مزدک بختیاری
توماج، تتلو و جمهوری اسلامی
شاید برای شما هم جالب باشد که چرا جمهوری اسلامی باید ماهها در تلاش برای بازداشت یک خواننده جوان، بخشی از نیروهای امنیتی خودش را درگیر کند.
بحران هویت در جمهوری اسلامی به دهه هفتاد برمیگردد. زمانی که شخص خامنه ای در ماجرای کوی دانشگاه سال ۷۸ ، چنان احساس ضعف میکند که مشاورانش مجبور میشوند امور را بدست گرفته و با سرکوب و کشتار قشر روشنفکر جامعه ، حکومت را نگه دارند.
خامنهای که تا آن زمان با توجه به مهارتش در سخنوری ، حساب ویژهای روی بخش روشنفکر جامعه باز کرده بود ، فهمید که هیچ مقبولیت و محبوبیتی بین این دسته از مردم ندارد.
به دنبال این شکست و در اشتباهی بزرگتر به جای دلجویی از این بخش جامعه ، ترجیح داد بخش دیگر جامعه را در کنار خود داشته باشد. به آنها لقب انقلابیون و بسیج مخلص داد و همزمان شروع به دادن امتیازات ویژه به آنان کرد. در اعتراضات مردمی سال ۸۸ با کمک همین افراد ، دست به سرکوب بخش دیگر جامعه زد و بنیان دوقطبی سازی را در جمهوری اسلامی بنا نهاد.
اما کینهای که او از بخش روشنفکر جامعه بهخود گرفته بود باعث شد که سیستم آموزشی را زیر ذرهبین قرار داده و مطلق گرایی را در فضای دانشگاهها تقویت کند. او نمیتوانست ببیند در میان قشر تحصیلکرده و روشنفکر محبوبیتی ندارد.
مشاوران او که به این ضعف آگاهی داشتند سعی میکردند با دادن القاب مختلف ، هویت پنهان شده در سایه خمینی را به او برگردانند. برای همین به او لقب رهبر شیعیان دادند و با هزینههای گزاف سرودهای حماسی برایش ساختند.
چیزی را که حلقه دور خامنهای و خودش مدنظر قرار نداده بودند، تربیت نسلی بدست سرکوب شدگان نسل قبل بود. آنهایی که در سالهای نه چندان دور ، در دهه ۶۰ و ۷۰ بصورت گسترده مورد آزار و اذیت حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند.
اعتراضات اخیر مردمی که از آن با عنوان انقلاب نوین ایران یاد میشود ، حاصل اعتراضات همین نسل پس از انقلاب ۵۷ است که در حال حاضر به اکثریت طرد شده حکومت تبدیل شدهاست.
خامنه ای که میتوانست با ابزارهایی که در دست داشت ، به شکوفایی اقتصادی و اجتماعی کشور بپردازد و همچنین با گذشت زمان به محبوبیت خودش بین اقشار مختلف مردم اضافه کند ، ترجیح داد از این ابزارها در جهت اجبار استفاده کند.
در مقابل در قشر روشنفکر جامعه ، حسین رونقیها و مجید توکلیها که همان سرکوب شدگان دهه ۷۰ بودند، با نقد کردن این روشها برای روشنگری افکار عمومی به میان مردم آمدند با گفتمان صمیمی و مردمی باعث شدن توماج صالحیها جذب این گفتمانها بشوند.
مشاوران خامنهای با توجه به ضعفی که در هویت و محبوبیت او میبینند ، باز هم به جای راهنمایی درست ، در حال گدایی برای بدست آوردن محبوبیت برای او هستند.
در واقع محبوبیتی که آنها برای خامنهای در جستجویش بودند، آحاد مردم به سمت حسین رونقی ها و توماج صالحی ها روان کردند.
میشود اینگونه این موضوع را بیان کرد که خامنهای بدنبال محبوبیتی مثل توماج صالحیها بود ولی مثل تتلو منفور مردم شد.