پاکستان بود ٬ تشریف فرمایی اعلیحضرت ۱ ساعت به تاخیر افتاده است …
و من همچنان بی وقفه سخن میگفتم ٬ روابط سیاسی و اقتصادی پاکستان با ایران ٬ روابط فرهنگی ٬ قدمت باستانی وآب و هوای پیشاور و وجوه تشابهش با اصفهان خودمان را همزمان در ذهنم جستجو کرده و بزبان میاوردم و حدود نیم ساعت گزارش را کش دادم و همچنان در انتظار تشریف فرمایی شاهنشاه ماندم و چون هیچ یادداشت یا مطلب و مقاله ای همراه نداشتم از آقای طاهری که در برنامهٌ اردوی رادیو تلویزیون ملی ایران کار میکرد خواستم که مصاحبه ای با وزیر امورخارجه پاکستان انجام دهد و او نیز میکروفن را از من گرفته و چنین کرد و این چند دقیقه فرصت خوبی بود که افکارم را متمرکز و نفسی تازه کنم …
همانروز وقتی با هواپیما به تهران باز میگشتیم همه همکاران و همراهان و از جمله خودم سوغاتی هایی خریده بودیم ٬ خلبان از درون کابین خود با بلند گو به حاضران در هواپیما اعلام کرد : توجه فرمایید ٬ همهٌ محافظان اعلیحضرت و خبرنگاران همراه ٬ لیستی از وسایل خریداری شدهٌ خود با ذکر مبلغ خرید تهیه و تحویل نمایند چرا که در گمرک فرودگاه مهرآباد بر اساس مقررات گمرکی مبالغی باید پرداخت نمایند ٬ آه از نهاد همگی برآمد و غرولند کنان گفتیم ای وای ٬ حالا باید کلی پول گمرکی بدهیم و هر کس در فکر شده و با تلخکامی بدنبال کاغذ و قلم گشته و سرانجام همه سرنشینان با عصبانیت و دلخوری فهرست کالاهای خریداری شده را بر روی کاغذ آورده و آماده شدیم لیستها را تحویل خلبان نماییم ٬ دقایقی طول نکشید که خلبان در پشت میکروفن گفت از همه دوستان عزیز که فهرست کالاهای خریداری شده را نوشته اند ٬ خواهش میکنیم لیستها نزد خود نگهدارند و این اظهارات ما را شوخی تلقی کنند ٬ و همه ما نفسی عمیق و شادمانه ازسر رضایت کشیدیم و به این ترتیب سفر بازگشت ما با اندکی دلهره و هیجان همراه بود ٬ چون هیچ پولی برای پرداخت گمرکی نداشتیم .
با سپاس از تمامی یاران و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت نوزدهم

 در ادامهٌ بخش هیجدهمِ خاطراتم ٬ از راولپندی سخن میگویم ٬ در آن زمان اسلام آباد بخشی از شهر راولپندی بود و علیرغم اینکه دولت پاکستان از دههٌ شصت میلادی اقدام به ساخت و ساز و آماده سازی اسلام آباد بعنوان پایتخت نموده بود ٬ هنوز پایتخت رسمی کشور پاکستان شهر راولپندی بود ٬ راولپندی از چند جهت در تاریخ پاکستان حایز اهمیت میباشد که البته نمامی آنها حوادثی تلخ اما تاریخی هستند نخست بخاطر ترور اوّلین نخست وزیر آن کشور لیاقت علی خان در سال ۱۹۵۱ میلادی و بعد از آن بخاطر اجرای یک جنایت قضایی و به دار آویخته شدن ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان در ۴ آوریل ۱۹۷۹ و سرانجام ترور بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان در ۲۷ دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی ٬ اما آنشب شهر امن و امان بود و چراغانی به قدوم پر مهرِ اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر و ضیافت برگزار شده توسط میزبان یعنی ذوالفقار علی بوتو واقعاٌ شاهانه بود و پس از آن به اتفاق دوستم راهی خیابانها شده و تفریحات شبانه و میگساری ٬ زیر پوست شب در راولپندی ... و سرانجام به هتل محل اقامت خود بازگشتیم .
از مذاکراتِ روسای دو کشور میگذرم و یک روز بعد راهی پیشاور شدیم ٬ شهر پیشاور در کناره گردنه معروف خیبر قرار دارد و مرکز بازرگانی ، سیاسی و فرهنگی مناطق مرزی و پشتون‌نشین پاکستان بشمار می‌آید ٬ در کتیبه کعبه زرتشت ٬ شاپور یکم این شهر را جزو قلمرو ایران می خواند ٬ شهر پیشاور با قدمتی طولانی و باستانی از جمله شهرهای مهم پاکستان می ‌باشد ٬ فاصله این شهر تا پایتخت ۱۷۰ کیلومتر بوده و به شهر گُل‌ها نیز معروف است و در هر چهار فصل سرسبز و دارای انواع گّل‌های متنوع میباشد ٬ پیشاور دارای خانه‌هایی بزرگ و خیابان‌هایی منظم و پردرخت است و تأسیساتی متعلق به نیروی هوایی ارتش پاکستان در آن قرار دارد. 
طبق برنامه قرار بود روز بعد بازگشت شاهنشاه از پاکستان بطور مستقیم از محل فرودگاه پیشاور پخش شود و آنگونه که بیاد دارم این نخستین مراسم پخش مستقیم از طریق ماهواره از یک کشور خارجی بود و بر اساس برنامه قرار بود شاهنشاه ساعت ۲ بعد از ظهر به فرودگاه تشریف فرما شوند و پس از برگزاری تشریفات و آیین بدرقهٌ رسمی اعلیحضرت به تهران بازگردند و ما نیز با هواپیمای دیگری که به اعضای هیات مطبوعاتی و محافظان مخصوص پادشاه اختصاص داشت به ایران بازگردیم بنابر این در فرودگاه مستقر شده و هیات خبرنگاران و مهندسانی که برای پخش مستقیم ٬ همراه ما به پاکستان آمده بودند در تلاش برای برقراری ارتباط ماهواره ای بودند و سرپرست هیات خبرنگاران روانشاد مُبشر برای من توضیح دادند که راس ساعت ۲ شاهنشاه به محل فرودگاه تشریف فرما میشوند و تصور میکنم ۵ تا ۶ دقیقه طول بکشد تا شاهنشاه به نزدیکی جایگاه برسند بنابر این من از فاصلهٌ ۵ متری به محض رسیدن اتوموبیل اعلیحضرت با دست به شما اطلاع میدهم که شروع به دادن گزارش کنید و این تنها کاریست که میتوانیم انجام دهیم و خلاصه اینکه ۵ دقیقه به ۲ بعد از ظهر دو دست مُبشر بالا رفت و پایین آمد و من هم بلا فاصله گفتم : هموطنان عزیز ٬ من از فرودگاه پیشاورِ پاکستان گزارش میدهم ٬ دقایقی پیش شاهنشاه به محوطهٌ فرودگاه پیشاور تشریف فرما شدند ... این جمله را تمام نکرده بودم که دیدم اینبار مُبشر هر دست خود را تکان داد که علامت منفی داشت ٬ اما من برای اینکه وقفه ای در گزارش پیش نیاید ابتدا وضعیت حال و هوای فرودگاه را شرح دادم ٬ لحظاتی بعد مبشر در گوشم گفت اتوموبیل وزیر خارجهٌ پاکستان بود ٬ تشریف فرمایی اعلیحضرت ۱ ساعت به تاخیر افتاده است ... 
و من همچنان بی وقفه سخن میگفتم ٬ روابط سیاسی و اقتصادی پاکستان با ایران ٬ روابط فرهنگی ٬ قدمت باستانی وآب و هوای پیشاور و وجوه تشابهش با اصفهان خودمان را همزمان در ذهنم جستجو کرده و بزبان میاوردم و حدود نیم ساعت گزارش را کش دادم و همچنان در انتظار تشریف فرمایی شاهنشاه ماندم و چون هیچ یادداشت یا مطلب و مقاله ای همراه نداشتم از آقای طاهری که در برنامهٌ اردوی رادیو تلویزیون ملی ایران کار میکرد خواستم که مصاحبه ای با وزیر امورخارجه پاکستان انجام دهد و او نیز میکروفن را از من گرفته و چنین کرد و این چند دقیقه فرصت خوبی بود که افکارم را متمرکز و نفسی تازه کنم ...
همانروز وقتی با هواپیما به تهران باز میگشتیم همه همکاران و همراهان و از جمله خودم سوغاتی هایی خریده بودیم ٬ خلبان از درون کابین خود با بلند گو به حاضران در هواپیما اعلام کرد : توجه فرمایید ٬ همهٌ محافظان اعلیحضرت و خبرنگاران همراه ٬ لیستی از وسایل خریداری شدهٌ خود با ذکر مبلغ خرید تهیه و تحویل نمایند چرا که در گمرک فرودگاه مهرآباد بر اساس مقررات گمرکی مبالغی باید پرداخت نمایند ٬ آه از نهاد همگی برآمد و غرولند کنان گفتیم ای وای ٬ حالا باید کلی پول گمرکی بدهیم و هر کس در فکر شده و با تلخکامی بدنبال کاغذ و قلم گشته و سرانجام همه سرنشینان با عصبانیت و دلخوری فهرست کالاهای خریداری شده را بر روی کاغذ آورده و آماده شدیم لیستها را تحویل خلبان نماییم ٬ دقایقی طول نکشید که خلبان در پشت میکروفن گفت از همه دوستان عزیز که فهرست کالاهای خریداری شده را نوشته اند ٬ خواهش میکنیم لیستها نزد خود نگهدارند و این اظهارات ما را شوخی تلقی کنند ٬ و همه ما نفسی عمیق و شادمانه ازسر رضایت کشیدیم و به این ترتیب سفر بازگشت ما با اندکی دلهره و هیجان همراه بود ٬ چون هیچ پولی برای پرداخت گمرکی نداشتیم .
با سپاس از تمامی یاران و همراهان عزیزم ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیستم

اهواز مرکز استان خوزستان زادگاه من است ٬ پس از آنکه برای ادامهٌ تحصیلات به تهران رفتم در هر فرصتی برای دیدار از یار و دیار راهی خوزستان میشدم و گهگاه به یاد دوران کودکی و نوجوانی روی رود کارون سوار بَلَم میشدم و گشتی بر آبهای پر شکوه و زیبای آن میزدم در آن زمانها دوست عزیزم شاعرِ هنرمند و حساس جمشید احمدی یکی از سروده هایش که توسط دیگر دوست عزیزم تاجیک اجرا و خوانده شده بود ٬ ترانهٌ معروفِ به رود کارون بود که بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفته بود ٬ کارون پرآب‌ ترین و بزرگ ‌ترین رودخانه ایران بود . این رود در سنگ نوشته‌های باستانی کرن ، کرنک و کوهرنگ نیز نامیده میشد و اولین تمدن‌های بشری درکنار این رود تشکیل گردیده است ٬ این رود با درازای ۹۵۰ کیلومتر طولانی ‌ترین رودی ‌ست که تنها در داخل ایران قرار دارد و همچنین تنها رود ایران بود که بخشی از آن قابل کشتیرانی بود . آب آشامیدنی ‌شهر اهواز از کارون تامین میشد و غیر از تامین آب آشامیدنی و کشاورزی و تولید برق مصرفی دارای مواهب دیگری نیز بوداز جمله بستر مناسبی برای جذب سرمایه گذاری و ایجاد مکان های تفریحی پررونق و نیز حمل و نقل کالا ٬ به علت آنکه از طریق آن میشد کالاهای تجاری و صادراتی کشور را با استفاده از حمل و نقل آبی ، از اهواز و حتی شوشتر تا بنادر بین المللی آن زمانِ خوزستان مانند خرمشهر و آبادان منتقل نمود ٬ در حاشیه این رود تمدن‌های بزرگی از ایران شکل گرفته‌ است و پیچ و خم‌های موجود در سر راه این رود خوزستان را به جُلگه‌ای بی ‌نظیر تبدیل کرده ‌بود و ساخت سدهای بزرگی چون سد محمد رضا شاه پهلوی ( سد دز ) و سد رضا شاه کبیر ( سد کارون ) و زمینهای وسیع تحت عنوان مجتمع های کشت و صنعت با سیستم های کشاورزیِ مکانیزه و مدرن ٬ نوید بهشتی زمینی میداد و خالق حسِ غرور و افتخار برای تمامی ایرانیان میهن پرست بود ٬ اما سرانجام آفتِ انقلاب اسلامی دامن مُلک و ملت را گرفت و ۳۵ سالست که مدام ایران را میزنند ٬ ایران را میکشند ٬ آری روزگاری کارون عریض ‌ترین و پرآب ترین رودخانه ایران زمین بود ٬ اما امروز در نتیجهٌ سیاستهای ضد ایرانی و ابلهانهٌ ملایان اشغالگر تمامی آن دستاوردهای شکوهمند صنعتی و کشاورزی نابود شده و کارون بیش از آنکه شبیه یک رود پرخروش باشد ، به نهری کم آب و کوچک میماند که برای دفع آبهای سطحی مورد استفاده قرار گرفته و کاهش شدید آب رودخانه باعث شده سواحل و تفریحگاه آن به محلی برای تجمع حشرات و حیوانات موذی تبدیل شود…
از بیاد آوردن آنچه که بر میهن و هم میهنان گذشت و میگذرد هر روز و هنوز ٬ سرشار از اندوه و تاٌلمِ خاطر میشوم …
نقل خاطره ای دارم از یکی از سفرهایم به خوزستان که از آن بوی نفت میآید ٬ روانشاد برادرم که خودش و همسرش در استخدام رادیو اهواز بودند پیش از اشتغال در رادیو اهواز در شرکت ملی نفت ایران در آبادان خدمت میکرد و با برخی مقامات شرکت نفت دوستی و مراوده داشت ٬ روزی به اتفاق او به دفتر مهندس عمرانی رییس منطقهٌ شش پخش خوزستان رفتیم ٬ عمرانی پیشتر در تبریز رییس منطقهٌ شرکت نفت بود و آنروز در دفتر کار او مهندس کیخسرو هَداوند رییس ناحیهٌ پخش شرکت نفت اهواز نیز حضور داشت ٬ پس از ورود به دفتر او و چاق سلامتی و تعارفات اولیه یکی از دوستان که همراه ما بود از عمرانی پرسید آقای مهندس شما را ناراحت و نگران میبینم ٬ آیا نگرانی و ناراحتی شما دلیل خاصی دارد یا ناشی از خستگی و کارهای زیاد اداریست ٬ او در پاسخ از درون کشوی میزش نامه ای را درآورد و به ما نشان داد که از سوی مهندس میرزایی مدیر پخش و خط لوله تهیه و تدوین شده بود ٬ در این نامه آمده بود که با حضور روسای گمرک استان و مرزبانی و ریاست شهربانی استان ٬ ریاست ساواک و چند مقام کشوری و لشکری استان جلسه ای برگزار شده و برای نحوهٌ توزیع نفت و سوخت به مناطق صعب العبور و روستاهای دورافتاده مطرح شد که بنزین و نفت پس از پالایش در پالایشگاه در درون حلب های ۱۸ لیتری ریخته شده و با پیمانکار قرار داد میبندیم که هزار حلب ٬ هزار حلب از طریق خرمشهر ٬ آبادان و اهواز برای تامین سوخت روستاها و نقاط دور افتاده فرستاده شود ولی متاسفانه قاچاقچیانِ سوخت حلب های بنزین و نفت را بطور قاچاق از مرزهای خوزستان و کرمانشاه خارج میکنند و به عراق ٬ کویت و شیخ نشین ها میبرند و از آنجایی که مرزها گسترده و قاچاقچیان از ترفندهای مختلف برای قاچاق سوخت استفاده میکنند ٬ گمرک و ژاندارمری و مرزبانی فاقد پرسنلِ کافی برای کنترل و برخورد قاطعانه میباشند و از آنجایی که هر لیتر بنزین ده ریال و هر لیتر نفت دو و نیم ریال برای شرکت نفت هزینه دارد پیشنهاد میکنیم هر لیتر بنزین ۲ ریال و هر لیتر نفت ۱ ریال گرانتر شود تا هم جبران خسارت شرکت نفت شود و هم از قاچاق بنزین و نفت جلوگیری گردد ٬ نامه را مهندس عمرانی امضاٌ کرده بود و در سمت چپ نامه دستخط دکتر اقبال بچشم میخورد که برای صدور اوامر ملوکانه تقدیم میشود ٬ شاهنشاه در سمت راست نامه مرقوم فرموده بودند : جناب دکتر اقبال ٬ نفت به ملت ایران تعلق دارد و هرکس پیشنهاد افزایش قیمت آنرا بدهد ٬ دشمن این ملک و ملت است . امضاٌ ٬ محمدرضا پهلوی …

باسپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیستم

 اهواز مرکز استان خوزستان زادگاه من است ٬ پس از آنکه برای ادامهٌ تحصیلات به تهران رفتم در هر فرصتی برای دیدار از یار و دیار راهی خوزستان میشدم و گهگاه به یاد دوران کودکی و نوجوانی روی رود کارون سوار بَلَم میشدم و گشتی بر آبهای پر شکوه و زیبای آن میزدم در آن زمانها دوست عزیزم شاعرِ هنرمند و حساس جمشید احمدی یکی از سروده هایش که توسط دیگر دوست عزیزم تاجیک اجرا و خوانده شده بود ٬ ترانهٌ معروفِ به رود کارون بود که بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفته بود ٬ کارون پرآب‌ ترین و بزرگ ‌ترین رودخانه ایران بود . این رود در سنگ نوشته‌های باستانی کرن ، کرنک و کوهرنگ نیز نامیده میشد و اولین تمدن‌های بشری درکنار این رود تشکیل گردیده است ٬ این رود با درازای ۹۵۰ کیلومتر طولانی ‌ترین رودی ‌ست که تنها در داخل ایران قرار دارد و همچنین تنها رود ایران بود که بخشی از آن قابل کشتیرانی بود . آب آشامیدنی ‌شهر اهواز از کارون تامین میشد و غیر از تامین آب آشامیدنی و کشاورزی و تولید برق مصرفی دارای مواهب دیگری نیز بوداز جمله بستر مناسبی برای جذب سرمایه گذاری و ایجاد مکان های تفریحی پررونق و نیز حمل و نقل کالا ٬ به علت آنکه از طریق آن میشد کالاهای تجاری و صادراتی کشور را با استفاده از حمل و نقل آبی ، از اهواز و حتی شوشتر تا بنادر بین المللی آن زمانِ خوزستان مانند خرمشهر و آبادان منتقل نمود ٬ در حاشیه این رود تمدن‌های بزرگی از ایران شکل گرفته‌ است و پیچ و خم‌های موجود در سر راه این رود خوزستان را به جُلگه‌ای بی ‌نظیر تبدیل کرده ‌بود و ساخت سدهای بزرگی چون سد محمد رضا شاه پهلوی ( سد دز ) و سد رضا شاه کبیر ( سد کارون ) و زمینهای وسیع تحت عنوان مجتمع های کشت و صنعت با سیستم های کشاورزیِ مکانیزه و مدرن ٬ نوید بهشتی زمینی میداد و خالق حسِ غرور و افتخار برای تمامی ایرانیان میهن پرست بود ٬ اما سرانجام آفتِ انقلاب اسلامی دامن مُلک و ملت را گرفت و ۳۵ سالست که مدام ایران را میزنند ٬ ایران را میکشند ٬ آری روزگاری کارون عریض ‌ترین و پرآب ترین رودخانه ایران زمین بود ٬ اما امروز در نتیجهٌ سیاستهای ضد ایرانی و ابلهانهٌ ملایان اشغالگر تمامی آن دستاوردهای شکوهمند صنعتی و کشاورزی نابود شده و کارون بیش از آنکه شبیه یک رود پرخروش باشد ، به نهری کم آب و کوچک میماند که برای دفع آبهای سطحی مورد استفاده قرار گرفته و کاهش شدید آب رودخانه باعث شده سواحل و تفریحگاه آن به محلی برای تجمع حشرات و حیوانات موذی تبدیل شود...
از بیاد آوردن آنچه که بر میهن و هم میهنان گذشت و میگذرد هر روز و هنوز ٬ سرشار از اندوه و تاٌلمِ خاطر میشوم ...
نقل خاطره ای دارم از یکی از سفرهایم به خوزستان که از آن بوی نفت میآید ٬ روانشاد برادرم که خودش و همسرش در استخدام رادیو اهواز بودند پیش از اشتغال در رادیو اهواز در شرکت ملی نفت ایران در آبادان خدمت میکرد و با برخی مقامات شرکت نفت دوستی و مراوده داشت ٬ روزی به اتفاق او به دفتر مهندس عمرانی رییس منطقهٌ شش پخش خوزستان رفتیم ٬ عمرانی پیشتر در تبریز رییس منطقهٌ شرکت نفت بود و آنروز در دفتر کار او مهندس کیخسرو هَداوند رییس ناحیهٌ پخش شرکت نفت اهواز نیز حضور داشت ٬ پس از ورود به دفتر او و چاق سلامتی و تعارفات اولیه یکی از دوستان که همراه ما بود از عمرانی پرسید آقای مهندس شما را ناراحت و نگران میبینم ٬ آیا نگرانی و ناراحتی شما دلیل خاصی دارد یا ناشی از خستگی و کارهای زیاد اداریست ٬ او در پاسخ از درون کشوی میزش نامه ای را درآورد و به ما نشان داد که از سوی مهندس میرزایی مدیر پخش و خط لوله تهیه و تدوین شده بود ٬ در این نامه آمده بود که با حضور روسای گمرک استان و مرزبانی و ریاست شهربانی استان ٬ ریاست ساواک و چند مقام کشوری و لشکری استان جلسه ای برگزار شده و برای نحوهٌ توزیع نفت و سوخت به مناطق صعب العبور و روستاهای دورافتاده مطرح شد که بنزین و نفت پس از پالایش در پالایشگاه در درون حلب های ۱۸ لیتری ریخته شده و با پیمانکار قرار داد میبندیم که هزار حلب ٬ هزار حلب از طریق خرمشهر ٬ آبادان و اهواز برای تامین سوخت روستاها و نقاط دور افتاده فرستاده شود ولی متاسفانه قاچاقچیانِ سوخت حلب های بنزین و نفت را بطور قاچاق از مرزهای خوزستان و کرمانشاه خارج میکنند و به عراق ٬ کویت و شیخ نشین ها میبرند و از آنجایی که مرزها گسترده و قاچاقچیان از ترفندهای مختلف برای قاچاق سوخت استفاده میکنند ٬ گمرک و ژاندارمری و مرزبانی فاقد پرسنلِ کافی برای کنترل و برخورد قاطعانه میباشند و از آنجایی که هر لیتر بنزین ده ریال و هر لیتر نفت دو و نیم ریال برای شرکت نفت هزینه دارد پیشنهاد میکنیم هر لیتر بنزین ۲ ریال و هر لیتر نفت ۱ ریال گرانتر شود تا هم جبران خسارت شرکت نفت شود و هم از قاچاق بنزین و نفت جلوگیری گردد ٬ نامه را مهندس عمرانی امضاٌ کرده بود و در سمت چپ نامه دستخط دکتر اقبال بچشم میخورد که برای صدور اوامر ملوکانه تقدیم میشود ٬ شاهنشاه در سمت راست نامه مرقوم فرموده بودند : جناب دکتر اقبال ٬ نفت به ملت ایران تعلق دارد و هرکس پیشنهاد افزایش قیمت آنرا بدهد ٬ دشمن این ملک و ملت است . امضاٌ ٬ محمدرضا پهلوی ...

باسپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و یکم

بی تردید امیر عباس هویدا یکی از برجسته ترین و کوشاترین سیاستمدارانِ نظام شاهنشاهی ایران بود ٬ او انسانی روشنفکر و پر مهر با خصوصیاتی بارز و منحصر بفرد که بسیار فراتر از زمان و عصر خود بود ٬ هویدا نمونهٌ بارز یک ایرانی نجیب و میهن پرست بود ٬ وی ۱۳ سال نخست وزیر بود و ریاست دولت در ایران را بر عهده داشت که این طولانی ترین دوران نخست وزیری در طول تاریخ ایران بوده‌ است .هویدا در دوران ریاست خود گام های بلند و موثری در جهت پیشرفتهای اقتصادی ٬ صنعتی ٬ تولیدی و اداری برداشت ٬ بسیار خوش فکر و اهل مطالعه بود و بسیاری اوقات نسخه ای از آثار نویسندگان معتبر جهانی و خصوصاً فرانسوی را قبل از چاپ و انتشار برای مطالعه در اختیار داشت ٬ حداقل ۳ زبان خارجی را به شیوایی و تسلط کامل حرف میزد و بیش از ۱۰ کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نوشت که بیشتر آن‌ها به فارسی برگردان شده‌اند ٬ میل و علاقهٌ او به ایران و تولیدات ملی و محصولات داخلی مثال زدنی ست ٬ تولید اولین خودرو پیکان در ایران در سال ۱۳۴۶ صورت گرفت و هویدا در خرداد همان سال یکدستگاه پیکان خریداری نمود ٬ نخست وزیر وقت ایران در ساعت‌های غیر اداری سفرهای شهری‌ خود را با پیکان انجام می‌داد که بگفته یکی از مجلات آن زمان این کار نخست وزیر باعث دلگرمی تولید کنندگان پیکان شده بود چون یک مقام مسئول در کشور به جای اینکه سوار اتومبیلهای خارجی شود از خودرو ساخت وطن استفاده می ‌کند.
روزی در دفتر کارم مشغول تهیه و تنظیم خبرهای روزانه بودم که استاد ارجمندم روانشاد تورج فرازمند که در آنوقت مدیریت اخبار رادیو را بر عهده داشت به من اطلاع داد که باید در معیتِ جنابِ نخست وزیر آمادهٌ سفر به افغانستان شویم ٬ چنین کردیم و راهی سفری شدیم که مهمترین ماموریت آن حل و فصل اختلافات بر سر رودخانهٌ هیرمند بود ٬ هیرمند یا هلمند نام رودی است که از استان هلمند افغانستان روان شده و به دریاچه هامون در استان سیستان و بلوچستان در ایران می‌ریزد . رود بزرگ هیرمند از رودهای پر آب شرقی فلات ایران و آسیا به شمار می‌رود که سالانه میلیاردها متر مکعب آب در آن جریان می‌یابد و طول آن ۱۱۰۰ کیلومتر است و از این رو طولانی‌ترین رود واقع بین سند و فرات به‌شمار می‌آید . این رود از بلندیهای کوه‌های بابا در ۴۰ کیلومتری غرب کابل از رشته کوه هندوکش در افغانستان سرچشمه می‌گیرد و پس از طی مسافت ۱۱۰۰ کیلومتر وارد دریاچه هامون می‌شود . پس از جدایی افغانستان از خاک ایران در سال ۱۸۵۷ میلادی به موجب معاهده پاریس و امتناع گسترده حاکمیت افغانستان از جاری ساختن رود هیرمند در خاک ایران ، همواره مسالهٌ حقآبهٌ رودخانه هیرمند مورد اختلاف دو کشور بوده است .
بهر روی راهی کابل شدیم و آنگونه که بیاد دارم علاوه بر تورج فرازمند که سرپرستی هیات مطبوعاتی را برعهده داشت ٬ امیر طاهری سردبیر وقت روزنامهٌ کیهان و از دوستان قدیمی من ٬ دو عکاس و دو فیلمبردار و صدابردار و تعدادی دیگر از کارکنان روابط عمومی نخست وزیری در این سفر ما را همراهی میکردند وقتی وارد فرودگاه کابل شدیم احساس کردم که به یک کشور بیگانه نیامده ام چرا که همه چیز از آهنگ و ترانه گرفته تا مکالمه و حرف زدن ها یا بقول خودشان گپ زدن ها ٬ رنگ و بو و ریشهً ایرانی داشت و البته این امر طبیعی ست چرا که زبان اکثر مردم افغانستان فارسی دری ست و اکثر واژه ها فارسی اصیل هستند ٬ در آنزمان محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان بود و نخست وزیر که تمام کارهای اجرایی را بر عهده داشت نوراحمد اعتمادی نام داشت . دمکراسی در افغانستان برقرار بود و روزنامه ها و احزاب مختلف دایر و فعال بودند و حکومت پادشاهی در افغانستان ضامن ثبات و امنیت آن کشور بود از طالبان و جانوران جهادی هم خبری نبود ٬ دختران و زنان زیبای افغانستان از امنیت و آزادی کامل برخوردار بودند و در دانشگاه و مراکز آموزش عالی و ادارات دولتی و غیر دولتی فعالیت میکردند ٬ افغانها هرگز پس از ظاهرشاه چنین دوران پر شکوهی را به خود ندیدند و آن دوران برایشان خواب و رویا جلوه میکند ٬ همانگونه که ما …
هنگام ورود به کابل نخست وزیر و تعدادی از اعضای کابینهٌ آقای اعتمادی و اعضای سفارت ایران در کابل در فرودگاه به گرمی از امیر عباس هویدا استقبال کردند و ایشان برای شرکت در یک نشست سیاسی محل فرودگاه را ترک گفتند و من نیز همراه با هیات مطبوعاتی در چندین خودرو بسوی محل میهمانسرای دولتی حرکت کردیم ٬ یکی از میزبانان مطبوعاتی که در کنار راننده نشسته بود در پاسخ راننده که از او پرسید کجا بروم ٬ گفت سیخکی برو ٬ اندکی جا خوردم و گفتم سیخکی واژهٌ مناسبی نیست و او در پاسخ با همان لهجهٌ شیرین گفت ٬ اصل کلمه فارسی دری ست و معنایش همان مستقیم شما را دارد ٬ به هر حال در مدت اقامت دو روزه در افغانستان ٬ من و همکارانم مصاحبه هایی با نخست وزیر و دیگر مقامات آن کشور انجام دادیم و یک شب نشینی هم در سالن بزرگ میهمانسرای دولتی برگزار شد که در آن نخست وزیر هویدا در بارهٌ مسالهٌ رودخانهٌ هیرمند ٬ زبان ٬ ادب و فرهنگ مشترک و اینکه روزگاری هر دو کشور عضو یک خانواده بودند سخن گفت و سرانجامِ سفر اینکه نخست وزیران دو کشور گفتگوها را پشت درهای بسته انجام دادند .
هنگامی که به تهران بازمیگشتیم ٬ هویدا به فرازمند گفت : کائوکی ٬ یک خبر شما و یک خبر هم امیر طاهری از مراسم دیشب تهیه کنید و به رویت من برسانید ٬ هویدا ٬ فرازمند را بسیار دوست میداشت و او را کائوکی خطاب میکرد و خود فرازمند هم میگفت در برخی مکانها ایشان مرا کائوکی خطاب میکنند که شاید ناشی از شوخ طبعی او باشد ٬ بهرحال فرازمند طبق معمول از من که یادداشتهایی بر میداشتم و همیشه از کارم راضی بود خواست تا یک خبر دو صفحه ای بنویسم و من هم با توجه به حساسیت موضوع و روابط دو کشور و مشکلات مربوط به رود هیرمند کمی در اظهارات هویدا دستکاری کرده و بخشی از آن را به فرهنگ و زبان مشترکِ هر دو کشور اختصاص داده و بلافاصله متن خبر را به آقای کائوکی یا فرازمندِ عزیزِ خودمان دادم و او هم خبر را در اختیار آقای نخست وزیر قرار داد و ایشان هم پس از مطالعه پسندیدند و متن را به فرازمند بازگرداندند و گفتند این خوب است و نکات مثبت بیشتری با توجه به سیاستهای دو کشور در درون خبر خود جای داده است و آنرا میتوانید به مطبوعات بدهید …
و زمان گذشت از جهت اهمیت تاریخی این سفر ٬ زمان آن در تاریخ معاصرِ دو کشور ششم آبانماه ۱۳۴۷ ثبت شده و این مذاکراتِ پشت درهای بسته منجر به قراردادی در سال ۱۳۵۱ میان امیرعباس هویدا و موسی شفیق نخست وزیر وقت افغانستان که در کابل به امضاء رسیده گردید و مقرر شد در هر ثانیه ۲۶ مترمکعب آب (معادل ۸۵۰ میلیون مترمکعب در سال) سهم سیستان و دریاچه هامون با­شد اما علیرغم انعقاد قرارداد حقآبهٌ هیرمند ٬ بدلیل بی کفایتی اشغالگران سرزمین ما و همینطور از هم پاشی سیستم حکومتی در افغانستان و کودتاها و دست بدست گشتن حکومت در آن سرزمین از اواخر دهه ۱۳۷۰ و همزمان با کاهش نزولات جوی و حاکم شدن شرایط خشکسالی بر سیستان ، میزان ورودی آب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون مرتباً کاهش یافت ٬ حاکمیت نداشتن دولتی مقتدر در افغانستان و ایران ، ساخت سد کجکی بر روی هیرمند ، نصب و به کارگیری انواع پمپ در مسیر رودخانه هیرمند جهت کشت خشخاش توسط کشاورزان افغان ، خشک شدن دریاچه هامون که هفتمین تالاب بین‌المللی جهان می‌باشد را در پی داشته ‌است . این مساله موجب قطع شدن منبع معاش ۴۰۰ هزار سیستانی ، کاهش قابل ملاحظه پرندگان بومی سیستان ، رو به انقراض نهادن گاو سیستانی ، بروز فقر و نا امنی‌ و متعاقب آن به واسطهٌ فعالیت سوداگران مرگ و گروه‌های فعال تروریستی ، مهاجرت گسترده سیستانیان به مناطق شمالی کشور و زوال روزافزون صنایع دستی سیستان شده‌است .

با سپاس فراوان از تمامی یاران و همراهان تا هفتهٌ آتی ٬ روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
قسمت بیست و یکم

بی تردید امیر عباس هویدا یکی از برجسته ترین و کوشاترین سیاستمدارانِ نظام شاهنشاهی ایران بود ٬ او انسانی روشنفکر و پر مهر با خصوصیاتی بارز و منحصر بفرد که بسیار فراتر از زمان و عصر خود بود ٬ هویدا نمونهٌ بارز یک ایرانی نجیب و میهن پرست بود ٬ وی ۱۳ سال نخست وزیر بود و ریاست دولت در ایران را بر عهده داشت که این طولانی ترین دوران نخست وزیری در طول تاریخ ایران بوده‌ است .هویدا در دوران ریاست خود گام های بلند و موثری در جهت پیشرفتهای اقتصادی ٬ صنعتی ٬ تولیدی و اداری برداشت ٬ بسیار خوش فکر و اهل مطالعه بود و بسیاری اوقات نسخه ای از آثار نویسندگان معتبر جهانی و خصوصاً فرانسوی را قبل از چاپ و انتشار برای مطالعه در اختیار داشت ٬ حداقل ۳ زبان خارجی را به شیوایی و تسلط کامل حرف میزد و بیش از ۱۰ کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نوشت که بیشتر آن‌ها به فارسی برگردان شده‌اند ٬ میل و علاقهٌ او به ایران و تولیدات ملی و محصولات داخلی مثال زدنی ست ٬ تولید اولین خودرو پیکان در ایران در سال ۱۳۴۶ صورت گرفت و هویدا در خرداد همان سال یکدستگاه پیکان خریداری نمود ٬ نخست وزیر وقت ایران در ساعت‌های غیر اداری سفرهای شهری‌ خود را با پیکان انجام می‌داد که بگفته یکی از مجلات آن زمان این کار نخست وزیر باعث دلگرمی تولید کنندگان پیکان شده بود چون یک مقام مسئول در کشور به جای اینکه سوار اتومبیلهای خارجی شود از خودرو ساخت وطن استفاده می ‌کند. 
روزی در دفتر کارم مشغول تهیه و تنظیم خبرهای روزانه بودم که استاد ارجمندم روانشاد تورج فرازمند که در آنوقت مدیریت اخبار رادیو را بر عهده داشت به من اطلاع داد که باید در معیتِ جنابِ نخست وزیر آمادهٌ سفر به افغانستان شویم ٬ چنین کردیم و راهی سفری شدیم که مهمترین ماموریت آن حل و فصل اختلافات بر سر رودخانهٌ هیرمند بود ٬ هیرمند یا هلمند نام رودی است که از استان هلمند افغانستان روان شده و به دریاچه هامون در استان سیستان و بلوچستان در ایران می‌ریزد . رود بزرگ هیرمند از رودهای پر آب شرقی فلات ایران و آسیا به شمار می‌رود که سالانه میلیاردها متر مکعب آب در آن جریان می‌یابد و طول آن ۱۱۰۰ کیلومتر است و از این رو طولانی‌ترین رود واقع بین سند و فرات به‌شمار می‌آید . این رود از بلندیهای کوه‌های بابا در ۴۰ کیلومتری غرب کابل از رشته کوه هندوکش در افغانستان سرچشمه می‌گیرد و پس از طی مسافت ۱۱۰۰ کیلومتر وارد دریاچه هامون می‌شود . پس از جدایی افغانستان از خاک ایران در سال ۱۸۵۷ میلادی به موجب معاهده پاریس و امتناع گسترده حاکمیت افغانستان از جاری ساختن رود هیرمند در خاک ایران ، همواره مسالهٌ حقآبهٌ رودخانه هیرمند مورد اختلاف دو کشور بوده است .
بهر روی راهی کابل شدیم و آنگونه که بیاد دارم علاوه بر تورج فرازمند که سرپرستی هیات مطبوعاتی را برعهده داشت ٬ امیر طاهری سردبیر وقت روزنامهٌ کیهان و از دوستان قدیمی من ٬ دو عکاس و دو فیلمبردار و صدابردار و تعدادی دیگر از کارکنان روابط عمومی نخست وزیری در این سفر ما را همراهی میکردند وقتی وارد فرودگاه کابل شدیم احساس کردم که به یک کشور بیگانه نیامده ام چرا که همه چیز از آهنگ و ترانه گرفته تا مکالمه و حرف زدن ها یا بقول خودشان گپ زدن ها ٬ رنگ و بو و ریشهً ایرانی داشت و البته این امر طبیعی ست چرا که زبان اکثر مردم افغانستان فارسی دری ست و اکثر واژه ها فارسی اصیل هستند ٬ در آنزمان محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان بود و نخست وزیر که تمام کارهای اجرایی را بر عهده داشت نوراحمد اعتمادی نام داشت . دمکراسی در افغانستان برقرار بود و روزنامه ها و احزاب مختلف دایر و فعال بودند و حکومت پادشاهی در افغانستان ضامن ثبات و امنیت آن کشور بود از طالبان و جانوران جهادی هم خبری نبود ٬ دختران و زنان زیبای افغانستان از امنیت و آزادی کامل برخوردار بودند و در دانشگاه و مراکز آموزش عالی و ادارات دولتی و غیر دولتی فعالیت میکردند ٬ افغانها هرگز پس از ظاهرشاه چنین دوران پر شکوهی را به خود ندیدند و آن دوران برایشان خواب و رویا جلوه میکند ٬ همانگونه که ما ...
هنگام ورود به کابل نخست وزیر و تعدادی از اعضای کابینهٌ آقای اعتمادی و اعضای سفارت ایران در کابل در فرودگاه به گرمی از امیر عباس هویدا استقبال کردند و ایشان برای شرکت در یک نشست سیاسی محل فرودگاه را ترک گفتند و من نیز همراه با هیات مطبوعاتی در چندین خودرو بسوی محل میهمانسرای دولتی حرکت کردیم ٬ یکی از میزبانان مطبوعاتی که در کنار راننده نشسته بود در پاسخ راننده که از او پرسید کجا بروم ٬ گفت سیخکی برو ٬ اندکی جا خوردم و گفتم سیخکی واژهٌ مناسبی نیست و او در پاسخ با همان لهجهٌ شیرین گفت ٬ اصل کلمه فارسی دری ست و معنایش همان مستقیم شما را دارد ٬ به هر حال در مدت اقامت دو روزه در افغانستان ٬ من و همکارانم مصاحبه هایی با نخست وزیر و دیگر مقامات آن کشور انجام دادیم و یک شب نشینی هم در سالن بزرگ میهمانسرای دولتی برگزار شد که در آن نخست وزیر هویدا در بارهٌ مسالهٌ رودخانهٌ هیرمند ٬ زبان ٬ ادب و فرهنگ مشترک و اینکه روزگاری هر دو کشور عضو یک خانواده بودند سخن گفت و سرانجامِ سفر اینکه نخست وزیران دو کشور گفتگوها را پشت درهای بسته انجام دادند . 
هنگامی که به تهران بازمیگشتیم ٬ هویدا به فرازمند گفت : کائوکی ٬ یک خبر شما و یک خبر هم امیر طاهری از مراسم دیشب تهیه کنید و به رویت من برسانید ٬ هویدا ٬ فرازمند را بسیار دوست میداشت و او را کائوکی خطاب میکرد و خود فرازمند هم میگفت در برخی مکانها ایشان مرا کائوکی خطاب میکنند که شاید ناشی از شوخ طبعی او باشد ٬ بهرحال فرازمند طبق معمول از من که یادداشتهایی بر میداشتم و همیشه از کارم راضی بود خواست تا یک خبر دو صفحه ای بنویسم و من هم با توجه به حساسیت موضوع و روابط دو کشور و مشکلات مربوط به رود هیرمند کمی در اظهارات هویدا دستکاری کرده و بخشی از آن را به فرهنگ و زبان مشترکِ هر دو کشور اختصاص داده و بلافاصله متن خبر را به آقای کائوکی یا فرازمندِ عزیزِ خودمان دادم و او هم خبر را در اختیار آقای نخست وزیر قرار داد و ایشان هم پس از مطالعه پسندیدند و متن را به فرازمند بازگرداندند و گفتند این خوب است و نکات مثبت بیشتری با توجه به سیاستهای دو کشور در درون خبر خود جای داده است و آنرا میتوانید به مطبوعات بدهید ...
و زمان گذشت از جهت اهمیت تاریخی این سفر ٬ زمان آن در تاریخ معاصرِ دو کشور ششم آبانماه ۱۳۴۷ ثبت شده و این مذاکراتِ پشت درهای بسته منجر به قراردادی در سال ۱۳۵۱ میان امیرعباس هویدا و موسی شفیق نخست وزیر وقت افغانستان که در کابل به امضاء رسیده گردید و مقرر شد در هر ثانیه ۲۶ مترمکعب آب (معادل ۸۵۰ میلیون مترمکعب در سال) سهم سیستان و دریاچه هامون با­شد اما علیرغم انعقاد قرارداد حقآبهٌ هیرمند ٬ بدلیل بی کفایتی اشغالگران سرزمین ما و همینطور از هم پاشی سیستم حکومتی در افغانستان و کودتاها و دست بدست گشتن حکومت در آن سرزمین از اواخر دهه ۱۳۷۰ و همزمان با کاهش نزولات جوی و حاکم شدن شرایط خشکسالی بر سیستان ، میزان ورودی آب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون مرتباً کاهش یافت ٬ حاکمیت نداشتن دولتی مقتدر در افغانستان و ایران ، ساخت سد کجکی بر روی هیرمند ، نصب و به کارگیری انواع پمپ در مسیر رودخانه هیرمند جهت کشت خشخاش توسط کشاورزان افغان ، خشک شدن دریاچه هامون که هفتمین تالاب بین‌المللی جهان می‌باشد را در پی داشته ‌است . این مساله موجب قطع شدن منبع معاش ۴۰۰ هزار سیستانی ، کاهش قابل ملاحظه پرندگان بومی سیستان ، رو به انقراض نهادن گاو سیستانی ، بروز فقر و نا امنی‌ و متعاقب آن به واسطهٌ فعالیت سوداگران مرگ و گروه‌های فعال تروریستی ، مهاجرت گسترده سیستانیان به مناطق شمالی کشور و زوال روزافزون صنایع دستی سیستان شده‌است .

با سپاس فراوان از تمامی یاران و همراهان تا هفتهٌ آتی ٬ روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و دوم

این روزها و این شب ها هوای پاریس در آغاز فصل تابستان ٬ رنگ و بوی زادگاهم خوزستان را به خود گرفته است ٬ اما گاهی این هوای گرم و دلپذیر ٬ پایدار و پا برجا نیست و یکباره ابرهای سیاه آسمان را میپوشانند و رعد و برق ها میزنند و میغرند ٬ امشب بی اعتنا به نعره های آسمانی و رگبار و بارانی که پنجه بر شیشهٌ اتاقم میکشید قلم بدست گرفتم تا از کُنج حافظه یاد و خاطره ای را بیرون کشیده و نقش دفتر کنم اما انگار فشار کار و خستگیِ مفرطِ روزانه تمرکز فکریم را فراهم نمیساخت و باران همچنان بی وقفه و پر شتاب میبارید ٬ یک آهنگ ملایم برای شنیدن و ایجاد آرامش و تمرکز بیشتر انتخاب کردم و زیر لب زمزمه کردم خاطرات ٬ خاطراتِ یک تبعیدی … حَسَبِ عادت شبانه چرخی در اتاق کارم که البته اتاق خواب و استراحتم نیز میباشد زدم و در میان کتابهای متعدد ٬ کتابی را که قبلاً خوانده بودم با عنوان تسلیم ناپذیر که نویسندهٌ آن شاهدخت اشرف پهلوی ست و در سال ۱۹۸۳ به زبان فرانسه نگاشته شده و سپس به فارسی برگردان شده است ٬ نظرم را جلب کرد ٬ کتابی جالب و خواندنیست و خواهر تواُمان و همزاد پادشاه فقید در این کتاب ۳۱ سال پیش با سند و مدرک کارنامهٌ ۴ سالهٌ رژیم برآمده از انقلاب شوم و ویرانگر اسلامی را مورد ارزیابی قرار میدهد ٬ مطالعهٌ این اثر جالب و خواندنی را به هم میهنانم توصیه میکنم و با این مقدمه نقب میزنم به گذشته و اینکه حتماً برخی دوستان بیاد دارند که قبل از ظهور تکنولوژیهای مدرن امروزی وضعیت ارسال و دریافت امواج رادیو تلویزیونی در شهرستانها و مناطق دوردست چه مشکلات و نواقصی به همراه داشت ٬ از آن جمله اینکه مدام باید بر بامها میشدیم و آنتن تلویزیون را برای دریافت تصویر بهتر تنظیم میکردیم و یا با تغییر طول موج رادیو و چرخاندن آنتن آن در جهات مختلف برای دریافت صدای بهتر کنکاش میکردیم البته لازم است که در اینجا توضیح دهم که اوج پیشرفت های کمی و کیفی در رادیو تلویزیون ملی ایران در دوران مدیریت دو چهرهٌ برجسته یکی نصرت الله معینیان و دیگری مهندس رضا قطبی مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران که هر دو از چهره های پویا ٬ فعال و خوش فکر و مدیرانی بی همتا در تشکیلات رسانه ای بودند ٬ رخ نمود و از جمله رهآوردهای مهم در صنایع ارتباطات و رادیو تلویزیونی تاسیس دانشکدهٌ رادیو تلویزیون ملی ایران بود که با نام «مدرسه عالی تلویزیون و سینما» تشکیل شد و دانش‌آموختگان آن به فعالیت در بخشهای مختلف سازمان رادیو و تلویزیون و حوزه سینما مشغول شدند و حتی تعدادی دانشجو از سایر کشورها بویژه کشورهای آسیایی در آن مشغول تحصیل بودند و بسیاری مسایل و تحولات شگرف دیگر که از رادیو تلویزیون ملی ایران ٬ سازمانی معتبر و قدرتمند در سطوح جهانی به نمایش گذارد که در آینده در مورد آنها به تفصیل سخن خواهم گفت .
و ادامهٌ بحث اینکه در نشستی در سازمان برنامه و بودجه که در حضور محمدرضا شاه پهلوی در تهران برگزار شد ٬ پادشاه مطالبی را مطرح فرمودند و همکارم گزارش نشست را تهیه کرده و تلفنی برای پخش در خبرهای ۲ بعد از ظهر برای من فرستاد ٬ در پایان جلسه همکارم گفت باید به این نشست میآمدی و میدیدی که اعلیحضرت چقدر در مسایل فنی و رادیو تلویزیونی آگاهی دارند و به آن مسلطند ٬ همکارم ادامه داد که در جلسهٌ اعضای سازمان برنامه و بودجه نماینده ای از امور مهندسی فرستنده های رادیویی شرکت داشت ٬ اعلیحضرت خطاب به حاضران گفتند ٬ من تعجب میکنم که چرا صدای رادیو ایران به ترکیه که در همسایگیِ ماست نمیرسد و چگونه میتوان یک چنین امری را با توجه به پیشرفتهایی که در زمینهٌ فرستنده های رادیویی در دنیا پدید آمده است پذیرفت ٬ در اینجا مهندس امور فرستنده ها ۳۰ تا ۳۵ دقیقه صحبت کرد و دربارهٌ مشکلات فنی و علل عدم رسیدن صدای رادیو ایران به ترکیه توضیحاتی داد و در این توضیحات خود به نکات فنی پیرامون نقش بازدارندهٌ کوهستانها و یا تابش آفتاب بر روی امواج رادیویی و انواع موجهای کوتاه و بلند اشاره کرد ٬ اعلیحضرت با دقت به سخنان مهندس فرستنده ها گوش فرا دادند و در پاسخ گفتند ٬ حدود نیم ساعت اصطلاحات فنی در بارهٌ بُرد صدای فرستنده های رادیویی گفتید ٬ حالا نیم ساعت هم به اصطلاحات فنی و امکانات فرستنده های رادیویی که من میگویم گوش فرا دهید ٬ شاهنشاه مانند یک کارشناس برجستهٌ علوم ارتباطات ٬ نحوهٌ فعالیتها و تحول و تغییری که در تقویت امواج کوتاه ٬ متوسط و بلند پدید آمده را تشریح کردند ٬ همکارم نقل میکرد همانطور که اعلیحضرت مشغول بیانِ اصطلاحاتِ پیچیده و فنی بودند ٬ مهندس فرستنده ها مدام از روی صندلی خود به سوی پایین میز فرو میرفت و از اینکه دانش و اطلاعات پادشاه بسیار به روز تر و فنی تر از اطلاعات او بود دچار شگفتی شده بود …
و سرانجام در همان جلسه مقرر گردید تا کمیسیونی برای یافتن راههای تقویت فرستنده ها و ایستگاههای رادیویی تشکیل و نتایج اقدامات خود را به دفتر مخصوص گزارش دهند و طولی نکشید که در جهت حل مسایل مطروحه اقدامات موثر بعمل آمد . با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و دوم

 این روزها و این شب ها هوای پاریس در آغاز فصل تابستان ٬ رنگ و بوی زادگاهم خوزستان را به خود گرفته است ٬ اما گاهی این هوای گرم و دلپذیر ٬ پایدار و پا برجا نیست و یکباره ابرهای سیاه آسمان را میپوشانند و رعد و برق ها میزنند و میغرند ٬ امشب بی اعتنا به نعره های آسمانی و رگبار و بارانی که پنجه بر شیشهٌ اتاقم میکشید قلم بدست گرفتم تا از کُنج حافظه یاد و خاطره ای را بیرون کشیده و نقش دفتر کنم اما انگار فشار کار و خستگیِ مفرطِ روزانه تمرکز فکریم را فراهم نمیساخت و باران همچنان بی وقفه و پر شتاب میبارید ٬ یک آهنگ ملایم برای شنیدن و ایجاد آرامش و تمرکز بیشتر انتخاب کردم و زیر لب زمزمه کردم خاطرات ٬ خاطراتِ یک تبعیدی ... حَسَبِ عادت شبانه چرخی در اتاق کارم که البته اتاق خواب و استراحتم نیز میباشد زدم و در میان کتابهای متعدد ٬ کتابی را که قبلاً خوانده بودم با عنوان تسلیم ناپذیر که نویسندهٌ آن شاهدخت اشرف پهلوی ست و در سال ۱۹۸۳ به زبان فرانسه نگاشته شده و سپس به فارسی برگردان شده است ٬ نظرم را جلب کرد ٬ کتابی جالب و خواندنیست و خواهر تواُمان و همزاد پادشاه فقید در این کتاب ۳۱ سال پیش با سند و مدرک کارنامهٌ ۴ سالهٌ رژیم برآمده از انقلاب شوم و ویرانگر اسلامی را مورد ارزیابی قرار میدهد ٬ مطالعهٌ این اثر جالب و خواندنی را به هم میهنانم توصیه میکنم و با این مقدمه نقب میزنم به گذشته و اینکه حتماً برخی دوستان بیاد دارند که قبل از ظهور تکنولوژیهای مدرن امروزی وضعیت ارسال و دریافت امواج رادیو تلویزیونی در شهرستانها و مناطق دوردست چه مشکلات و نواقصی به همراه داشت ٬ از آن جمله اینکه مدام باید بر بامها میشدیم و آنتن تلویزیون را برای دریافت تصویر بهتر تنظیم میکردیم و یا با تغییر طول موج رادیو و چرخاندن آنتن آن در جهات مختلف برای دریافت صدای بهتر کنکاش میکردیم البته لازم است که در اینجا توضیح دهم که اوج پیشرفت های کمی و کیفی در رادیو تلویزیون ملی ایران در دوران مدیریت دو چهرهٌ برجسته یکی نصرت الله معینیان و دیگری مهندس رضا قطبی مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران که هر دو از چهره های پویا ٬ فعال و خوش فکر و مدیرانی بی همتا در تشکیلات رسانه ای بودند ٬ رخ نمود و از جمله رهآوردهای مهم در صنایع ارتباطات و رادیو تلویزیونی تاسیس دانشکدهٌ رادیو تلویزیون ملی ایران بود که با نام «مدرسه عالی تلویزیون و سینما» تشکیل شد و دانش‌آموختگان آن به فعالیت در بخشهای مختلف سازمان رادیو و تلویزیون و حوزه سینما مشغول شدند و حتی تعدادی دانشجو از سایر کشورها بویژه کشورهای آسیایی در آن مشغول تحصیل بودند و بسیاری مسایل و تحولات شگرف دیگر که از رادیو تلویزیون ملی ایران ٬ سازمانی معتبر و قدرتمند در سطوح جهانی به نمایش گذارد که در آینده در مورد آنها به تفصیل سخن خواهم گفت .
و ادامهٌ بحث اینکه در نشستی در سازمان برنامه و بودجه که در حضور محمدرضا شاه پهلوی در تهران برگزار شد ٬ پادشاه مطالبی را مطرح فرمودند و همکارم گزارش نشست را تهیه کرده و تلفنی برای پخش در خبرهای ۲ بعد از ظهر برای من فرستاد ٬ در پایان جلسه همکارم گفت باید به این نشست میآمدی و میدیدی که اعلیحضرت چقدر در مسایل فنی و رادیو تلویزیونی آگاهی دارند و به آن مسلطند ٬ همکارم ادامه داد که در جلسهٌ اعضای سازمان برنامه و بودجه نماینده ای از امور مهندسی فرستنده های رادیویی شرکت داشت ٬ اعلیحضرت خطاب به حاضران گفتند ٬ من تعجب میکنم که چرا صدای رادیو ایران به ترکیه که در همسایگیِ ماست نمیرسد و چگونه میتوان یک چنین امری را با توجه به پیشرفتهایی که در زمینهٌ فرستنده های رادیویی در دنیا پدید آمده است پذیرفت ٬ در اینجا مهندس امور فرستنده ها ۳۰ تا ۳۵ دقیقه صحبت کرد و دربارهٌ مشکلات فنی و علل عدم رسیدن صدای رادیو ایران به ترکیه توضیحاتی داد و در این توضیحات خود به نکات فنی پیرامون نقش بازدارندهٌ کوهستانها و یا تابش آفتاب بر روی امواج رادیویی و انواع موجهای کوتاه و بلند اشاره کرد ٬ اعلیحضرت با دقت به سخنان مهندس فرستنده ها گوش فرا دادند و در پاسخ گفتند ٬ حدود نیم ساعت اصطلاحات فنی در بارهٌ بُرد صدای فرستنده های رادیویی گفتید ٬ حالا نیم ساعت هم به اصطلاحات فنی و امکانات فرستنده های رادیویی که من میگویم گوش فرا دهید ٬ شاهنشاه مانند یک کارشناس برجستهٌ علوم ارتباطات ٬ نحوهٌ فعالیتها و تحول و تغییری که در تقویت امواج کوتاه ٬ متوسط و بلند پدید آمده را تشریح کردند ٬ همکارم نقل میکرد همانطور که اعلیحضرت مشغول بیانِ اصطلاحاتِ پیچیده و فنی بودند ٬ مهندس فرستنده ها مدام از روی صندلی خود به سوی پایین میز فرو میرفت و از اینکه دانش و اطلاعات پادشاه بسیار به روز تر و فنی تر از اطلاعات او بود دچار شگفتی شده بود ... 
و سرانجام در همان جلسه مقرر گردید تا کمیسیونی برای یافتن راههای تقویت فرستنده ها و ایستگاههای رادیویی تشکیل و نتایج اقدامات خود را به دفتر مخصوص گزارش دهند و طولی نکشید که در جهت حل مسایل مطروحه اقدامات موثر بعمل آمد . با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و سوم

دهم ژوئن سالروز پروازِ شاهدخت لیلا پهلوی بود و هفتهٌ پیش چهاردهم ژوئن برای گرامیداشت یاد او فرصتی پیش آمد که همراه با دوستان سری به گورستان پاسی در مرکز پاریس بزنیم و در آنجا با نثار شاخهٌ گل یاد شاهدخت جوان را گرامی بداریم ٬ یک هفته پیش از آن نیز گروه دیگری از ایرانیان با حضور در گورستان پاسی یاد شاهدخت لیلا پهلوی را گرامی داشتند ٬ بهر حال مراسم یادبود فرصتی پدید آورد تا با عده ای از دوستان و عاشقان ایران و رهروان راه آریامهر دیدار و گفتگو کنیم و البته آنچه نظر مرا جلب میکرد حضور دو نسل دوران انقلاب و نسل جوان که سن آنها تقریباْ به درازای عمر تبعید ناخواستهٌ ما در خارج از میهن میرسید و اتفاقاً سخنرانان مراسم هم آنان بودند که با تمجید و ستایش از دوران قبل از انقلاب شوم سخن گفتند و نقش موثر پادشاه فقید ایران در پیشرفتهای حیرت انگیز کشور ٬ در قالب سخنرانی و یا اشعاری که خود سروده بودند بیان داشتند و بر لزوم حمایت از شاهزاده رضا پهلوی تاکید کردند ٬ در پایان مراسم و به هنگام بازگشت بخانه در متروی پاریس ٬ چشمانم را بستم و بیاد گذشته افتادم ٬ ایران ٬ اوجِ افتخارات ٬ غرور و شکوهِ یک ملت و سرانجام شکستن و فرو ریختن …
عقربهٌ زمان را ۳۷ سال عقب کشیده و اینبار همسفرِ شاهنشاه میشویم و سفری داریم به کشور سلطان نشین عمان در جنوب ایران ٬ شاهنشاه در آذر ماه ۱۳۵۶ شمسی بنا به دعوت رسمی سلطان قابوس و برای نخستین‌ بار از عمان دیدار میکنند ٬ این سفر به جهات تاریخی حایز اهمیت بسیار است .
اما پیش از آن نگاهی گذرا به تاریخ آن کشور خواهیم داشت ٬ عمان کشوریست باستانی ٬ در قرن ششم قبل از میلاد سپاهیان پارس ، عمان را فتح نمودند . تاریخ عمان نیز نشان می‌دهد که در دوران ساسانیان عمان و یمن تحت حاکمیت امپراتوری ساسانی بوده‌است ٬ آخرین بار در قرن ۱۶ میلادی پرتغالی‌ ها به عمان حمله می‌کنند و بعد از مقاومت شدید از جانب عمانیها سر انجام موفق می‌شوند عمان را اشغال کنند ٬ پرتغالی‌ ها مدت یک قرن و نیم در عمان می‌مانند ٬ عمانیها در طول تاریخشان به تجارت مشهور بودند وکشتی‌های باری متعددی داشته‌اند و تا نقاطی دور دست و حتی حدود چین و شرق آفریقا رسیده بودند . بلوچ ها یک سوم بومیان عمان را تشکیل می دهند و در پست های حساس اداری و نظامی حضور دارند ٬از قرن ۱۷ میلادی عمان دارای سلطنت مستقل بوده است . در قرن ۱۹ میلادی این کشور در اوج قدرت خود بوده است و کاهش قدرت در قرن بیستم میلادی تا اینکه سلطان قابوس قدرت را بدست میگیرد ٬ او در سال ۱۹۷۰ میلادی به جای پدرش بر مسند حکومت نشست و از شهر صلاله به مسقط نقل مکان نمود ٬ سلطان قابوس در فرهنگستان نظامی سلطنتی در انگلستان آموزش دید و سپس در ارتش پیاده هنگ زرهی انگلیس خدمت نمود و در مرحله سوم در تشکیلات ستاد ارتش آلمان غربی نیز دوره های خاص نظامیگری را گذراند ٬ پس از برگشت از آلمان دوره علوم مدیریت حکومتی را در انگلستان گذراند و پس از آن در عمان مدت شش سال به خواندن درباره تاریخ و تمدن سرزمین عمان و دین اسلام پرداخت . سلطان قابوس در سال ۱۹۷۶ با کامیلا،دختر عموی خود ازدواج کرد اما این پیوند زناشویی مدت کوتاهی بعد با طلاق به پایان رسید و از آن زمان به بعد دیگر ازدواج نکرد …
عمان قبل از سلطان قابوس کشوری منزوی و فقیر بود و به چند دلیل او پدر را بکنار زده و قدرت را بدست گرفت که از جمله مهمترین آنها احساس خطر در تقابل با شورشیان ظفار بود چرا که اخطارهای او مورد بی توجهی قرار میگرفت ٬ پس از روی کار آمدن سلطان قابوس روابط سیاسی میان دو کشور ایران و عمان که از دوره مظفرالدین شاه قاجار همواره رو به تقلیل بود ، با اعزام سفیر به مسقط احیا کرد و سلطان قابوس نیز در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران شرکت کرد. بی تردید بقای حکومت سلطان قابوس مدیون ایران و شخص اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی میباشد …
سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و سوم

دهم ژوئن سالروز پروازِ شاهدخت لیلا پهلوی بود و هفتهٌ پیش چهاردهم  ژوئن برای گرامیداشت یاد او فرصتی پیش آمد که همراه با دوستان سری به گورستان پاسی در مرکز پاریس بزنیم و در آنجا با نثار شاخهٌ گل یاد شاهدخت جوان را گرامی بداریم ٬ یک هفته پیش از آن نیز گروه دیگری از  ایرانیان با حضور در گورستان پاسی یاد شاهدخت لیلا پهلوی را گرامی داشتند ٬ بهر حال مراسم یادبود فرصتی پدید آورد تا با عده ای از دوستان و عاشقان ایران و رهروان راه آریامهر دیدار و گفتگو کنیم و البته آنچه نظر مرا جلب میکرد حضور دو نسل دوران انقلاب و نسل جوان که سن آنها تقریباْ به درازای عمر تبعید ناخواستهٌ ما در خارج از میهن میرسید و اتفاقاً سخنرانان  مراسم هم آنان بودند که با تمجید و ستایش از دوران قبل از انقلاب شوم سخن گفتند  و نقش موثر پادشاه فقید ایران در پیشرفتهای حیرت انگیز کشور ٬ در قالب سخنرانی و یا اشعاری که خود سروده بودند بیان داشتند و بر لزوم حمایت از شاهزاده رضا پهلوی تاکید کردند ٬ در پایان مراسم و به هنگام بازگشت بخانه در متروی پاریس  ٬ چشمانم را بستم و بیاد گذشته افتادم ٬ ایران ٬ اوجِ افتخارات ٬ غرور و  شکوهِ یک ملت و سرانجام شکستن و فرو ریختن ...
عقربهٌ زمان را ۳۷ سال عقب کشیده و اینبار همسفرِ شاهنشاه میشویم و سفری داریم به کشور سلطان نشین عمان در جنوب ایران ٬ شاهنشاه در آذر ماه ۱۳۵۶ شمسی بنا به دعوت رسمی سلطان قابوس و برای نخستین‌ بار از عمان دیدار میکنند ٬ این سفر به جهات تاریخی حایز اهمیت بسیار است .
اما پیش از آن نگاهی گذرا به تاریخ آن کشور خواهیم داشت ٬ عمان کشوریست باستانی ٬ در قرن ششم قبل از میلاد سپاهیان پارس ، عمان را فتح نمودند . تاریخ عمان نیز نشان می‌دهد که در دوران ساسانیان عمان و یمن تحت حاکمیت امپراتوری ساسانی بوده‌است ٬ آخرین بار در قرن ۱۶ میلادی پرتغالی‌ ها به عمان حمله می‌کنند و بعد از مقاومت شدید از جانب عمانیها سر انجام موفق می‌شوند عمان را اشغال کنند ٬ پرتغالی‌ ها مدت یک قرن و نیم در عمان می‌مانند ٬ عمانیها در طول تاریخشان به تجارت مشهور بودند وکشتی‌های باری متعددی داشته‌اند و تا نقاطی دور دست و حتی حدود چین و شرق آفریقا رسیده بودند . بلوچ ها یک سوم  بومیان عمان را تشکیل می دهند و در پست های حساس اداری و نظامی حضور دارند ٬از قرن ۱۷ میلادی عمان دارای سلطنت مستقل بوده است . در قرن ۱۹ میلادی این کشور در اوج قدرت خود بوده است و کاهش قدرت در قرن بیستم میلادی تا اینکه سلطان قابوس قدرت را بدست میگیرد ٬ او در سال ۱۹۷۰ میلادی به جای پدرش بر مسند حکومت نشست و از شهر صلاله به مسقط نقل مکان نمود ٬ سلطان قابوس در فرهنگستان نظامی سلطنتی در انگلستان آموزش دید و سپس در ارتش پیاده هنگ زرهی انگلیس خدمت نمود و در مرحله سوم در تشکیلات ستاد ارتش آلمان غربی نیز دوره های خاص نظامیگری را گذراند ٬ پس از برگشت از آلمان دوره علوم مدیریت حکومتی را در انگلستان گذراند و پس از آن در عمان مدت شش سال به خواندن درباره تاریخ و تمدن سرزمین عمان و دین اسلام پرداخت . سلطان قابوس در سال ۱۹۷۶ با کامیلا،دختر عموی خود ازدواج کرد اما این پیوند زناشویی مدت کوتاهی بعد با طلاق به پایان رسید و از آن زمان به بعد دیگر ازدواج نکرد ...
عمان قبل از سلطان قابوس کشوری منزوی و فقیر بود و به چند دلیل او پدر را بکنار زده و قدرت را بدست گرفت  که از جمله مهمترین آنها احساس خطر در تقابل با شورشیان ظفار بود چرا که اخطارهای او مورد بی توجهی قرار میگرفت ٬ پس از روی کار آمدن سلطان قابوس روابط سیاسی میان دو کشور ایران و عمان  که از دوره مظفرالدین شاه قاجار همواره رو به تقلیل بود ، با اعزام سفیر به مسقط احیا کرد و سلطان قابوس نیز در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران شرکت کرد. بی تردید بقای حکومت سلطان قابوس مدیون ایران و شخص اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی میباشد ...
سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و چهارم

آنجا که روز میمیرد و شب آغاز میشود ٬ فارغ از هیاهوی روزانه در آرامش و سکوت شبانگاهی ٬ شعری ٬ غزلی ٬ ترانه ای …
چشم در چشم آسمان دوخته بودم و اندیشه کردم که اینروزها چقدر خبرها بد است ٬ زیر لب نجوا کردم ٬ سالهاست که خبرها بد است ٬ گریختم از این افکار و سری به دنیای فیس بوک زدم ٬ به دوستان و یاران عزیزم ٬ جهانی که بیش از یک میلیارد نفر زیر سقفش زندگی میکنند ٬ جایی آن گوشه کنارها تصویر یار دیدم ٬ میدان ارک تهران که سالها در رادیو کار که نه ٬ عاشقی میکردم و هر گوشه اش در ذهنم نقش خاطره میزند ٬ یاد ها و یادواره ها ٬ بزرگان ٬ اساتید و همکاران و یاران …
بیاد دارم روزی در رادیو اهواز یک نمایشنامهٌ رادیویی که دارای هفت نقش بود اجرا و بازی کردم و آقای مهاجر مدیر کل رادیو شگفت زده شده بود و هر میهمانی وارد دفترش میشد نوار را روی دستگاه ضبط صوت میگذاشت و سوال میکرد ٬ چند نفرند ؟ میگفتند هفت نفر ٬ میگفت نه ٬ یک نفر ٬ آنهم آن سیاه سوختهٌ اهوازی …

سفر به عمان را پی میگیریم ٬ اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر به دعوت رسمی سلطان قابوس برای نخستین بار میهمان عالیقدر کشور سلطان نشین عمان هستند و همانگونه که قبلا گفته شد این سفر به جهات مختلف اهمیت بسیار دارد ٬ ایران با حمایت از سلطان قابوس در نبرد با شورشیان ظفار توانست مجوز اداره تقریبآ تمامی تنگه هرمز را با استفاده از جزایر و امکانات عمان به‌ دست آورد ٬ افزایش قیمت نفت در دسامبر ۱۹۷۳ برای شاهنشاه پیروزی بزرگی بود و کمکی بزرگ در رساندن ایران به دروازه تمدن بزرگ و حل مسائل اقتصادی داخلی ٬ شاهنشاه می خواستند ایران را به پنجمین کشور صنعتی بزرگ جهان و یک آلمان غربی و ژاپن دوم تبدیل کنند و اصرار ایشان برای قیمت های بالاترِ نفت اصلاً خوشامدِ تولید کنندگان نفت در کشورهای منطقه بویژه عربستان و صد البته کمپانیهای نفتی جهانی نبود ٬ از این جهت احاطهٌ ایران بر شاهرگ حیاتی نفت یعنی تنگهٌ هرمز در تقابل با توطئه های احتمالی کاملاً هوشمندانه بود اما دیدیم که قدرتهای امپریالیستی از دری دیگر وارد مبارزه با ایران و شاهنشاه شدند . به هرجهت شورشیان ظفار با گرایش به مارکسیسم لنینیسم از کمک‌های گسترده یمن جنوبی و چین برخوردار بودند و از یمن جنوبی به عنوان محل انتقال سلاح به عمان استفاده می‌کردند . اعضای سازمان همچنین از آموزش جنگ‌های نامنظم و تعلیمات مکتبی چین و شوروی بهره می‌بردند . چریک‌های ظفاری علاوه بر حملات خرابکارانه به ادارات دولتی و تأسیسات نفتی توانسته بودند بخش‌ هایی از ظفار را نیز به تصرف خود درآورند و تا سال ۱۹۶۹ نیروهای شورشی بر بیشتر مناطق کوهستانی ظفار تسلط یافته و تنها جاده‌ای که از صلاله به سوی این منطقه می‌رفت را قطع کرده بودند . نیروهای آن‌ها به خوبی آموزش ‌دیده و مسلح به کلاشنیکف و دیگر سلاح‌های سنگین بودند در مقابل سلطان عمان تنها هزار نیرو در ظفار داشت که تجهیزات بسیار بدی داشته و عمدتاً از سلاح‌های بازمانده جنگ جهانی دوم برخوردار بودند ٬ پس از به قدرت رسیدن سلطان قابوس در سال ۱۹۷۰ عمان از انزوا خارج شد و قابوس درخواست کمک از ایران نمود و شاهنشاه در پاسخ به استمداد سلطان جوان بعنوان فرماندهٌ قوی ترین ارتش منطقه در سال ۱۹۷۳ میلادی (پائیز ۱۳۵۲) واحدهای واکنش سریع ارتش شاهنشاهی ایران را با مدرن‌ ترین سلاح‌ها و هواپیماهای جنگنده و هلیکوپتر به ظفار اعزام کردند . اهداف عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار شامل تامین ثبات منطقه و تجربه جنگ واقعی برای نیروهای نظامی ایران بود و به همین دلیل هر چهار ماه یک بار افسران و سربازان ایرانی تعویض می‌شدند ٬ همه کارشناسان مسایل نظامی اذعان دارند که نبرد با نیروهای چریکی و به اصطلاح پارتیزانی خیلی مشکل است ٬ کاری که فرماندهان و نیروهای ارتش شاهنشاهی ایران به خوبی از پس آن بر آمده بودند .

سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و چهارم

 آنجا که روز میمیرد و شب آغاز میشود ٬ فارغ از هیاهوی روزانه در آرامش و سکوت شبانگاهی ٬ شعری ٬ غزلی ٬ ترانه ای ...
چشم در چشم آسمان دوخته بودم و اندیشه کردم که اینروزها چقدر خبرها بد است ٬ زیر لب نجوا کردم ٬ سالهاست که خبرها بد است ٬ گریختم از این افکار و سری به دنیای فیس بوک زدم ٬ به دوستان و یاران عزیزم ٬ جهانی که بیش از یک میلیارد نفر زیر سقفش زندگی میکنند ٬ جایی آن گوشه کنارها تصویر یار دیدم ٬ میدان ارک تهران که سالها در رادیو کار که نه ٬ عاشقی میکردم و هر گوشه اش در ذهنم نقش خاطره میزند ٬ یاد ها و یادواره ها ٬ بزرگان ٬ اساتید و همکاران و یاران ...
بیاد دارم روزی در رادیو اهواز یک نمایشنامهٌ رادیویی که دارای هفت نقش بود اجرا و بازی کردم و آقای مهاجر مدیر کل رادیو شگفت زده شده بود و هر میهمانی وارد دفترش میشد نوار را روی دستگاه ضبط صوت میگذاشت و سوال میکرد ٬ چند نفرند ؟ میگفتند هفت نفر ٬ میگفت نه ٬ یک نفر ٬ آنهم آن سیاه سوختهٌ اهوازی ... 

سفر به عمان را پی میگیریم ٬ اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر به دعوت رسمی سلطان قابوس برای نخستین بار میهمان عالیقدر کشور سلطان نشین عمان هستند و همانگونه که قبلا گفته شد این سفر به جهات مختلف اهمیت بسیار دارد ٬ ایران با حمایت از سلطان قابوس در نبرد با شورشیان ظفار توانست مجوز اداره تقریبآ تمامی تنگه هرمز را با استفاده از جزایر و امکانات عمان به‌ دست آورد ٬ افزایش قیمت نفت در دسامبر ۱۹۷۳ برای شاهنشاه پیروزی بزرگی بود و کمکی بزرگ در رساندن ایران به دروازه تمدن بزرگ و حل مسائل اقتصادی داخلی ٬ شاهنشاه می خواستند ایران را به پنجمین کشور صنعتی بزرگ جهان و یک آلمان غربی و ژاپن دوم تبدیل کنند و اصرار ایشان برای قیمت های بالاترِ نفت اصلاً خوشامدِ تولید کنندگان نفت در کشورهای منطقه بویژه عربستان و صد البته کمپانیهای نفتی جهانی نبود ٬ از این جهت احاطهٌ ایران بر شاهرگ حیاتی نفت یعنی تنگهٌ هرمز در تقابل با توطئه های احتمالی کاملاً هوشمندانه بود اما دیدیم که قدرتهای امپریالیستی از دری دیگر وارد مبارزه با ایران و شاهنشاه شدند . به هرجهت شورشیان ظفار با گرایش به مارکسیسم لنینیسم از کمک‌های گسترده یمن جنوبی و چین برخوردار بودند و از یمن جنوبی به عنوان محل انتقال سلاح به عمان استفاده می‌کردند . اعضای سازمان همچنین از آموزش جنگ‌های نامنظم و تعلیمات مکتبی چین و شوروی بهره می‌بردند . چریک‌های ظفاری علاوه بر حملات خرابکارانه به ادارات دولتی و تأسیسات نفتی توانسته بودند بخش‌ هایی از ظفار را نیز به تصرف خود درآورند و تا سال ۱۹۶۹ نیروهای شورشی بر بیشتر مناطق کوهستانی ظفار تسلط یافته و تنها جاده‌ای که از صلاله به سوی این منطقه می‌رفت را قطع کرده بودند . نیروهای آن‌ها به خوبی آموزش ‌دیده و مسلح به کلاشنیکف و دیگر سلاح‌های سنگین بودند در مقابل سلطان عمان تنها هزار نیرو در ظفار داشت که تجهیزات بسیار بدی داشته و عمدتاً از سلاح‌های بازمانده جنگ جهانی دوم برخوردار بودند ٬ پس از به قدرت رسیدن سلطان قابوس در سال ۱۹۷۰ عمان از انزوا خارج شد و قابوس درخواست کمک از ایران نمود و شاهنشاه در پاسخ به استمداد سلطان جوان بعنوان فرماندهٌ قوی ترین ارتش منطقه در سال ۱۹۷۳ میلادی (پائیز ۱۳۵۲) واحدهای واکنش سریع ارتش شاهنشاهی ایران را با مدرن‌ ترین سلاح‌ها و هواپیماهای جنگنده و هلیکوپتر به ظفار اعزام کردند . اهداف عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار شامل تامین ثبات منطقه و تجربه جنگ واقعی برای نیروهای نظامی ایران بود و به همین دلیل هر چهار ماه یک بار افسران و سربازان ایرانی تعویض می‌شدند ٬ همه کارشناسان مسایل نظامی اذعان دارند که نبرد با نیروهای چریکی و به اصطلاح پارتیزانی خیلی مشکل است ٬ کاری که فرماندهان و نیروهای ارتش شاهنشاهی ایران به خوبی از پس آن بر آمده بودند .

سفر را پی خواهیم گرفت ٬ با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و پنجم

آسمان پاریس تمام امروز و امشب میبارید و باران از جنسِ چیز هایی ست که آدمی را با خود میبرد به دوردستها ٬ به آنجا که یارست و دیارست …

تکنولوژی در قرون بیستم و بیست و یکم داستان غریبی بود و هست ٬ در سالهای دور زمانی که برای اولین بار دستگاه ضبط صوت به رادیو اهواز تحویل داده شد ٬ یک اکبر آقایی را مسئول حفاظت و حراست از این پدیدهُ ارزشمند آن زمان نموده بودند و اکبر آقا دوچرخه ای داشت و هر روز با چه طمطراق و کر و فری ٬ دستگاه ضبط صوت را بارِ دوچرخه کرده به خانه میبرد و سحرگاهان با چه شکوه و جلالی از منزل به اداره میآورد …
به گمانم یک روز پنجشنبه ای بود در میدان ارک در رستورانی که معمولا کارکنان رادیو در آن غذا میخوردند مشغول خوردن ناهار بودم که منوچهر نوذری از در وارد شده سری چرخاند و کسانی را که در رستوران بودند از نظر گذراند و به سر میزم آمد و نشست و گفت یک شخصیت برام تعریف کن که چنین باشد و چنان باشد ٬ برای برنامهُ صبح جمعه میخواست ٬ او یک هنرمند طنز پردازِ بی بدیلِ رادیو ٬ تلویزیون ٬ سینما و تاتر بود و در کار دوبله نیز ید طولایی داشت ٬ جک لمون ، دنی کی ، راج کاپور ، گلن فورد ، باب هوپ و تعدادی دیگر ٬ به نظر من او ذاتاً هنرمند بود اما انقلاب شوم اسلامی بر ریشهٌ او هم تیشه شد که شرح آن در حوصلهُ بحث ما نیست ٬ به هر جهت شخصیتی را در طی چند دقیقه برایش تعریف و ترسیم کردم ٬ گفت گرفتم و رفت و فردای آنروز دربرنامهٌ صبح جمعه همان کَرِکتِر را بنام دُردانهٌ حسن کبابی اجرا و ارائه نمود ٬ او در کار طنز بی تکرار ٬ خلاق و تیپ ساز بود ٬ یادش جاوید …

دوستان و یاران عزیزم ٬ در ادامهٌ بخش بیست و چهارم خاطراتم سفر تاریخی اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به کشور عمان را پی میگیریم و باز میگردیم به نبرد با شورشیان ظفار ٬ نخستین یگانهای نظامی ایران در ۲۹ آذر ۱۳۵۱ از طریق دریا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوی یکی از جاده‌های مهم منتهی به صلاله مرکز ایالت ظفار مستقر شدند ٬ این عملیات نظامی چندان خوشآمد کشورهای منطقه نبود از جمله سرهنگِ مثلاً سوسیالیست آن زمان قذافی در لیبی از درد به خود میپیچید و سایر دولتهای خاورمیانه یا سکوت کردند و یا ناچار ابراز رضایت نمودند البته ملک حسین پادشاه اردن هاشمی ۲۱ فروند هواپیمای جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهی ایران در عملیات شرکت کنند ٬ ارتش ایران در ماههای بعد تمامی شهرهای اطراف صلاله و جاده‌های منتهی به این شهر را تصرف کرد ، راههای اصلی و مهم بین یمن و عمان را که مسیر اصلی ارسال اسلحه از سوی حکومت کمونیستی عدن برای چریکهای ظفار بود مسدود کرد و در ارتفاعات استراتژیک مشرف به شهرهای اصلی ظفار و مناطق مهم مرزی آن با یمن استحکامات نظامی ایجاد ‌کرد و تا آذر ۱۳۵۴ تمامی ایالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورد . در ۲۲ آذر ۱۳۵۴ سلطان قابوس پادشاه عمان طی مصاحبه‌ای رسماً پایان جنگ ظفار را اعلام کرد . پس از این تاریخ نیروهای ایران در تمام طول مرزهای عمان و یمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقی ماندند . بخشی از این نیروها در بهمن ۱۳۵۵ پس از بازگشت کامل آرامش به منطقه به ایران بازگشتند و بقیه تا بعد از انقلاب شوم اسلامی در آنجا ماندند. شاهنشاه در آذر ماه ۱۳۵۶ شمسی در حالیکه رئیس کل تشریفات شاهنشاهی امیر اصلان افشار و عده ای از مسئولان وزارت خارجه در التزام معظم له بودند وارد مسقط شدند و مورد استقبال گرم سلطان قابوس و سایر مقامات کشور عمان قرار گرفتند و پس از استقبال راهی محل اقامت خود شده و سپس از مناطق مختلف ظفار و نظامیانِ ایرانیِ مستقر در آن نواحی و همچنین پایگاه های نظامی بازدید فرمودند و درطولِ اقامتشان به افتخار ورود شاهنشاه آیین هایِ با شکوه برگزار گردید و گفتگوهایی بین ایشان و سلطان قابوس انجام شد و در پایانِ دیدار شاهنشاه از سلطان نشین عمان ٬ از سوی سلطان قابوس برسم یادبود هدایایی به همراهان شاهنشاه اهدا گردید که هدایای دریافتی من یک قلم خودکار طلا و همچنین یک جعبه مستطیل شکل بسیار زیبا با تزیینات طلا که در وسط آن نشان ملی کشور سلطان نشین عمان میدرخشید .

با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ فیلمی کوتاه از سفر شاهنشاه الصاق میگردد ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و پنجم

 آسمان پاریس تمام امروز و امشب میبارید و باران از جنسِ چیز هایی ست که آدمی را با خود میبرد به دوردستها ٬ به آنجا که یارست و دیارست ...

تکنولوژی در قرون بیستم و بیست و یکم داستان غریبی بود و هست ٬ در سالهای دور زمانی که برای اولین بار دستگاه ضبط صوت به رادیو اهواز تحویل داده شد ٬ یک اکبر آقایی را مسئول حفاظت و حراست از این پدیدهُ ارزشمند آن زمان نموده بودند و اکبر آقا دوچرخه ای داشت و هر روز با چه طمطراق و کر و فری ٬ دستگاه ضبط صوت را بارِ دوچرخه کرده به خانه میبرد و سحرگاهان با چه شکوه و جلالی از منزل به اداره میآورد ...
به گمانم یک روز پنجشنبه ای بود در میدان ارک در رستورانی که معمولا کارکنان رادیو در آن غذا میخوردند مشغول خوردن ناهار بودم که منوچهر نوذری از در وارد شده سری چرخاند و کسانی را که در رستوران بودند از نظر گذراند و به سر میزم آمد و نشست و گفت یک شخصیت برام تعریف کن که چنین باشد و چنان باشد ٬ برای برنامهُ صبح جمعه میخواست ٬ او یک هنرمند طنز پردازِ بی بدیلِ رادیو ٬ تلویزیون ٬ سینما و تاتر بود و در کار دوبله نیز ید طولایی داشت ٬ جک لمون ، دنی کی ، راج کاپور ، گلن فورد ، باب هوپ و تعدادی دیگر ٬ به نظر من او ذاتاً هنرمند بود اما انقلاب شوم اسلامی بر ریشهٌ او هم تیشه شد که شرح آن در حوصلهُ بحث ما نیست ٬ به هر جهت شخصیتی را در طی چند دقیقه برایش تعریف و ترسیم کردم ٬ گفت گرفتم و رفت و فردای آنروز دربرنامهٌ صبح جمعه همان کَرِکتِر را بنام دُردانهٌ حسن کبابی اجرا و ارائه نمود ٬ او در کار طنز بی تکرار ٬ خلاق و تیپ ساز بود ٬ یادش جاوید ... 

دوستان و یاران عزیزم ٬ در ادامهٌ بخش بیست و چهارم خاطراتم سفر تاریخی اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به کشور عمان را پی میگیریم و باز میگردیم به نبرد با شورشیان ظفار ٬ نخستین یگانهای نظامی ایران در ۲۹ آذر ۱۳۵۱ از طریق دریا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوی یکی از جاده‌های مهم منتهی به صلاله مرکز ایالت ظفار مستقر شدند ٬ این عملیات نظامی چندان خوشآمد کشورهای منطقه نبود از جمله سرهنگِ مثلاً سوسیالیست آن زمان قذافی در لیبی از درد به خود میپیچید و سایر دولتهای خاورمیانه یا سکوت کردند و یا ناچار ابراز رضایت نمودند البته ملک حسین پادشاه اردن هاشمی ۲۱ فروند هواپیمای جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهی ایران در عملیات شرکت کنند ٬ ارتش ایران در ماههای بعد تمامی شهرهای اطراف صلاله و جاده‌های منتهی به این شهر را تصرف کرد ، راههای اصلی و مهم بین یمن و عمان را که مسیر اصلی ارسال اسلحه از سوی حکومت کمونیستی عدن برای چریکهای ظفار بود مسدود کرد و در ارتفاعات استراتژیک مشرف به شهرهای اصلی ظفار و مناطق مهم مرزی آن با یمن استحکامات نظامی ایجاد ‌کرد و تا آذر ۱۳۵۴ تمامی ایالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورد . در ۲۲ آذر ۱۳۵۴ سلطان قابوس پادشاه عمان طی مصاحبه‌ای رسماً پایان جنگ ظفار را اعلام کرد . پس از این تاریخ نیروهای ایران در تمام طول مرزهای عمان و یمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقی ماندند . بخشی از این نیروها در بهمن ۱۳۵۵ پس از بازگشت کامل آرامش به منطقه به ایران بازگشتند و بقیه تا بعد از انقلاب شوم اسلامی در آنجا ماندند. شاهنشاه در آذر ماه ۱۳۵۶ شمسی در حالیکه رئیس کل تشریفات شاهنشاهی امیر اصلان افشار و عده ای از مسئولان وزارت خارجه در التزام معظم له بودند وارد مسقط شدند و مورد استقبال گرم سلطان قابوس و سایر مقامات کشور عمان قرار گرفتند و پس از استقبال راهی محل اقامت خود شده و سپس از مناطق مختلف ظفار و نظامیانِ ایرانیِ مستقر در آن نواحی و همچنین پایگاه های نظامی بازدید فرمودند و درطولِ اقامتشان به افتخار ورود شاهنشاه آیین هایِ با شکوه برگزار گردید و گفتگوهایی بین ایشان و سلطان قابوس انجام شد و در پایانِ دیدار شاهنشاه از سلطان نشین عمان ٬ از سوی سلطان قابوس برسم یادبود هدایایی به همراهان شاهنشاه اهدا گردید که هدایای دریافتی من یک قلم خودکار طلا و همچنین یک جعبه مستطیل شکل بسیار زیبا با تزیینات طلا که در وسط آن نشان ملی کشور سلطان نشین عمان میدرخشید .

با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ فیلمی کوتاه از سفر شاهنشاه الصاق میگردد ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...

http://www.youtube.com/watch?v=jU3EiqmTyeY‎

 

بخش بیست و ششم

پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۵۷ خورشیدی برابر هفدهم اوت ۱۹۷۸ میلادی شاهنشاه آریامهر در یک مصاحبهٌ مطبوعاتی فرمودند ٬ ما به شما وعده تمدن بزرگ می‌دهیم و دیگران وعده وحشت بزرگ …
آنروزها هیچ کس نمی فهمید وحشت بزرگ چیست ٬ ایشان در مکزیک هم در اوج جشن و پایکوبیِ خونین و سورِ دلِ اشغالگران و وطن فروشان و جاسوسانِ قدرتهای جهانی ٬ از وحشت بزرگ گفتند و باز ابلهانِ مثلاً روشنفکر و مردمان ساده لوح مفهومش را نفهمیدند ٬ وقتی پادشاه سرزمین ما گفتند ایران ایرانستان می شود همان بلاهت پیشگان می خندیدند که شاه دچار توهم شده …
امروز جوانان دلیر دیارمان وحشت بزرگ را با تمام وجود احساس میکنند ٬ آری ایرانستان امروز همان ایرانِ پر شکوهِ دیروز است واین بود آینده نگری شهریار خردمند ما …
به بهانهٌ فرا رسیدنِ تیر ماه خونین ٬ این متن تقدیم شد به تمامی شجاعانِ وطن ٬ آنها که رفتند و آنها که ماندند ٬ بیاد داشته باشید ٬ آنها صلیب گناهان ما را بدوش میکشند …

عقربهٌ زمان را عقب میکشیم ٬ در بامداد جمعه ۱۸ دیماه ۱۳۴۳ برابر با ۸ ژانویه ۱۹۶۵ اولاف پنجم [۱] پادشاه نروژ بنا به دعوت اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر با یک روز تأخیر به دلیل وضعیت نامساعد جوی وارد تهران شدند . رؤسای دو مجلس ، نخست‌وزیر و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری در فرودگاه مهرآباد تهران همراه با شاهنشاه از پادشاه نروژ استقبال کردند و پس از مراسم رسمی استقبال ، شاهنشاه و میهمانش با اتومبیل سلطنتی به میدان ۲۴ اسفند رفتند ٬ در میدان گروه زیادی از مردم پایتخت در هوای سرد و بارش برف گردآمده بودند تا شاهنشاه و اولاف پنجم را ببینند ، اعلیحضرت و پادشاه نروژ در میان ابراز احساسات گرم و پرشور مردم از اتومبیل پیاده شدند و ضیاءالدین شادمان ، شهردار وقت تهران ضمن خیرمقدم ، کلید طلایی شهر را به پادشاه نروژ تقدیم کرد. آنان سپس با کالسکه سلطنتی در حالی که به وسیله دو گروه از سواران اسکورت می‌شدند راهی کاخ گلستان شدند.
شب هنگام در ضیافتِ رسمی شاهنشاه و علیاحضرت شهبانو به افتخار پادشاه نروژ ٬ اعلیحضرت ٬ نروژ را یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان [۲] و نمونه‌ای از پیشرفت و الگوی عدالت توأم با آزادیهای دمکراتیک خواندند و فرمودند ما نیز در جریان تلاش وسیع و همه جانبه‌ای در راه ایجاد چنین جامعه‌ای آزاد و آباد و سعادتمند در مملکت خود هستیم .
فردای آنروز شاهنشاه و پادشاه نروژ برای بازدید از مناطق باستانی چغازنبیل و هفت تپه عازم خوزستان شدند و پیشاپیش از تهران با رادیو اهواز تماس گرفتند که ما از تهران خبرنگار نمیفرستیم و رادیو اهواز اقدام به تهیه و ارسال خبر به تهران نماید ٬ در آن زمان من در رادیو اهواز کار میکردم ٬ با دستگاه ضبط صوت راهی هفت تپه شدم و کمتر از نیم ساعت پس از ورودم شاهنشاه و پادشاه نروژ و همراهان وارد شدند ٬ در این زمان رییس آموزش پرورش آقای صمصامی مرا دید و گفت لطفی درون داشبورد ماشینم متنی یا مدرکی جا مانده لطفاً برایم بیاور ٬ من همزمان با کار رادیو در آموزش پرورش نیز تدریس میکردم و ناچار به جهت احترام اطاعت کردم اما همچنان که به سمت ماشین صمصامی میرفتم با خود میگفتم این چه درخواست بی موقع و نا معقولیست ٬ بهرحال چیزی در داشبورد ماشین نیافتم و بازگشتم اما یکی از محافظین راهم را سد کرد ٬ در آن زمان کارت ویژهُ ماموریت نزدیک که اجازهٌ نزدیک شدن به شاهنشاه و سایر مقامات میداد نداشتم ٬ خسته و مستاصل در حالیکه زیر لب به بانی داستان بد و بیراه میگفتم در یک لحظه که محافظین حواسشان معطوف به جای دیگری بود ٬ چون تیر از چلهٌ کمان رها شده به سمت شاهنشاه و همراهان گریختم که البته کاری بس خطرناک و نابخردانه بود چرا که به راحتی میتوانستند مرا هدف رگبار گلوله قرار دهند اما هیچ چارهٌ دیگری نداشتم به هر جهت پادشاه نروژ پس از بازدید از مناطق باستانی یکی دو جمله ای یه زبان نروژی سخن گفت که البته هیچ یک از ما نمیفهمیدیم چه میگوید بهرحال صدایش را ضبط کردم ٬ مهندس عبدالرضا انصاری استاندار سراسیمه گفت مترجم پیدا کن ٬ بر روی ضبط صوت چنین ترجمه کردم ٬ بسیار خرسندم از اینکه از خوزستان که نماد و نشانه ای از تمدن و تاریخ کهن ایران و جهان است بازدید میکنم …
بعداً پس از ارسال و پخش خبر از رادیو ٬ استاندار تماس گرفت و گفت عجب مترجمی یافتی دقیقاً ترجمهٌ سخنان پادشاه نروژ بود …
فرجام و سرانجام آنروز به هنگام بازگشت بسوی حلقهٌ محافظین از هراس اینکه مورد غضب ایشان قرار گیرم ٬ سایه به سایهٌ پر مهر شاهنشاه دقیقاً پشت سر اعلیحضرت حرکت میکردم …
با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ فیلمی کوتاه از سفر پادشاه نروژ به تهران الصاق میگردد ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

[۱]اولاف پنجم (انگلیسی: Olav V؛ زاده ۲ ژوئیهٔ ۱۹۰۳ ٬ درگذشته ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱) پادشاه نروژ بین سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۹۱ بود و هم اکنون فرزند وی هارالد پنجم جانشین پدر است .
[۲] کشور پادشاهی نروژ یکی از کشورهای حوزه اسکاندیناوی است که بالاترین استانداردهای زندگی را دارد.
.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و ششم

پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۵۷ خورشیدی برابر هفدهم اوت ۱۹۷۸ میلادی شاهنشاه آریامهر در یک مصاحبهٌ مطبوعاتی فرمودند ٬  ما به شما وعده تمدن بزرگ می‌دهیم و دیگران وعده وحشت بزرگ ...
آنروزها هیچ کس نمی فهمید وحشت بزرگ چیست ٬ ایشان در مکزیک هم در اوج جشن و پایکوبیِ خونین و سورِ دلِ اشغالگران و وطن فروشان و جاسوسانِ قدرتهای جهانی ٬ از وحشت بزرگ گفتند و باز ابلهانِ مثلاً روشنفکر و مردمان ساده لوح مفهومش را نفهمیدند ٬ وقتی پادشاه سرزمین ما گفتند ایران ایرانستان می شود همان بلاهت پیشگان می خندیدند که شاه دچار توهم شده ... 
امروز جوانان دلیر دیارمان وحشت بزرگ را با تمام وجود احساس میکنند ٬ آری ایرانستان امروز همان ایرانِ پر شکوهِ دیروز است واین بود آینده نگری شهریار خردمند ما ... 
به بهانهٌ فرا رسیدنِ تیر ماه خونین ٬ این متن تقدیم شد به تمامی شجاعانِ وطن ٬ آنها که رفتند و آنها که ماندند ٬ بیاد داشته باشید ٬ آنها صلیب گناهان ما را بدوش میکشند ...

عقربهٌ زمان را عقب میکشیم ٬ در بامداد جمعه ۱۸ دیماه ۱۳۴۳ برابر با ۸ ژانویه ۱۹۶۵ اولاف پنجم  [۱] پادشاه نروژ بنا به دعوت اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر  با یک روز تأخیر به دلیل وضعیت نامساعد جوی  وارد تهران شدند . رؤسای دو مجلس ، نخست‌وزیر و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری در فرودگاه مهرآباد تهران همراه با شاهنشاه از پادشاه نروژ استقبال کردند و پس از مراسم رسمی استقبال ، شاهنشاه و میهمانش با اتومبیل سلطنتی به میدان ۲۴ اسفند رفتند ٬ در  میدان  گروه زیادی از مردم پایتخت در هوای سرد و بارش برف گردآمده بودند تا شاهنشاه و اولاف پنجم را ببینند ، اعلیحضرت و پادشاه نروژ در میان ابراز احساسات گرم و پرشور مردم از اتومبیل پیاده شدند و ضیاءالدین شادمان ، شهردار وقت تهران ضمن خیرمقدم ، کلید طلایی شهر را به پادشاه نروژ تقدیم کرد. آنان سپس با کالسکه سلطنتی در حالی که به وسیله دو گروه از سواران اسکورت می‌شدند راهی کاخ گلستان شدند.
شب هنگام در ضیافتِ رسمی شاهنشاه و علیاحضرت شهبانو به افتخار پادشاه نروژ ٬ اعلیحضرت ٬ نروژ را یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان [۲] و نمونه‌ای از پیشرفت و الگوی عدالت توأم با آزادیهای دمکراتیک خواندند و فرمودند ما نیز در جریان تلاش وسیع و همه جانبه‌ای در راه ایجاد چنین جامعه‌ای آزاد و آباد و سعادتمند در مملکت خود هستیم .
 فردای آنروز شاهنشاه و پادشاه نروژ برای بازدید از مناطق باستانی چغازنبیل و هفت تپه عازم خوزستان شدند و پیشاپیش از تهران  با رادیو اهواز تماس گرفتند که ما از تهران خبرنگار نمیفرستیم و رادیو اهواز اقدام به تهیه و ارسال خبر به تهران نماید ٬ در آن زمان من در رادیو اهواز کار میکردم ٬ با دستگاه ضبط صوت راهی هفت تپه شدم و کمتر از نیم ساعت پس از ورودم شاهنشاه و پادشاه نروژ و همراهان وارد شدند ٬ در این زمان رییس آموزش پرورش آقای صمصامی مرا دید و گفت لطفی درون داشبورد ماشینم متنی یا مدرکی جا مانده لطفاً برایم بیاور ٬ من همزمان با کار رادیو در آموزش پرورش نیز تدریس میکردم و ناچار به جهت احترام اطاعت کردم اما همچنان که به سمت ماشین صمصامی میرفتم با خود میگفتم این چه درخواست بی موقع  و نا معقولیست ٬ بهرحال چیزی در داشبورد ماشین نیافتم  و بازگشتم اما یکی از محافظین راهم را سد کرد ٬ در آن زمان کارت ویژهُ ماموریت نزدیک که اجازهٌ نزدیک شدن به شاهنشاه و سایر مقامات میداد نداشتم ٬ خسته و مستاصل در حالیکه زیر لب به بانی داستان بد و بیراه میگفتم در یک لحظه که محافظین حواسشان معطوف به جای دیگری بود ٬ چون تیر از چلهٌ کمان رها شده به سمت شاهنشاه و همراهان گریختم که البته کاری بس خطرناک و نابخردانه بود چرا که به راحتی میتوانستند مرا هدف رگبار گلوله قرار دهند اما هیچ چارهٌ دیگری نداشتم به هر جهت پادشاه نروژ پس از بازدید از مناطق باستانی یکی دو جمله ای یه زبان نروژی سخن گفت که البته هیچ یک از ما نمیفهمیدیم چه میگوید بهرحال صدایش را ضبط کردم ٬ مهندس عبدالرضا انصاری استاندار سراسیمه گفت مترجم پیدا کن ٬ بر روی ضبط صوت چنین ترجمه کردم ٬ بسیار خرسندم از اینکه از خوزستان که نماد و نشانه ای از تمدن و تاریخ کهن ایران و جهان است بازدید میکنم ... 
بعداً پس از ارسال و پخش خبر از رادیو ٬ استاندار تماس گرفت و گفت عجب مترجمی یافتی دقیقاً ترجمهٌ سخنان پادشاه نروژ بود ...
فرجام و سرانجام آنروز به هنگام بازگشت بسوی حلقهٌ محافظین از هراس اینکه مورد غضب ایشان قرار گیرم ٬ سایه به سایهٌ پر مهر شاهنشاه دقیقاً پشت سر اعلیحضرت حرکت میکردم ...
با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ فیلمی کوتاه از سفر پادشاه نروژ به تهران الصاق میگردد ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ... 

[۱]اولاف پنجم (انگلیسی: Olav V؛ زاده ۲ ژوئیهٔ ۱۹۰۳ ٬ درگذشته ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱) پادشاه نروژ بین سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۹۱ بود و هم اکنون فرزند وی هارالد پنجم جانشین پدر است .
[۲] کشور پادشاهی نروژ یکی از کشورهای حوزه اسکاندیناوی است که بالاترین استانداردهای زندگی را دارد.

http://www.youtube.com/watch?v=kLHX9ScaCY0‎
بخش بیست و هفتم

آیا میدانید که در دوران پادشاه فقید ایران جهش بیسابقه ای در جذب کودکانِ واجب التعلیم در سراسر کشور پدید آمد و هر سال صدها مدرسه ٬ کودکستان و دبیرستان گشایش یافت ؟ آیا میدانید که در ایران ۳۵ میلیون نفری ٬ جمعیت دانش آموزی کشور ۱۴ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۵۵ بوده و پس از گذشت ۳۵ سال ٬ در ایران ۷۰ میلیون نفری تعداد دانش آموزان کشور به رقم ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار در سال ۱۳۹۰ تقلیل یافته است ؟ دستگاه دروغپردازی و جنایت پیشهٌ نظام ولایت فقیه علیرغم دروغهای بزرگ اعتراف میکند که «جمعیت ۱۹ میلیون و ۴۳۵ هزار نفری در سنین ۷ تا ۱۹ سال که باید آموزش خود را در مدارس ادامه دهند ، بیش از ۷ میلیون و ۱۳۵ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۳۹۱ – ۱۳۹۰ به دلایل مختلف قادر به ادامه تحصیل نیستند و در حقیقت بیش از ۳۷ درصد دانش‌آموزان ایرانی مجبور به ترک تحصیل شد‌ه‌اند ٬ که با توجه به تثبیت رشد جمعیت در سال‌های گذشته ، کاهش جمعیت دانش‌آموزی حاکی از ترک ‌تحصیل دانش آموزان به دلایل اقتصادی و اجتماعی می‌باشد.»
متذکر میشوم بنا به آمار اعلام شده از هر سه دانش‌آموز ایرانی ٬ یک دانش‌آموز ترک تحصیل می‌کند و قادر به ادامه تحصیل نیست که البته تعداد جمعیت دانش آموزی اعلام شده یعنی ۱۹ میلیون و ۴۳۵ هزار نیز به هیچ وجه صحت نداشته و آمار واقعی میلیونها نفر بیش از تعداد اعلام شده میباشد و رژیم اشغالگر اسلامی قصد سرپوش نهادن بر این فاجعهٌ آموزشی دارد که بررسی آماری و مقایسهٌ دو دوران را به کارشناسان آموزش و پرورش واگذار میکنم ولی باید بگویم که تحولات شگرف در زمینه های آموزشی و پرورشی در سطوح ابتدایی تا دانشگاهی که در آن دوران طلایی و افتخار آمیز پدید آمد ناشی از توجهات خاص پادشاه و شهبانوی محبوب ایران در جهت پیشرفت آموزش و پرورش در کشور ما بوده است …
اینبار به مسجد سلیمان میرویم جایی که اولین چاه نفت ایران و خاورمیانه حفر و به بهره برداری رسید و پس از آن مالک اولین های بسیار شد ٬ فرودگاه ٬ راه آهن ٬ برق ٬ تصفیه خانه آب و بسیاری امکانات دیگر …
شاهنشاه در هر فرصتی اقدام به بازدید از نقاط مختلف از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مینمودند تا از نزدیک اجرای طرح های مختلف توسعهٌ عمرانی ٬ صنعتی ٬ کشاورزی ٬ بهداشتی ٬ آموزشی و سایر امور مرتبط با مردم ایران و نسل جوان را شخصاً نظارت فرمایند و البته سفرهای شهبانوی ایران زمین نیز در تاریخ سرزمین ما فوق العاده و بی تکرار بود و همواره سرشار بود از ره آوردهای بزرگ برای کشور و ملت ٬ بهر روی شاهنشاه در فرودگاه مسجد سلیمان مورد استقبال استاندار ٬ مقامات محلی ٬ روسای عشایر و کشاورزان قرار گرفتند و هنگامیکه از صف مستقبلین عبور میکردند پرسشهایی از مدیران کل و مقامات محلی در زمینه های مختلف مانند کشاورزی ٬ مسکن و شهر سازی ٬ آموزش و پرورش مطرح فرمودند و من حسب وظیفهٌ خبرنگاری از مکالمات و پرسش و پاسخ ها یادداشت بر میداشتم تا در گزارشهای خبری خود مطرح کنم ٬ شاهنشاه از مدیر کل کشاورزی منطقه و سایر مسولین پیرامون وضعیت کشاورزی و فعالیتهای سد سازی و طرحهای در دست اجرا سوال میکردند و همه هم بله بله قربان گویان از پیشرفتهای حاصله تعریف و تمجید میکردند ٬ وقتی به مقابل فرخ نیا رییس آموزش پرورش مسجد سلیمان رسیدند از او پرسیدند وضعیت مدارس و معلمان در مسجد سلیمان چگونه است ؟ فرخ نیا با کمال صراحت و بر عکس سایر مسولان گفت ٬ قربان خیلی بد … تا این جمله از دهان فرخ نیا بیرون آمد ٬ اکبر نیا مدیر کل آموزش پرورش استان که در کنار دکتر اقبال مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران پشت سر شاهنشاه ایستاده بودند دستهایش را بالا برد و تکان داد که نگو ٬ یعنی مفهوم حرکت دستهایش این بود که چرا میگویی وضعیت بد است ٬ فرخ نیا بی اعتنا به علایم منفی اکبر نیا که مدیر کل او بود گفت قربان در مسجد سلیمان بسیاری مدارس دو نوبته اداره میشوند ٬ اکثر معلمان فاقد خانه و مسکن هستند و معلمان کشور کمتر رغبت میکنند برای تدریس به این شهر بیایند ٬ پادشاه سرش را برگرداند و به دکتر منوچهر اقبال که پشت سر ایستاده بود فرمودند مگر مسجد سلیمان که یک منطقهٌ نفت خیز است و این همه ثروت زیر خاک دارد ٬ شرکت ملی نفت کمک و همراهی در این باره نمیکند و آموزش پرورش را تقویت نمیکند ؟ دکتر اقبال در پاسخ گفت ٬ بعرض میرسانم که هرگاه از ما کمکی بخواهند ٬ انجام میدهیم و اوامر اعلیحضرت هم در آینده برای بهبود وضع آموزش پرورش مد نظر این چاکر خواهد بود ٬ شاهنشاه به دکتر اقبال فرمودند باید شهرهایی که شرکت ملی نفت در آنجا فعالیت میکند از محل بودجه و درآمدهای خود به آموزش پرورش و سایر ادارات دولتی که نیازهایی برای تامین رفاه مردم دارند کمک کند.اعلیحضرت سپس از مسولان محلی در بارهٌ اقداماتی که در دست انجام است و نیازهایی که برای بهبود وضع شهرستان و رفاه مردم احساس میکنند ٬ پرسشهایی فرمودند و گفتند شما یک یک نیازهایتان را به شرکت ملی نفت ایران اعلام کنید و تمام نتایج کار را به دفتر مخصوص ارسال کنید . پس از بازدید شاهنشاه از مسجد سلیمان به دستور دکتر اقبال قرار شد که فرخ نیا رییس آموزش پرورش فهرست درخواستهایش را برای دکتر اقبال بفرستد ولی مدیر کل آموزش پرورش استان که از حرکت فریدون فرخ نیا بشدت ناراضی و ناراحت بود حکم انتقال او را صادر کرد ٬ فرخ نیا نیز فوراً موضوع انتقال خود را به دفتر مخصوص گزارش نمود و بلافاصله از دفتر مخصوص اوامر شاهنشاه را به وزیر آموزش و پرورش ابلاغ میکنند که حکم انتقال او لغو و در حکم جدید سمت او را به مدیر کلی استان ارتقاٌ دهند و سرانجام اینکه با مساعدت شرکت ملی نفت ایران و واگذاری مکانهایی از سوی شرکت و همچنین احداث مدارس جدید و اهداً خانه هایی به معلمان آموزش و پرورش ٬ مسجد سلیمان به یکی از شهرهای نمونه در سیستم آموزشی ایران تبدیل شد .
با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و هفتم

آیا میدانید که در دوران پادشاه فقید ایران جهش بیسابقه ای در جذب کودکانِ واجب التعلیم در سراسر کشور پدید آمد و هر سال صدها مدرسه ٬ کودکستان و دبیرستان گشایش یافت ؟ آیا میدانید که در ایران ۳۵ میلیون نفری ٬ جمعیت دانش آموزی کشور ۱۴ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۵۵ بوده و پس از گذشت ۳۵ سال ٬ در ایران ۷۰ میلیون نفری تعداد دانش آموزان کشور به رقم ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار در سال ۱۳۹۰ تقلیل یافته است ؟ دستگاه دروغپردازی و جنایت پیشهٌ نظام ولایت فقیه علیرغم دروغهای بزرگ اعتراف میکند که «جمعیت ۱۹ میلیون و ۴۳۵ هزار نفری در سنین ۷ تا ۱۹ سال که باید آموزش خود را در مدارس ادامه دهند ، بیش از ۷ میلیون و ۱۳۵ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۳۹۱ - ۱۳۹۰ به دلایل مختلف قادر به ادامه تحصیل نیستند و در حقیقت بیش از ۳۷ درصد دانش‌آموزان ایرانی مجبور به ترک تحصیل شد‌ه‌اند ٬  که با توجه به تثبیت رشد جمعیت در سال‌های گذشته ، کاهش جمعیت دانش‌آموزی حاکی از ترک ‌تحصیل دانش آموزان به دلایل اقتصادی و اجتماعی می‌باشد.» 
متذکر میشوم بنا به آمار اعلام شده از هر سه دانش‌آموز ایرانی ٬ یک دانش‌آموز ترک تحصیل می‌کند و قادر به ادامه تحصیل نیست که البته تعداد جمعیت دانش آموزی اعلام شده یعنی ۱۹ میلیون و ۴۳۵ هزار نیز به هیچ وجه صحت نداشته و آمار واقعی میلیونها نفر بیش از تعداد اعلام شده میباشد و رژیم اشغالگر اسلامی قصد سرپوش نهادن بر این فاجعهٌ آموزشی دارد که بررسی آماری و مقایسهٌ دو دوران را به کارشناسان آموزش و پرورش واگذار میکنم ولی باید بگویم که تحولات شگرف در زمینه های آموزشی و پرورشی در سطوح ابتدایی تا دانشگاهی که در آن دوران طلایی و افتخار آمیز پدید آمد ناشی از توجهات خاص پادشاه و شهبانوی محبوب ایران در جهت پیشرفت آموزش و پرورش در کشور ما بوده است ... 
اینبار به مسجد سلیمان میرویم جایی که اولین چاه نفت ایران و خاورمیانه حفر و به بهره برداری رسید و پس از آن مالک اولین های بسیار شد ٬ فرودگاه ٬ راه آهن ٬ برق ٬ تصفیه خانه آب  و بسیاری امکانات دیگر ...
شاهنشاه در هر فرصتی اقدام به بازدید از نقاط مختلف از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مینمودند تا از نزدیک اجرای طرح های مختلف توسعهٌ عمرانی ٬ صنعتی ٬ کشاورزی ٬ بهداشتی ٬ آموزشی و سایر امور مرتبط با مردم ایران و نسل جوان را شخصاً نظارت فرمایند و البته سفرهای شهبانوی ایران زمین نیز در تاریخ سرزمین ما فوق العاده و بی تکرار بود و همواره سرشار بود از ره آوردهای بزرگ برای کشور و ملت ٬ بهر روی شاهنشاه در فرودگاه مسجد سلیمان مورد استقبال استاندار ٬ مقامات محلی ٬ روسای عشایر و کشاورزان قرار گرفتند و هنگامیکه از صف مستقبلین عبور میکردند پرسشهایی از مدیران کل و مقامات محلی در زمینه های مختلف مانند کشاورزی ٬ مسکن و شهر سازی ٬ آموزش و پرورش مطرح فرمودند و من حسب وظیفهٌ خبرنگاری از مکالمات و پرسش و پاسخ ها یادداشت بر میداشتم  تا در گزارشهای خبری خود مطرح کنم ٬ شاهنشاه از مدیر کل کشاورزی منطقه و سایر مسولین پیرامون وضعیت کشاورزی و فعالیتهای سد سازی و طرحهای در دست اجرا سوال میکردند و همه هم بله بله قربان گویان از پیشرفتهای حاصله تعریف و تمجید میکردند ٬ وقتی به مقابل فرخ نیا رییس آموزش پرورش مسجد سلیمان رسیدند از او پرسیدند وضعیت مدارس و معلمان در مسجد سلیمان چگونه است ؟ فرخ نیا با کمال صراحت و بر عکس سایر مسولان گفت ٬ قربان خیلی بد ... تا این جمله از دهان فرخ نیا بیرون آمد ٬ اکبر نیا مدیر کل آموزش پرورش استان که در کنار دکتر اقبال مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران پشت سر شاهنشاه ایستاده بودند دستهایش را بالا برد و تکان داد که نگو ٬ یعنی مفهوم حرکت دستهایش این بود که چرا میگویی وضعیت بد است ٬  فرخ نیا بی اعتنا به علایم منفی اکبر نیا که مدیر کل او بود گفت قربان در مسجد سلیمان بسیاری مدارس دو نوبته اداره میشوند ٬ اکثر معلمان فاقد خانه و مسکن هستند و معلمان کشور کمتر رغبت میکنند برای تدریس به این شهر بیایند ٬ پادشاه سرش را برگرداند و به دکتر منوچهر اقبال که پشت سر ایستاده بود فرمودند مگر مسجد سلیمان که یک منطقهٌ نفت خیز است و این همه ثروت زیر خاک دارد ٬ شرکت ملی نفت کمک و همراهی در این باره نمیکند و آموزش پرورش را تقویت نمیکند ؟ دکتر اقبال در پاسخ گفت ٬ بعرض میرسانم که هرگاه از ما کمکی بخواهند ٬ انجام میدهیم و اوامر اعلیحضرت هم در آینده برای بهبود وضع آموزش پرورش مد نظر این چاکر خواهد بود ٬ شاهنشاه به دکتر اقبال فرمودند باید شهرهایی که شرکت ملی نفت در آنجا فعالیت میکند از محل بودجه و درآمدهای خود به آموزش پرورش و سایر ادارات دولتی که نیازهایی برای تامین رفاه مردم دارند کمک کند.اعلیحضرت سپس از مسولان محلی در بارهٌ اقداماتی که در دست انجام است و نیازهایی که برای بهبود وضع شهرستان و رفاه مردم احساس میکنند ٬ پرسشهایی فرمودند و گفتند شما یک یک نیازهایتان را به شرکت ملی نفت ایران اعلام کنید و تمام نتایج کار را به دفتر مخصوص ارسال کنید . پس از بازدید شاهنشاه از مسجد سلیمان به دستور دکتر اقبال قرار شد که فرخ نیا رییس آموزش پرورش فهرست درخواستهایش را برای دکتر اقبال بفرستد ولی مدیر کل آموزش پرورش استان که از حرکت فریدون فرخ نیا بشدت ناراضی و ناراحت بود حکم انتقال او را صادر کرد ٬ فرخ نیا نیز فوراً موضوع انتقال خود را به دفتر مخصوص گزارش نمود و بلافاصله از دفتر مخصوص اوامر شاهنشاه را به وزیر آموزش و پرورش ابلاغ میکنند که حکم انتقال او لغو و در حکم جدید سمت او را به مدیر کلی استان ارتقاٌ دهند و سرانجام اینکه با مساعدت شرکت ملی نفت ایران و واگذاری مکانهایی از سوی شرکت و همچنین احداث مدارس جدید و اهداً خانه هایی به معلمان آموزش و پرورش ٬ مسجد سلیمان به یکی از شهرهای نمونه در سیستم آموزشی ایران تبدیل شد . 
با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...‎
بخش بیست و هشتم

نمیدانم چرا اینروزها این همه بلا از آسمان و زمین میبارد ٬ ۳ مورد انفجار و سقوط هواپیمای مسافربری و کشتار جمعیِ مسافران نگون بخت که حداقل ۲۹۸ نفر از این تعداد ٬ قربانیِ جاه طلبی و بازیهای سیاسی و کثیف ولادیمیر پوتین شدند و دیگر اینکه ایران و ملت ایران در چهارم و پنجم مرداد ماه دو منجی و ابر مردِ بزرگ تاریخ خود را از دست دادند ٬ اعلیحضرت رضاه شاه بزرگ و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی هر دو دور از یار و دیار به بلندای تاریخ پیوستند …
و باز هم تقویم تاریخ را ورق میزنیم و میرسیم به شامگه و دامگهِ سیاهِ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و فاجعهٌ سینما رکس آبادان که توسط عوامل و گردانندگان جنایت پیشهٌ انقلاب اسلامی و با فتوای شخصِ روح الله خمینی که در آنزمان در نجف عراق بود طراحی و اجرا شد و من در اینجا نمیخواهم روایت تلخ این فاجعه را که بسیاری کم و بیش از جزئیات آن آگاهند شرح دهم اما آنگونه که گفته میشود قبل از اجرای آتش ‌سوزی سینما رکس آبادان که قریب به ۷۰۰ تن زن و مرد و کودک به هنگام تماشای فیلم گوزنها زنده در آتش سوختند ٬ اعلامیه ای علیه دولت پادشاهی ایران با امضاٌ روح الله خمینی صادر شده بود ٬ بهر حال توطئه کاملاً عمدی و در ساعات پایانی شب یعنی در حدود ساعت ۲۱:۴۵ اجرا شد و اگر درهای سینما را نمیبستند این امکان وجود داشت که عدهٌ زیادی بتوانند با ترک سالن جان خود را نجات دهند ٬ من به هنگام دریافت خبر در دفتر خبر رادیو تلویزیون بودم ٬ ناگهان حالم دگرگون شد ٬ پاهایم قدرت حرکت نداشت و بی اختیار اشک میریختم و مدام با تلفن با آبادان تماس میگرفتم تا از جزییات حادثه اطلاعات بیشتری بدست آورم ٬ عده ای از همکاران و کسانی که سالها در کنار هم کار میکردیم ٬ پیش من آمدند و پرسیدند ارزیابی شما در این زمینه چیست ٬ به دوستانم گفتم که کار آن شیطان عمامه سریست که در عراق نشسته و در اندیشه های شیطانیش چنین تصمیمی را که دشمنان ایران و ددمنشان به او ارایه کرده اند تصویب و فتوای آنرا صادر کرده است ٬ استدلالم این بود که علیرغم تظاهرات و آشوبهایی که در تهران و برخی شهرهای کشور روی داده است ٬استان خوزستان بویژه شهرهای آبادان ٬ اهواز و خرمشهر تقریباً آرام بودند و تظاهراتی نیز در خیابانها روی نداده بود ٬ بنابر این دشمن با این اقدام جنایتکارانه و کشتن صدها انسان بیگناه در سالن سینما ٬ شریان حیاتی کشور یعنی نفت را هدف قرار داده و در عین حال به مردم آبادان و استان خوزستان هشدار میداد که اگر همچنان سکوت کنند و علیه حکومت دست به اقدامی نزنند باید در انتظار چنین فجایع شومی باشند …
یک روز پس از حادثه گروه هایی علم مخالفت با پادشاه را برافراشتند و شایع کردند که سینما رکس را ساواکِ شاه آتش زده است و روح‌الله خمینی صراحتاً پادشاه را عامل این فاجعه دانست و این مُهملِ بزرگ و شایعهٌ بی پایه و اساس در سراسر کشور رواج یافت ٬ بهر حال خبر این اقدام جنایتکارانه را پخش کردیم بی آنکه کسی را عامل آن معرفی کنیم جز تروریستها …
یکی دو روز پس از این حادثه گزارشهای مستند از جنایت آتش زدن سینما رکس بدست سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) رسید و در نخستین گام مرزهای ایران و عراق زیر کنترل شدید قرار گرفت و در جریان این اقدامات فردی به نام حسین تکبعلی‌ زاده که ارتباط نزدیکی با برخی روحانیونِ نجف از جمله خمینی داشت در مرز ایران و عراق دستگیر شد و سرنخ هایی از آمران اصلی بدست آمد ٬ زمان گذشت ٬ دشمن بی وقفه به اهداف کثیف خود نایل میآمد و جنایت سینما رکس آبادان سوختی شد برای موتور محرکهٌ مرگبار انقلاب و تیر خلاصی شد بر شقیقه دولت دکتر آموزگار … دولت شریف امامی بر سرکار آمد ٬ تکبعلی زاده طی بازجویی ها که بر روی نوار ضبط شده بود از ماجرای طرح و اجرای توطئهٌ هولناک سینما رکس پرده برداشت ٬ افراد و کسانی که در آبادان و تهران با او ملاقات کرده بودند و کسانی که مواد آتشزا در اختیار او قرار داده بودند و جزییات بیشتر که در سالهای گذشته فاش شده است و به نقش موثر علی خامنه ای در این جنایت هولناک اشاره دارد که نیازی به تکرار آن نمیبینم ٬ پس از آنکه اطلاع یافتم که نوار فوق در اختیار دکتر عاملی تهرانی[۱] وزیر اطلاعات و جهانگردیست ٬ با ایشان تماس گرفتم و از او خواستم نوار را در اختیار ما قرار دهد تا آنرا پخش کنیم و به این شایعات بی پایه و اساس که میگویند سینما رکس را حکومت شاه به آتش کشید پایان دهیم ٬ چرا که اظهارات تکبعلی زاده گواه مستند و زنده ایست از جنایاتی که این عوامل ضد ایرانی مرتکب شده اند ٬ دکتر عاملی تهرانی در پاسخ گفت آیا تصور میکنید که در جو کنونی حاکم بر ایران اظهارات این فرد مردم را قانع خواهد کرد که آتش زدن سینما رکس آبادان توسط آیت الله خمینی و دیگران صورت گرفته است ؟ و من در پاسخ سکوت کردم ٬ فقط سکوت …

با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش …

[۱]دکترمحمدرضا عاملی تهرانی از بنیادگذاران مکتب و حزب پان ایرانیست و بزرگترین نظریه پرداز تفکر پان ایرانیسم محسوب می‌شود و کتابها و مقالات بسیاری در زمینهٔ ناسیونالیسم دارد ٬ وی تحصیلات خود را در دانشکدهٔ علوم پزشکی دانشگاه تهران و با تخصص بیهوشی به اتمام رساند و بعدها با درجهٔ پروفسوری در همان دانشگاه به تدریس پرداخت . او که وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینهٔ جعفر شریف‌امامی و وزیر آموزش و پرورش در کابینهٔ ارتشبد غلامرضا ازهاری بود در نهایت سادگی زندگی می‌کرد به نحوی که پس از فوت ، تنها یک اتومبیل پیکان و تعدادی کتاب را برای همسر و فرزندان خود به ارث گذاشت ٬ او را بخاطر اسرار مگو و اطلاع کاملش از پشت پردهٌ جنایت سینما رکس آبادان در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ محکوم و تیرباران کردند ٬ از دکتر عاملی تهرانی نقل است که پس از صدور و ابلاغ حکم اعدام وی توسط دادگاه انقلاب ، از خانواده و یارانش خواست دیگر در اندیشهٔ او نباشند و تنها به ایران بیندیشند ٬ یاد و نامش جاوید …

.

Photo: ‎خاطرات من ٬ مرتضی لطفی
 قسمت بیست و هشتم

نمیدانم چرا اینروزها این همه بلا از آسمان و زمین میبارد ٬ ۳ مورد انفجار و سقوط هواپیمای مسافربری و کشتار جمعیِ مسافران نگون بخت که حداقل ۲۹۸ نفر از این تعداد ٬ قربانیِ جاه طلبی و بازیهای سیاسی و کثیف ولادیمیر پوتین شدند و دیگر اینکه ایران و ملت ایران در چهارم و پنجم مرداد ماه دو منجی و ابر مردِ بزرگ تاریخ خود را از دست دادند ٬ اعلیحضرت رضاه شاه بزرگ و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی هر دو دور از یار و دیار به بلندای تاریخ پیوستند ...
و باز هم تقویم تاریخ را ورق میزنیم و میرسیم به شامگه و دامگهِ سیاهِ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و فاجعهٌ سینما رکس آبادان که توسط عوامل و گردانندگان جنایت پیشهٌ  انقلاب اسلامی و با فتوای شخصِ روح الله خمینی که در آنزمان در نجف عراق بود طراحی و اجرا شد و من در اینجا نمیخواهم روایت تلخ این فاجعه را که بسیاری کم و بیش از جزئیات آن آگاهند شرح دهم اما آنگونه که گفته میشود قبل از اجرای آتش ‌سوزی سینما رکس آبادان که قریب به ۷۰۰ تن زن و مرد و کودک به هنگام تماشای فیلم گوزنها زنده در آتش سوختند ٬ اعلامیه ای علیه دولت پادشاهی ایران با امضاٌ روح الله خمینی صادر شده بود ٬ بهر حال توطئه کاملاً عمدی و در ساعات پایانی شب یعنی در حدود ساعت ۲۱:۴۵ اجرا شد و اگر درهای سینما را نمیبستند این امکان وجود داشت که عدهٌ زیادی بتوانند با ترک سالن  جان خود را نجات دهند ٬ من به هنگام دریافت خبر در دفتر خبر رادیو تلویزیون بودم ٬ ناگهان حالم دگرگون شد ٬ پاهایم قدرت حرکت نداشت و بی اختیار اشک میریختم  و مدام با تلفن با آبادان تماس میگرفتم تا از جزییات حادثه اطلاعات بیشتری بدست آورم ٬ عده ای از همکاران و کسانی که سالها در کنار هم کار میکردیم ٬ پیش من آمدند و پرسیدند ارزیابی شما در این زمینه چیست ٬ به دوستانم گفتم که کار آن شیطان عمامه سریست که در عراق نشسته و در اندیشه های شیطانیش چنین تصمیمی را که دشمنان ایران و ددمنشان به او ارایه کرده اند تصویب و فتوای آنرا صادر کرده است ٬ استدلالم این بود که علیرغم تظاهرات و آشوبهایی که در تهران و برخی شهرهای کشور روی داده است ٬استان خوزستان بویژه شهرهای آبادان ٬ اهواز و خرمشهر تقریباً آرام بودند و تظاهراتی نیز در خیابانها روی نداده بود ٬ بنابر این دشمن با این اقدام جنایتکارانه و کشتن صدها انسان بیگناه در سالن سینما ٬ شریان حیاتی کشور یعنی نفت را هدف قرار داده و در عین حال به مردم آبادان و استان خوزستان هشدار میداد که اگر همچنان سکوت کنند و علیه حکومت دست به اقدامی نزنند باید در انتظار چنین فجایع شومی باشند ...
یک روز پس از حادثه گروه هایی علم مخالفت با پادشاه را برافراشتند و شایع کردند که سینما رکس را ساواکِ شاه آتش زده است و روح‌الله خمینی صراحتاً پادشاه را عامل این فاجعه دانست  و این مُهملِ بزرگ  و شایعهٌ بی پایه و اساس در سراسر کشور رواج یافت ٬ بهر حال خبر این اقدام جنایتکارانه را پخش کردیم بی آنکه کسی را عامل آن معرفی کنیم جز تروریستها ...
یکی دو روز پس از این حادثه گزارشهای مستند از جنایت آتش زدن سینما رکس بدست سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) رسید و در نخستین گام مرزهای ایران و عراق زیر کنترل شدید قرار گرفت و در جریان این اقدامات  فردی به نام حسین تکبعلی‌ زاده که ارتباط نزدیکی با برخی روحانیونِ  نجف از جمله خمینی داشت در مرز ایران و عراق دستگیر شد و سرنخ هایی از آمران اصلی بدست آمد ٬ زمان گذشت ٬  دشمن بی وقفه به اهداف کثیف خود نایل میآمد و  جنایت سینما رکس آبادان سوختی شد برای موتور محرکهٌ مرگبار انقلاب و تیر خلاصی شد بر شقیقه دولت دکتر آموزگار ... دولت شریف امامی بر سرکار آمد ٬ تکبعلی زاده طی بازجویی ها که بر روی نوار ضبط شده بود از ماجرای طرح و اجرای توطئهٌ هولناک سینما رکس پرده برداشت ٬ افراد و کسانی که در آبادان  و تهران با او ملاقات کرده بودند و کسانی که مواد آتشزا در اختیار او قرار داده بودند و جزییات بیشتر که در سالهای گذشته فاش شده است و به نقش موثر علی خامنه ای در این جنایت هولناک اشاره دارد که نیازی به تکرار آن نمیبینم ٬ پس از آنکه اطلاع یافتم که نوار فوق در اختیار دکتر عاملی تهرانی[۱] وزیر اطلاعات و جهانگردیست ٬ با ایشان تماس گرفتم و از او خواستم نوار را در اختیار ما قرار دهد تا آنرا پخش کنیم و به این شایعات بی پایه و اساس که میگویند سینما رکس را حکومت شاه به آتش کشید پایان دهیم ٬ چرا که اظهارات تکبعلی زاده گواه مستند و زنده ایست از جنایاتی که این عوامل ضد ایرانی مرتکب شده اند ٬ دکتر عاملی تهرانی در پاسخ گفت آیا تصور میکنید که در جو کنونی حاکم بر ایران اظهارات این فرد مردم را قانع خواهد کرد که آتش زدن سینما رکس آبادان توسط آیت الله خمینی و دیگران صورت گرفته است ؟ و من در پاسخ سکوت کردم ٬ فقط سکوت ...

با سپاس از تمامی یاران و همراهان ٬ تا هفتهٌ آتی روز و روزگار خوش ...

[۱]دکترمحمدرضا عاملی تهرانی از بنیادگذاران مکتب و حزب پان ایرانیست و بزرگترین نظریه پرداز تفکر پان ایرانیسم محسوب می‌شود و کتابها و مقالات بسیاری در زمینهٔ ناسیونالیسم دارد ٬ وی تحصیلات خود را در دانشکدهٔ علوم پزشکی دانشگاه تهران و با تخصص بیهوشی به اتمام رساند و بعدها با درجهٔ پروفسوری در همان دانشگاه به تدریس پرداخت . او که وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینهٔ جعفر شریف‌امامی و وزیر آموزش و پرورش در کابینهٔ ارتشبد غلامرضا ازهاری بود در نهایت سادگی زندگی می‌کرد به نحوی که پس از فوت ، تنها یک اتومبیل پیکان و تعدادی کتاب را برای همسر و فرزندان خود به ارث گذاشت ٬ او را بخاطر اسرار مگو و اطلاع کاملش از پشت پردهٌ جنایت سینما رکس آبادان در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ محکوم و تیرباران کردند ٬ از دکتر عاملی تهرانی نقل است که پس از صدور و ابلاغ حکم اعدام وی توسط دادگاه انقلاب ، از خانواده و یارانش خواست دیگر در اندیشهٔ او نباشند و تنها به ایران بیندیشند ٬ یاد و نامش جاوید ...‎