ضحاک پیر، بار دیگر برای نوالهرسانی به مارهای غاشیهٔ روییده بر کتف خود خون یکی دیگر از بهترین جوانان ایرانزمین را بر خاک ریخت. با این توهم که شاید از توفان بنیانکن قیام سراسری مفری بیابد. اما آیا این همه قساوت قادر خواهد بود او را از سرنگونی محتوم مانع شود. آیا اعدام توانسته است ریسمان نجات او باشد و به تداوم عمر جنایتبارش یاری رساند؟ خلافت خامنهای چنان شکننده و آسیبپذیر است که در سالگرد هلاکت قاسم سلیمانی دست به دستگیری یک آشپز به جرم تبلیغ «کتلت» و آموزش درست کردن «میرزا قاسمی» میزند؛ بنابراین رویآوردن به اعدام جوانان معترض نه نشانه قدرت و تسلط بلکه بیانگر ضعف و ورشکستگی غیرقابل علاج حکومت او است. قیام سراسری با آن همه بگیر و ببند، اعدام و سرکوب فروننشسته و هر لحظه آماده شعله کشیدن است. جایگاه و موقعیت ضربهخوردهٔ خامنهای بهعنوان ولیفقیه دیگر قابل ترمیم نیست. این بت شکسته است و بیشتر از مردم، عناصر درونی حاکمیت به شکستن آن اذعان میکنند. قالیباف، رئیس مجلس خامنهای به تشدید طرد و انزوای داخلی رژیم اینگونه اعتراف میکند: آن فضایی که در دوران دفاع مقدس بود امروز که به دور و بر خود مینگریم، خیلی کمتر میبینیم و واقعاً این سؤال در ذهن ما میآمد که اگر یک جنگ دیگر اتفاق بیفتد، جوانان امروز پای کار میآیند؟…
شعری خطاب به خامنه ایِ ضحاک:
به راستی تو مجازاتِ کدام معصیتی، ضحاک؟
تو مکافاتِ کدامین گناهی که اینگونه ما را به تباهی کشانده ای؟
ظلمت با تو آغازید!
تباهی با تو معنا گرفت!
آنچنان حقیرانه بر آن بالا نشسته ای که کرکس را با تو یارایِ قیاس نیست…
تصویر زیر: با بوسهٔ ابلیس بر دوش ضحاک دو مار میروید. ابلیس به دست یاری او آمده و میگوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد…. و بدینسان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا میکشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا میخیزد، چرم پارهٔ آهنگریاش، درفش کاویانی را بر میافرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک میخواند. فریدون ضحاک را در البرز کوه (دماوند) به بند میکشد…