محمد نوری زاد
هاشمی رفت!
مردی که لب وا نکرد
هاشمی رفسنجانی شاید تآثیرگذارترین شخصیت این سالهای انقلاب اسلامی بود. او رفت و هزار هزار اسرار ناگفته ی این سوی انقلاب را با خود بخاک برد. در تنها دیدار رخ به رخی که با وی داشتم به ایشان گفتم: شما یکی از دو نفری هستید که عده ای بی گناه را زده اید و کشته اید و بسیاری را به زندان انداخته اید و اموال بسیاری را مصادره کرده اید و جمعیتی را خانه نشین یا از سرزمین شان بیرون رانده اید. و پیشنهاد دادم: بیایید و یک به یک، این بی گناهان را بربشمرید و از صاحبانِ حق حلیت بطلبید. او در پاسخ من گفت: من این روزها حال مساعدی ندارم. (دخترش فائزه در زندان بود و مهدی در راه ایران که ببرندش اوین) و ادامه داد: من نگران بعد از آقای خامنه ای هستم. مانده ام که بجای ایشان چه کسی را داریم؟ و در پایان گفت: مملکت افتاده دست طائب و نقدی! آقای هاشمی این اواخر عذاب فراوانی را تحمل می کرد. او برای بقای نظام اسلامی به سکوتی عمیق فرو شد.
یکی از دوستان از من پرسید: در مراسم تشییع آقای هاشمی شرکت می کنی؟ برایش نوشتم: آقای هاشمی یک واقعیت جامعه ی ماست. وی گرچه در برساختِ ساختمان و بدنه ی خونچکان جمهوری اسلامی نقشی محوری داشته و ظلمها با وی برآمده، اما این اواخر تلاش کرد حساب خود را از حاکمیتِ تمامت خواه جدا کند. شاید بگویید برای برآمدنِ دوباره ی خود دست و پا می زده. اما قهر و دلخوری وی، هرچه باشد، خروج سایه گونِ آقای هاشمی از گردونه ی بیت رهبری، و تحمل کردن و پذیرشِ پی در پی آسیب ها، در نهایت به نفع مردمی است که در آینده قرار است کاری بکنند. شاید بپرسید آقای هاشمی با آنهمه اطلاعات و نقاظ ضعفی که از طرف مقابلش داشت، چرا سکوت کرد و مشت شان وا نکرد؟ می گویم: سکوت آقای هاشمی شاید به این خاطر بود که خودش نیز کم خطا نداشت. با هر افشاگری وی، طرف مقابل کلی سند برای افشا داشت. در عین حال که آقای هاشمی به بقای نظام در هر شکلش سخت معتقد بود. با این همه، من به احترام مردمی که بخش دوم شخصیت وی را می پسندند در مراسم تشییع ایشان شرکت می کنم. حتی در مراسم تشییع شخص رهبر. مگر این که خودم جلوتر از جناب جنتی و رهبر به دیار باقی بروم. فوت آقای هاشمی را به خانواده اش تسلیت می گویم.