اودین به جهان مردگان خوش آمدی!
آیا دوران پهلوی ها یک رویا و کابوس ۵۷ یک بیداری بود؟ آیا اصلا خواهان ورود به دروازه های تمدن بزرگ بودیم؟ آیا از آهنگ زندگی و امید بیزار, سرود شاهنشاهی پهلوی آزارمان نمیداد؟
آیا در پشت آن همه پیشرفت و امید, سیاه چالی پنهان نبود که در ان دیوی به امید رهایی, بیداری از آن رویا را در انتظار بود؟ آیا ما از ۱۴۰۰ سال پیش با زخمی مرگبار در جدال, با بر آمدن صفویه و اخوندیسم شیعه به کمایی سنگین فرو رفته, در انتظار پایان نبودیم؟
آیا روضه مرگبار الله اکبر گویان داس و چکش بدست, شعار پایان ایران, فرمان فرار از جنگ قادسیه نبود؟ آیا فرخ نگهدارهاو مسعود بهنود ها, روحانی ها و خاتمی ها, خمینی ها و خامنه ای ها, بی بی سی ها و صدای امریکا ها, سرنگ پایان برای فرار از هزاره ها نبرد نیستند؟
آیا قتل ایرانشهری را در زیر شعار استقلال, آزادی, جمهوری اسلامی پنهان نکردیم تا چمدان ها را بسته سربلند و پهلوان وار فرار از قرار بر عهد و پیمان را حماسه بخوانیم؟
آیا هنوز ایران و نبرد برای آن را براستی خواهانیم؟ پس چرا همه در خوابیم؟
نخودی, نخودی هر که به خانه خود؟
خسرو فروهر, شهریور ماه ۲۵۷۵ ایرانی
Odin” Rides to “Hel” to find the meaning of Baldur’s dreams, by W.G. Collingwood 1908”