خوشحالی پاسدار سعید قاسمی از مرگ رفسنجانی: نخ تسبیح جریان انحرافی پاره شد (فیلم زیر)
وی درباره مرگ رفسنجانی گفت: سیاست اصلاح طلبان سیاستی که پدر بزرگی داشت، که قسمته دیگه، خدا زیر ترلی بروم تو این مسیر، تو این جادهها و اینها صاف بشوم اما اینجور نشه که ۲۰۰ تا بادی گارد داشته باشم، یک ماشین آمبولانس با چهار تا پنج تا دکتر ویژه، و ضربان قلبم رفت بالا و آمد پایین اینها بدوند بگیرند. یک بیمارستان حضرت امامی که چهارتا خونه با خونه من فاصله داشته باشه و آن کادر بیمارستان ناراحتند میگویند هر هفته که این خانواده میآیند اینجا چکاپ نهایی میشوند آمرانه برخورد میکنند مثل ارباب و رعیت، این همه داشته باشی. هلیکوپتر هم داشته باشی بالا و پایین و اینها یک دفعه آخر کاری در استخر وی آی پی فرح سکته بزنه و به گونه ای سکته بزنی که قیافه ات طوری عوض بشه که یک فریم عکس از اون نداری بیرون. فقط بدو بدو نیم ساعت طول بکشه که لباس تنت کنند و اینها و ببرند بیمارستان شهدای تجریش معروفه بیمارستانی که سرما بخوری بر آنجا شکلات پیچ بر میگردی. وقتی ببرید اونجا اونها بگویند یکساعته دیر آوردی. و بعد هم با جنازهات مسخره بازی در بیاورند عکس سلفی بگیرند و بعد هم اون جنازه را ببرند باز بازی بازی باهاش بکنند، رهبر نماز بخونه براش و اونها مردم دنبال جنازهیی میدوند که توش سنگ و چوبه، جنازه دو تکه شده و اینها یک تکه مردم دنبال سنگ و چوبند، اصل جنازه رفته بهشت زهرا. اینها بیاحترامی به مردمه. باشه، خدا برای من… یک فرصتی بده یک مدلی که وقت لاالله الالله اگر ندادی تو هیأت و مسجد، تو سخنرانی همین مدل یک جوری سکته بکنم. نمیخواهم اینجوری (بمیرم)… نخ تسبیح جریان انحرافی پاره شد. هر چی بدوند و اینها بخواهند الآن آدم بتراشند و اینها دیگه ما به اون مسیر بر نمی گردیم.
واکنش مشاور سابق رفسنجانی
غلامعلی رجایی در کانال تلگرامی خود نوشت: کاش جنگ عده ای را با خودش می برد. مثل سیلی که ناگاه می آید وهرچه را سرراهش هست با خودش جمع می کند ومی برد. البته معلوم است که خیلی ها که درجنگ بودند -ازجمله خود من وکسی به نام سعید قاسمی که اخیرا دردروغی وقیحانه پا را از دایره دین وانصاف بیرون نهاده ودریک هرزه پراکنی از تغییر صورت هاشمی پس از مرگ سخن گفته است.- پای رفتن مان لنگ بود ولایق دیداریارنبودیم وحال وروزمان شد این. من این را با اکراه وفقط برای درج درتاریخ وبرای یانکه دروغی را تکذیب کرده باشم می نویسم وخدا را هم بردرستی سخن خویش گواه می گیرم که آن شب تلخ درموقع غسل هاشمی بزرگ ومظلوم با تنی محدود ازجمله دونوه امام ،سید حسن آقا و آقا سیدیاسر ودو فرزند ایشان مهدی ویاسر وچند نفراز بچه های جماران که متکفل غسل بودند حضورداشتم. خدای شاهد است که با ۶۰ سال عمری که از خداگرفته ام وچهره بعضی انسانها را پس ازمرگ چه شهید و چه غیرشهید کم ندیده ام چهره ای را کمتر به نورانیت وآرامشی را کمترهمانند آرامش هاشمی در بسترمرگ دیده ام. حین غسل، چندبار وسوسه شدم با موبایل از پیکر بی جان وآرام درمحضرحق هاشمی فیلم وعکس بگیرم اما از وی وفرزندان غمزده و بهت زده زده ومبهوت چهره نورانی پدرحیا کردم وکاش می گرفتم تا راه را بر این هرزه گوییهای سعید قاسمی بسته باشم.