مراسم یادبود ایران درودی در خانه هنرمندان برگزار شد. رویا نونهالی، بازیگر سینمای ایران در این مراسم بدون حجاب اجباری سخنرانی کرده است و تصاویری از صحبتهای او در شبکههای اجتماعی منتشر شده است (فیلم زیر). در ماههای گذشته برخی از هنرمندان زن ایرانی بدون حجاب اجباری در مراسمهای مختلفی شرکت کردند که از جمله منجر به صدور احکام جنون آمیز علیه آنها شد.
ماشینم را در وسط جاده چالوس گرفتند، من وسط راه مانده بودم!
روزنامه شرق نوشت: توقیف خودروهای شخصی به دلیل رعایتنکردن حجاب، به یک دردسر برای شهروندان تبدیل شده است. از توقیف ماشین مسافران در جادههای بینشهری تا گزارش کشف حجاب رانندگان در لوکیشنهای اشتباه که حتی امکان راستیآزمایی آن هم وجود ندارد؛ موضوعاتی که گفته میشود با دستور وزیر کشور پیش رفته و محسن برهانی اذعان دارد وزیر کشور با مهر خیلی محرمانه مصوبات عفاف و حجاب را ابلاغ کرده. شاید تأثیر بخشی از این ابلاغیهها به وجود آمدن نرمافزارهای گزارش حجاب باشد که این حقوقدان به آن اشاره میکند؛ روی گوشی برخی افراد جامعه نرمافزاری نصب کردند و آنها در خیابان میچرخند و گزارش بیحجابی میدهند. آنها چیزی به اسم ناظر یک و دو و سه دارند. با این برنامه شماره پلاک ماشینها را مینویسند، این شماره وارد سیستم میشود و آن سیستم هم به ارسال اساماس و توقیف ماشین ختم میشود.
سعیده زن جوانی که سوم شهریور از تهران به سمت رامسر در حرکت بوده که به علت حجاب ماشینش توقیف میشود، اینطور روایت میکند: «وسط جاده چالوس بدون اینکه برای من اساماس توقیفی آمده باشد، پلیس نامحسوس من را نگه داشت و به من گفتند ماشین باید همین الان بخوابد. گفتم من مسافرم، بار و وسیله دارم، بگذارید حداقل به چابکسر برسم بعد ماشین را میخوابانم، من بدون ماشین وسط جاده چه کار کنم؟ اما هیچکس به من توجه هم نمیکرد. همان موقع که داشتم حرف میزدم، سربازی را به داخل ماشین من فرستادند تا دم پارکینگ بیاید. به من گفتند اگر به حرفزدن ادامه دهی، ماشین را با جرثقیل میبریم تا مجبور شوی هزینه آن را هم پرداخت کنی. من ماشین را تحویل دادم و گفتند تا ۲۱ روز اصلا سراغ ماشینت را نگیر و بعد از آن برای پیگیری باید چابکسر بروی؛ درصورتیکه حتی من را اشتباه راهنمایی کردند؛ یعنی من چهارم شهریور به چابکسر آمدم که گفتند اصلا اینجا نباید میآمدی، بعد به امنیت اخلاق رودسر رفتم، گفتند اینجا نباید میآمدی… گفتند باید به چالوس برگردی… آن روز خیلی خانوادههای مسافر دیگر هم آنجا بودند و به حرف هیچکدام از ما حتی گوش هم نمیدادند… و حالا با پرداخت هزینه پارکینگ و هزار دردسر ماشین را بیرون آوردم…».