انتشار تصویر مصاف آتوسا پورکاشیان و میترا حجازیپور، دو استاد بزرگ شطرنج ایران زیر پرچمهای آمریکا و فرانسه با یکدیگر، موجی از واکنشها را در فضای مجازی فارسیزبان برانگیخته است. کاربران متعددی در شبکههای اجتماعی نوشتهاند که از دیدن این تصویر، «غمگین» شدهاند.
هموطنی نوشت: مصاف آتوسا پورکاشیان و میترا حجازی پور دو استاد بزرگ شطرنج در مسابقه بین تیمهای آمریکا و فرانسه…
اما استاد بزرگتر، ما هستیم که این همه تصاویر و اتفاقات رنجآور را میبینیم و تاب میآوریم!
تحمل این حجم از سختی و مشکلات مختلف در زندگی قطعا باید درجهای بالاتر از استادی باشد…
هموطن دیگری نوشت: مدتهاست دل و دماغ پست کردن مطلبی در من نیست
احتمالا نشانههایی از افسردگی و سرخوردگی بیش از پیش دارد بروز میکند.
اساسا پس از سالها سختی کشیدن برای انواع موضوعات کاری و غیر کاری در ایران آستانهی درد و تحمل برای همهی ما افزایش پیدا کرده است. بعنوان مثال اردیبهشت ماه بود و سر تمرین “درهوای بی چگونگی” بودیم صبح بود و من در مدت یک ساعت طی چند مرحله با خبر شدم که هم ممنوعالخروج شدم هم ممنوع الکار و هم پیامکی بدستم رسید که خودروی شما بدلیل کشف حجاب توقیف خواهد شد معنای اینها این بود که دیگر نه میتوان کار کرد نه از کشور خارج شد نه رانندگی کرد خب احتمالا اگر هریک ازین ممنوعیتها برای یک شهروند غربی پیش میآمد ساعتها و روزها برای هضم موضوع زمان نیاز داشت اما من یا بهتر بگوییم “ما” دردمندانه ابدا دچار شوک نمیشویم کما اینکه آن روز هر کدام ازین خبرها که میرسید ما به تمرین و استراحت و چایی خوردن و گپ و گفت ادامه دادیم و ککمان هم نگزید که خود این واکنش بسیار جای تامل و نشان از عادی سازی تجاوز به حقوقمان دارد.
این مقدمه را گفتم که بدانید آستانهی درد کجاست
اما سه اتفاق در این یک ماه اخیر از حد تحمل درد تجاوز کرد و موجب ارسال این پست شد اولی این بود:
چندی پیش در حال رد شدن از میدان تجریش به کانکس پلیس سر میدان رسیدم و دیدم که یک جوان ظاهرا بسیجی کم سن و یک پلیس نیروی انتظامی که در گرمای ۴۰ درجه ماسک بر صورت داشت با دوربین و لنز حرفهای در حال عکسبرداری از زنان و دختران بدون حجاب بودند این صحنه که یک پلیس ایرانی در حال عکسبرداری به منظور ارعاب از صورت یک زن ایرانی در حال عبور از یک میدان است و فکری که در مغز آن پلیس در حال گذر بود و حس وحشتناکی که آن زنان و دختران داشتند تا امروز از ذهنم پاک نشده.
دو دیگر اینکه در یک جلسه با نفری از وزارت نیرو دریافتم که اگر بارانهای سیل آسا نبارد دریاچهی ارومیه تا آبان ماه خشک خواهد شد. و سه دیگر این تصویر اسفناک؛
اینکه دو دختر نخبهی ایرانی شطرنج باز بدلایل معلوم و مشخص یکی زیر پرچم فرانسه و دیگر با پرچم امریکا رو در روی هم نشستهاند
سوال و توضیحی باقی نمیماند
درد تمام وجودمان را میخورد و به شخصه هیچ راهی برای برون رفت ازین شرایط را متصور نیستم.
ای کاش قبل از مرگ روز امیدواری را ببینیم
از نالیدن خستهام اما گفتم در جریان احوالات و دردهای هم باشیم
ارادت
حساب کاربری منتسب به محمدرضا شفیعی کدکنی، ادیب و استاد دانشگاه ممتاز ایرانی نیز با انتشار این تصویر، از ترکیب «مامِ رنجها» استفاده کرده و سهراب پورناظری، خواننده نیز نوشته که دیدن این تصویر، فراتر از «حد تحمل درد» برای او بوده است.
ای مامِ رنجها
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.