عشق پرواز است

یکی بود، یکی نبود. زمانی بود بی زمان. خوابی بود بی رویا. آسمانی بود بی ستاره. نوری بود تاریک.

درغربت دشتی که خاکش بوی دوری ها را میداد. رنگش از ناآشنایی ها بیرنگ بود. آنجا که ناکجا بود.

 پروانه ای که پرواز را فراموش کرده بود، گل ها را فراموش کرده بود. همنشین کرم های خاک بود.

روزی بوی گلی بیدارش کرد. از خود باختگی ها بیدارش کرد. او که گل را باور نداشت دیگر، گلستان خانه کودکی هایش را از یاد برده بود، ان گل سپید زیبا را خیره شد. خاطرات کودکی، خاطرات دشت های کودکی بیدارش کرد. گل زیبا بوی وطن میداد. بوی پرواز میداد، وعده شیرینی ها میداد.

آخر ای گل از کجا آمدی، چرا آمدی، چگونه آمدی، به این دشت مردگان چگونه آمدی؟

پروانه ترسان از اینکه این خیالی باشد، سرنوشت بازیگری را خواهان باشد، لرزان و آهسته گل را طواف کرد. بویید و آهسته لمس کرد. در آغاز بوسه ای کوچک، پر از درد انتظار و ناباوری، سپس آهسته بوسه ای دیگر، آهسته آهسته گل را بوسه باران کرد. آغوش گل باز بود، شیرین و نرم و خوش طعم بود.

پروانه گستاخ از این همه مهمان نوازی، عاشق شد و مجنون و پر امید. گل و پروانه در آغوش هم، دشت خیره از بازی بیگانه، خاک خیس از باران شوق.

گل زیبا که خود نمیدانست چه زیباست، ان گل که بوی خود را باور نداشت، خیره از این شور و حال، خود را بست. پروانه را از سرمستی ها بیدار کرد. پروانه سرمست، سرخورده و ترسان دور گل پرواز را آغاز کرد. دیوانه وار دور گل همی گشت.

آخر ای گل زیبا تو برای من آمدی؟ آخر چرا آمدی؟ پروازم را ببین، تو مال منی. باغبانی نچیند تو را، توفانی بر تو خصمانه نوزد.

ای گل زیبا من دیوانه ام. دیوانه از بازی با تو ام. باز کن غنچه را. ای زیباترین گل ها تو مال منی. برای منی. باز شو ، بگذار من در تو باشم، بیاسایم، ببویمت، از تو مست باشم.

گل زیبا ترسان از آغوش پروانه از دوری ها گفت، وعده از عاقبت ها داد. پیمان بی پیمان میداد.

روزی رهگذری از ان دشت میگذشت. دید گلی پرپر، خمیده بر کالبد خاکستری پروانه ای. دیگر بویی نبود، خاک خشک و دشت ساکت بود. رهگذر بی اعتنا، نادان از ان چه گذشت، قدمی روی هر دو گذاشت، ان دو معشوق را با هم در یک کالبد در خاک گذاشت. گل و پروانه با هم شدند، حیف که دیگر گل و پروانه نبودند .

آری ای گل زیبا، راست گفتی، زمان میخواست. آمدی ولی حالا چرا؟

آبان ماه ۲۵۷۱

خسرو فْرَوَهَر

استفاده از این نوشته فقط با ذکر نام نویسنده مجاز می‌باشد.

این نوشته در نوشته ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

12 دیدگاه دربارهٔ «عشق پرواز است»

  1. شهروز می‌گوید:

    من سرمست این متن شدم و اشک در چشمانم حلقه زده …
    تشکر میکنم و درود میفرستم بر خسرو مهر عزیزم …
    خسته نباشید و پیوسته شاد و پیروز و سرفراز باشید .
    دیدار با شما بزودی در کشورعزیزمان ایران

  2. ايراني می‌گوید:

    درود بر شما

    درگذشت خانم نادره افشاري را به شما تسليت ميگويم.
    با مردن او (چقدر سخت بود نوشتن اين واژه براي اين بانوي عزيز ) حس ميكنم غمي بزرگ تا آخرين روز زندگيم در قلبم جاي گرفته است.

    دوستش داشتم….دوستش دارم….تا روزيكه زنده ام به اين دوستي وفادارم .
    بمانند مادري مهربان درددل هايم را ميشنيد راهنمايي ام ميكرد…به من اميد ميداد…

    بدرود.

    • ariobarzan می‌گوید:

      خسروگرامی درود
      درود برتوفرزندعزیزایران ،باخواندن وشنیدن این شاهکارادبی که چندین بارانراخوندم و
      اشک ازچشمانم فروریخت دانستم که دروجود این چهره مبارز ومیهن پرست قلبی مهربان
      وسرشارازعشق همراه بازیبایی های دورازپنداروباور وجود که بایدگرامی اش داشت .
      خسروعزیزتوشایسته بهترینی ٔارزش خود بدان

  3. ariobarzanyoutab می‌گوید:

    خسروگرامی درود
    درود برتونازنین فرزندعزیزایران
    نمیدانم چرا وباز نمیدانم چگونه این شاهکارادبی تابه این اندازه روی من اثرگذاشته چندین و
    چندبار خواندم وباهرجمله اش گریستم و درحیرت از این همه احساس ووارستگی .باورگردنی
    نیست چگونه این قلب بزرگ ومهربان میتواند دروجود توجابگیرد .
    این نوشته پراحساس وکوتاه داستان زندگی روزمره بسیاری از مردمان ازگزشته های دورتا به
    تابه امروزاست داستانی که هزاران بارتکرارشده وبازنیزتکرارخواهدشد وناکسان نامردانه به روی کالبد خشکیده زندگی دیگران پا گزاشته وبی خیال میگزرند هم چنین این داستان رامیتوان به
    دلداگی ما به مینهمان نیز به گونه ای پیوند داد.
    این نوشته اندیشه مرا به بیکرانها میبردووجودم را متلاتم میکند.

  4. زی با می‌گوید:

    با درود

    خیلی زی با نوشته اید
    من “گل زیبا که خود نمیدانست چه زیباست، ان گل که بوی خود را باور نداشت، ” رو تشبیه می کنم به بیشتر زنان کشورم که این قانون مردسالار اعتماد بنفس رو از خیلی هاشون گرفته و اونا توانایی و قدرت خودشونو باور ندارن و یا هنوز نشناختن.

  5. برفی لو می‌گوید:

    درود و هزاران درود بر تو خسرو نازنین
    چقدر زیبا و لطیف نوشته اید.همیشه سخنان سیاسی شما را میشنیدم .این نوع نگارش و این لطافت طبع شما برایم کمی غیر منتظره بود.
    . جاوادانه باشی گرامی. به امید دیدار شما عزیز و جوانمرد ایرانی در ایران آزاد. همیشه پیروز و کامروا باشی .

  6. admin می‌گوید:

    سپاس از مهر شما دوستان. سخنی از دلم بود، شاد هستم که بر دل‌ دوستان نشست

  7. دختر ایران می‌گوید:

    با درود بیکران به شما خسرو گرامی..من تنها میتونم بگم پاینده باشید من با همه وجودم دوستون دارم..وقتی میشینم پای سخنان شما اشک تو چشام جمع میشه دلم میخاس میشد با صدای بلند صداهایی که از برنامه هاتون ضبط کردم رو تو کوچه خیابونای شهر پخش کنم وبگم اهای مردم اخه تا چقد تازی صفت هستین اخه تا کی تا کی من و امثال من باید به خاطر شما مجازات بشیم اخه کناه من چیه که عاشق صدا و موسیقی ایران و ادبیات ایران و پادشاهان ایران هستم ..اخه چرا باید در میهن خودم مثل یک زندانی و بیگانه با من رفتار بشه تا کی باید پنهانی عشقم به میهنم رو در قلبم نگه دارم..

  8. دختر ایران می‌گوید:

    اگه این زندگی باشه من از مردن هراسم نیست / یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست /
    اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاست / من از مردن هراسم نیست
    یه حسی دارم این روزا که گاهی با خودم میگم/ شاید مردم حواسم نیست
    بعد تو من از همه دنیا بریدم/ باورم کن من به بد جایی رسیدم/
    لحظه لحظه زندگیمون با عذابه / باورم کن حال من خیلی خرابه /

  9. Marya می‌گوید:

    درود بر شما یار گرامی
    بارها و بارها این شعر زیبا ،
    دل نوشته شیرین و دردناک را میخوانم …
    اما ،
    زبانم قاصر از گویای مطلب …..
    ساده گفتم ، ساده چون شبنم صبح …
    این همه راز من است …………
    در آرزوی آزادی ایران آریاییم و دیدار هموطنان عزیزم ، چون شما
    سپاس

  10. ghazmagh می‌گوید:

    گل زیبا ترسان از آغوش پروانه از دوری ها گفت، وعده از عاقبت ها داد. پیمان بی پیمان میداد.

    بسیار زیبا ظریف پر از احساس های ریز و لطیف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.