احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت: مذاکراتی که قرار است روز شنبه بین ایران و آمریکا در مسقط آغاز شود، محدودیت زمانی دارد و آثار موفقیت یا شکست آن نیز خارج از حد تصور است. از این رو، این مذاکرات بسیار حساس، خطیر، پیچیده و در نهایتِ شکنندگی است!
واقعیت این است که مذاکرات مسقط، شبیه هیچکدام از مذاکرات پیشین بینِ دولتهای جمهوری اسلامی و ایالات متحده از جمله مذاکرات منتج به توافقنامۀ برجام نیست. مذاکرات قبلی یا بر سر مسائل فنی و تاکتیکی و یا به قصد دفعالوقت برای عبور موقت از یک بحران خطرناک و یا با هدفِ آزمون عملکرد آتی طرف مقابل صورت گرفته است، حال آنکه مذاکرات بین سیدعباس عراقچی وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی با استیو ویتکاف نمایندۀ ویژۀ رئیسجمهور آمریکا در خاورمیانه در پایتخت عمان، هدفی بسیار فراتر از موارد فوق دارد.
هدف اصلی دولت ترامپ از مذاکره با جمهوری اسلامی ظاهراً در دو سطح تعریف شده است. سطح نخست، رفع خصومت نیم قرنه بین تهران و واشنگتن و همکاری متقابل بین دو کشور است.
روشن است که دستیابی به این هدف به شرطی ممکن است که مقامهای جمهوری اسلامی نیز خواهان آن باشند. اما در صورت اصرار جمهوری اسلامی بر مخالفت با عادیسازی و بهبود روابط دو طرف، سطح دومِ هدف آمریکا از مذاکره، خنثیسازی تمام ابزارهای تکنولوژیک و تسلیحاتی است که به زعم ترامپ، وجودشان در خاک ایران منافع ایالات متحده و متحدانش را بالفعل یا بالقوه به خطر میاندازد.
بعید است که طرف ایرانی از خواست ترامپ بیاطلاع باشد. با این حال، چرا آغاز مذاکره را پذیرفته است؟ آیا مقصود، تلاش برای جهتدهی به مذاکرات در قالب صورتهای گذشته است؟ اگر چنین مقصودی در میان باشد، طرف آمریکایی مذاکره را ادامه نخواهد داد. آیا هدف، صرفاً خنثی کردن ژست گفتوگوطلبی ترامپ از طریق ورود صوری به مذاکره و سپس ترک میز گفتوگو بدون کوچکترین امید به نتیجهبخش بودن آن است؟ اگر هدف این باشد، اتلاف وقت است. یا اینکه منظور، گشایش فصل تازهای از مناسبات با آمریکا و وداع با همۀ بحرانهایی است که از تخاصم بین دو کشور حاصل شده است؟
اگر منظور همین باشد، روند مذاکرات با تنشهای کمتر و شانس موفقیت بیشتری پیش خواهد رفت، اما روشن است که ورود به چنین مسیری، پیش نیازش، یک تجدیدنگاه اساسی و پیامدش، آمادگی برای آرایش سیاسی تازهای در کشور است که میتواند عمیقترین تحول در پایگاه اجتماعی حکومت را رقم بزند.
اگر این تجدیدنظر و آمادگی ذهنی وجود نداشته باشد و از طرفی، نگرانی از رویارویی نظامی، مذاکرهکنندگان ایرانی را به سمت هدف سطح دوم آمریکا از مذاکرات میل دهد، در آن صورت، ماجرا مصداق «آش نخورده و دهان سوخته» میشود چراکه در آن وضعیت، کشور برای اجتناب از خطر بروز جنگ، پارهای امتیازات را به طرف مقابل واگذار میکند بدون آنکه امتیازات لازم برای کمک به سرمایهگذاری و توسعۀ اقتصادی کشور را به دست آورد!
در هر حال، با هر نوع محاسبهای، باید اذعان کرد که روند پرماجرا و بی نهایت پیچیده و سخت و دشواری در پیش است و پراکندگی نیروهای اجتماعی و نوع رفتار آنها بر بغرنجی کار میافزاید.
بخش بزرگی از نیروهای اصطلاحاً «پا به رکاب» حامی حکومت، مخالف مذاکره و بخصوص به نتیجه رسیدن آنند. آنها حتی حاضر به سکوت هم نیستند و در فضای مجازی تحریکات و نیش و کنایههای خود را آغاز کردهاند. در حقیقت آنها به جای اینکه به وقت بروز بحران «قاتق نان» حکومت باشند، «بلای جان» آن شدهاند! از این رو، هر نوع سرکشی و طغیان و عمل خطرناک از جانب شماری از آنها دور از انتظار نیست.