خوبان میروند، یاران میروند، پس چرا من هستم؟ آیا من لایق رفتن نیستم؟ نزدیکی مرا آرزو است، دوریها را بیزارم.
خاطرهها زیبا هستند، ولی نزدیکیها زیبا تر.
گویند، میاندیشم پس هستم. نادره افشاری نه فقط چون میاندیشید با ما بود، بلکه چون شهامت بیان اندیشههایش را داشت.
اگر میاندیشی آن را بیان کن. اگر عاشقی، عشقت را نشان بده، اگر در فکر رزمی، برزم. اگر زندهای، زنده باش. با دوستانت باش، نه فقط در فکر و خیال. اگر آزادی را میخواهی، آزاد باش.
چه فایده فقط در ذهن و خیال بودن، چه فایده فقط خاطره بودن. آری از دوری بیزارم، دروغی بیش نیست.
زندگی افرینش است، مرگ نیستی. نادره افشاری آفریننده بود، او اندیشه میافرید، جای او در دوریها نبود.
چرا آنها که از نزدیکیها میترسند نمیروند. چرا آنها که فقط میگویند ولی زندگی نمیکنند، نمیروند.
باز دوستی رفت، همه میگویند یادش خواهد بود.ای کاش یادش نبود ولی خودش بود.
خسرو فروهر
آبان ۲۵۷۱
Dir gefällt das.
خاله پسر نادره افشاری با رفتنش از میان ما قلب همه را با خود برد،باور کردنش سخت و عذاب آور است ولی ……..تلاشهای اورا به وجدانهای بیدار میسپارم.بدون شک نام و یادش برای همیشه همراه من خواهد بود.بدرود نادره ……..بدرود
همچو اسمت نادری ای مهر بانم نادره // مهر میهن در تو هر جا ظاهره
یاد تو در خاطر یاران همیشه ماندنی است// عمر میره یاد تو اما عزیزم هرگز از یادم نره
سپاس گرامی