سالهای رضاشاهی ـ سالهای تحول ایران از عصری به عصر دیگر
گفتگو با دکتر شجاع الدین شفا
تلاش ـ در دوره تاریخی که به عنوان دوره رضاشاهی شناخته شده است، نوسازی و تحولات روبنائی در ایران کاملاً مشهود و تا حد زیادی شناخته شده است. به عنوان نمونه این تحولات از طرز لباس پوشیدن و رفتار و آداب اجتماعی گرفته تا شهرسازی، ساختن بناهای جدید، ایجاد راهها و راهآهن، کارخانهها، مدارس، دانشگاهها، بازسازی بناهای تاریخی و …. به نمایش گذاشته شد و از چنان درجهای از گسترش برخوردار بود که میتوان گفت، اساساً موجب تغییر چهره کشور و نوشدن آن گردید. اما آنچه هنوز پوشیده است؛ عمق این تحولات یعنی ابعاد فکری، فرهنگی و معنوی آنهاست. پرسش این است که آیا دامنه این تحولات و نوشدن به زمینه فعالیتهای روشنفکری و علمی و فرهنگی به عرصه ادبیات، تاریخ، هنرو… نیز کشیده شد؟
دکتر شفا ـ تحول سراسری که در دوران رضاشاه آغاز شد، مانند هر تحول واقعی و نه ادعائی دیگر, نمیتوانست به جنبههای مادی آن محدود بماند و طبعاً همه این دگرگونیها با تحولات فرهنگی و فکری نیز همراه بود، هر چند که عادتاً این بخش از تحولات در مراحل نخستین کمتر جلب توجه میکنند، زیرا کمتر به چشم میخورند. این واقعیت را در مورد کشورهای دیگری که بصورتی مشابه به همین راه رفتند، فیالمثل ژاپن قرن نوزدهم و ترکیه کمالی قرن بیستم نیز میتوان تذکر داد.
تلاش ـ از برجستهترین اندیشمندان، دانشمندان و آفرینندگان فرهنگ و ادب که بر بستر شرایط اجتماعی ایجاد شده به دست رضاشاه و دولتمردانش در این دوره آثار خود را خلق و به جامعه ایرانی ارائه نمودند، بر نام کدام یک و در کدام عرصهها بیشتر میتوان تکیه کرد؟
دکتر شفا ـ تقریباً همه رجال فرهنگ و ادب عصر رضاشاهی که نسل کنونی ما با نامهایشان آشنا است، آثار خودشان را به تعبیر شما «در بستر شرایط اجتماعی ایجاد شده به دست رضاشاه و دولتمردان او» ارائه کردند، ولو آنهم که سنگ زیربنایی برخی از آنها در دوران پیش از رضاشاه نهاده شده بود. برخی از کتابهایی که در این سالها منتشر شدند یا برای انتشار بعدی آماده شدند از زمره بزرگترین آثار تحقیقی یا ادبی بودند که در ایران قرن بیستم نوشته شدهاند و نظیر آنها را از لحاظ اهمیت در دوران پهلوی بعد از رضاشاه نیز نمیتوان یافت. از جمله این آثار میتوان از تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا (مشیرالدوله) که از سال ۱۳۰۶ شروع به انتشار کرد، و از ترجمههای گاتاها و یشتها توسط ابراهیم پورداود و سیرحکمت در اروپای محمدعلی فروغی و از تدوین لغتنامه دهخدا در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ نام برد. تذکر این نکته جالب است که نویسندگان این آثار مانند مولفان بزرگ نخستین قرون اسلامی ایران غالباً مردمی ذیفنون بودند، یعنی در عین حال که به کارهای چنین بزرگ علمی و ادبی میپرداختند، سیاستمدار یا پزشک یا ریاضیدان و موسیقیدان و حقوقدان برجستهای نیز بودند. و این امری است که در مورد دولتمردان تکنوکرات دوران بعدی کمتر دیده شد. این واقعیت را نیز نادیده نمیباید گرفت که بنیاد نوآوریهای بس یاری در دیگر زمینههای فرهنگی، منجمله روزنامهنگاری ایران به مفهوم امروزی آن با انتشار روزنامههایی چون ایران و شفق سرخ و اطلاعات در همین دوران نهاده شد, همچنانکه مکتب نوولنویسی در همین زمان با انتشار یکی بود و یکی نبود جمالزاده در سال ۱۳۰۰ و مکتب شعرنو با انتشار «افسانه» علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در سال ۱۳۰۱ پا به وجود نهاد و بخش اعظم از داستانهای معروف صادق هدایت نیز در همین دوران نوشته شد.
تلاش ـ با نگاهی گذرا به خیل گسترده چهرههای فرهنگی و علمی گوناگون ـ که البته تنها حاصل دوره رضاشاهی نبوده و بعضاً از پرورشیافتگان دوره مشروطه و حاملان اندیشه این انقلاب ارجمند به حساب میآمدند ـ این برداشت ایجاد میشود که روشنفکری ایران در این دوره با نگاهی جدیتر و همه جانبهتر به مسائل کشور و جامعه مینگریست. صفتی که به گمان ما به روشنفکری دوره بعد کمتر به ارث رسید. این جدیت روشنفکری از کجا نشأت میگرفت؟ آیا حاصل ناسیونالیسمی بود که پیش از رضاشاه و بر اثر انقلاب مشروطه در ایران پدید آمده بود و خود رضاشاه نیز از این سرچشمه سیراب میشد؟
– به ادامه مراجعه نمایید…
دکتر شفا ـ نظر شما را در این مورد تأئید میکنم، و علت این امر را این میدانم که سالهای رضاشاهی سالهای تحول ایران از عصری به عصر دیگر و نه تنها از قرنی به قرن دیگر بود. در این سالها، آن ایرانی که از آغاز عصر صفویه تا پایان عصر قاجار در شکل دادن آن کوشیده شده بود – و خود آن نیز از ساختار ایران نهصد ساله ماقبل صفوی، یعنی ایران حکومتهای عرب و تفرک و مغول و تاتار مایه گرفته بود – جای خود را به ایران دیگری میداد که برای نخستینبار بعد از دوران سامانیان سراغ از ریشههای واقعاً ایرانی خود میگرفت و میکوشید تا در ورای هویت اسلامی ۱۴۰۰ ساله خویش هویت ایرانی ۱۴۰۰ ساله ماقبل اسلامی خود را نیز بازیابی کند. چنین دگرگونی بنیادی طبعاً ایجاب میکرد که روشنفکری ایرانی با برداشتی هزارهای و نه تنها برداشتی قرن بیستمی پا بدین میدان تحول بگذارد. اگر به تعبیر شما این ویژگی به روشنفکری دوران بعد کمتر به ارث رسید یا اصولاً به ارث نرسید بدینجهت بود که در سالهای بعد از رضاشاه، جامعه ایرانی این مرحله جابجایی هزارهای را از سر گذرانیده بود و این بار روشنفکری او میبایست عمدتاً در انطباق با شرایط دوران سازندگی وارد میدان شود. طبیعی است که در هر دو مورد، آن ناسیونالیسمی که به گفته شما همراه با انقلاب مشروطیت پا به ایران گذاشته بود سنگ زیربنایی این هر دو ایرانی بود که در دوران رضاشاه و در دوران محمدرضاشاه ساخته میشد.
تلاش ـ یکی از زمینههای مهم، عرصه تاریخنگاری است. در سالهای اخیر ما همواره میشنویم که اساساً تاریخنگاری به معنای جدید در این دوره آغاز شده است. نظر شما در این باره چیست؟ گفته میشود “تاریخ مکان تبلور آگاهی ملی است.” در این دوره چه گامهائی در جهت تقویت این آگاهی برداشته شد؟
دکتر شفا ـ آشنایی با تاریخ، به مفهومی که جهان امروز برای چنین آشنائی قائل است، از اساسیترین دستاوردهای ملت ما در دوران پهلوی بود، زیرا تا پیش از این دوران، بخصوص از آغاز عصر صفوی به بعد، به ارزیابی ادوارد براون «آنچه به نام تاریخ در ایران نوشته میشد تاریخ ملت ایران نبود، سرگذشت سلاطین و شاهزادگان و فرمانروایانف غالباً غیر ایرانی بود که پشت سر هم بر ایران حکومت کرده و در میدان غارتگری گوی سبقت از همدیگر ربوده بودند. کتابهای تاریخی که در این سالها نوشته شدند در عمل سالنامههای ملالآوری از خونریزیها و چپاولها بودند که به زحمت میتوان مطالب قابل استفادهای را از آنها استخراج کرد».
معروفترین تاریخی که در دوران قاجار در ایران نوشته شد، دوره ۱۵ جلدی ناسخالتواریخ است که بخش اعظم آن به شرح حال ائمه شیعه و تفصیل سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار اختصاص یافته است و به نوشته میرزا آقاخان کرمانی بزرگترین مجموعهای از تملق است که تاکنون گردآوری شده است، و در عین حال کاملترین پردهپوشی که از جنایات و ظلمها و فسادهای دربار و حکام درباری به عمل آمده است. یادداشتهای روزانه اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه و کتابهای مطلعالشمس و مرآت البلدان او و سفرنامه ظل السلطان از دیگر نمونههای تاریخنویسی این دورانند. از استثناهای معدودی که در این مورد میتوان یافت تاریخ بیداری ایرانیان ناظمالاسلام کرمانی است که در سال ۱۳۲۸ قمری در تهران بچاپ رسید. کتاب نسبتاً خوب دیگری بنام حقایقالاخبار ناصری که در سال ۱۲۸۴ قمری در تهران چاپ شد چون ماجرای قتل امیرکبیر را بصورتی بیطرفانه نقل کرده بود بدستور ناصرالدین شاه جمعآوری و سوزانده شد.
تا زمانی که تاریخ مشیرالدوله منتشر شد، دورانهای ماد و هخامنشی تاریخ ایران بر خود ایرانیان نیز، بجز بر افرادی بسیار معدود که در اروپا تحصیل کرده بودند، تقریباً بکلی ناشناخته بود, چنانکه از کورش بزرگ احتمالاً برای نخستینبار در ترجمهای که توسط مترجم وزارت امور خارجه بدستور سردار اسعد بختیاری از کتاب کورشنامه گزنفون انجام گرفت نام برده شد، و آنهم بصورت سیروس که تلفظ فرانسوی شده کلمه کورش در رسمالخط یونانی بود و نه تلفظ واقعی نام او.
تلاش ـ عبدالحسین زرکوب و عباس اقبال آشتیانی که هردو از تاریخنگاران برجسته همروزگار این دوره و دوره محمدرضاشاه هستند، تاریخنگاری ایران را تا زمان خود، به دلیل در دسترس نبودن مآخذ و اسناد، تاریخی ناممکن میشمردند.
با توجه به این که شما در مقام ریاست کتابخانه پهلوی مدتی بر امر گردآوری اسناد تاریخی ـ به طور ویژه اسناد دوره پهلوی ـ نظارت داشتید، بفرمائید که اساساً گردآوری اسناد و منابع تاریخی ایران از چه زمانی به عنوان یک امر سازمانیافته و متمرکز متداول شد و امکانات و مقدمات تاریخنگاری ایران فراهم گشت؟ نخستین نهادی که به این امر پرداخت چه بود؟
دکتر شفا ـ این نظر نقل شده توسط شما از دو تاریخنگار عالیقدر ما (عباس اقبال آشتیانی و عبدالحسین زرینکوب) که «تاریخنگاری ایران تا زمان ما به دلیل در دسترس نبودن مآخذ و اسناد تاریخی ناممکن بوده است» علیالاصول صحیح است، ولی علت این امر را تنها در این نمیباید جست که چنین مآخذ و اسنادی وجود نداشتهاند، بلکه در این واقعیت نیز میباید جست که از زمان صفویه به بعد روحانیت شیعه اصولاً راه دستیابی ایرانیان را به دانش جهان غرب، و طبعاً کتابخانهها و آرشیوهای آن بسته بود و همه پدیدههای این دانش از دیدگاه این روحانیت آثار گمراه کنندهای شمرده میشدند که راهیابی آنها به دنیای اسلام در حکم نوعی کفر و ارتداد بود.
در ارتباط با بخش آخر پرسش شما، تصور میکنم این کار به صورت سازمان یافته خود از دوران انقلاب مشروطیت با تأسیس کتابخانه مجلس شورایملی و به دنبال آن تأسیس کتابخانه ملی آغاز شد، ولی این موضوعی است که میباید از جانب متصدیان خود این مراکز بصورت دقیقتری به بحث و گزارش گذاشته شود. نخستین تاریخهایی که نوشته شدند – و یکی از آنها «تاریخ مختصر ایران» تألیف محمدعلی فروغی بود که بصورت کتاب درسی مدارس در آمد – عموماً جنبه کارهای خصوصی داشتند یا فقط برای تدریس در مدارس نوشته میشدند. تاریخی که به سفارش مستقیم وزارت معارف ترجمه و چاپ شد «تاریخ جهان» آلبرماله و ژول ایزاآک بود که با همکاری گروهی از دانشمندان سرشناس وقت در طول شش سال و در ده جلد انجام گرفت. برنامه تدوین یک تاریخ کامل ایران برنامهای بود که در سالهای بعد, از جانب محمدرضا شاه پهلوی در کنگرهای بینالمللی که به همینمنظور در تهران تشکیل یافت مطرح شد و مسئولیت اجرای آن به کتابخانه تازه تأسیس شده پهلوی محول گردید، ولی متأسفانه وقایع بعدی امکان عملی شدن این برنامه را نداد. در همین فاصله یک دوره کتابهای تحقیقی توسط دانشگاه انگلیسی کمبریج با کمک مالی دولت ایران بنام Cambridge History of Iran در انگلستان بچاپ رسید که مجموعهای بسیار ارزنده است، و همین مجموعه است که در حال حاضر مرجع بینالمللی در زمینه تاریخ ایران بشمار میرود.
تلاش ـ آیا ایجاد و گسترش موزهها و کتابخانه ملی فکری بود که در راستای حفظ آثار فکری ایرانیان و مستقیماً در ارتباط با ایجاد مراکزی برای جمعآوری و حفظ اسناد و منابع تاریخ ایران بوجود آمد؟
دکتر شفا ـ ایجاد و گسترش موزهها یکی از دستاوردهای فرهنگی مهم دوران رضاشاهی بود، و افتخار این کار، تا آنجا که من میدانم عمدتاً با شادروان علیاصغر حکمت بود که در سالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ کفالت وزارت معارف و اوقاف و از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ وزارت معارف را عهدهدار بود. پایهگذاری موزه ایران باستان که گشایش رسمی آن در سال ۱۳۱۸ صورت گرفت در زمان او آغاز شد. همچنین گشایش دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ و تأسیس فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ از یادگارهای دوران وزارت او بود. نخستین گام در راه بنای آرامگاههایی با شکوه برای بزرگان علم و ادب ایران نیز با ساختمان آرامگاه فردوسی در توس به مناسبت برگزاری هزاره فردوسی در زمان او برداشته شد. این ساختمان در دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی گسترش بیشتری یافت و بصورت آرامگاه کنونی بزرگمرد توس در آمد که در سال ۱۳۴۷ گشایش یافت. در همین سالها ساختمانهای با شکوه آرامگاههای سعدی در شیراز و خیام در نیشابور و ابنسینا در همدان و صائب تبریزی در اصفهان توسط محمدرضاشاه پهلوی افتتاح شدند.
تلاش ـ هنگامی که به منابع و مآخذ مورد استفاده محققین تاریخی و مورخین یک سده گذشته مراجعه میکنیم، به غیر از آثاری به زبانهای اروپائی، عمده منابع مورد استفاده برای تدوین تاریخ ایران به زبان عربی بوده است. به نظر میرسد تاریخنگاری ایران به زبان فارسی حتی پس از قرنها برافتادن سلطه اعراب آن چنان امر بدیهی نبوده است!
دکتر شفا ـ البته مآخذ غیر اروپایی که مورد استفاده تاریخنگاران صدساله گذشته در نگارش تاریخهای مربوط به ایران قرار گرفتهاند عمدتاً مآخذ عَرَبی بودهاند. ولی نمیتوانم این نظر را که «تاریخنگاری ایران به زبان فارسی حتی قرنها پس از برافتادن سلطه اعراب آنچنان امری بدیهی نبوده است» تایید کنم، زیرا در همین سدهها مورخان متعددی آثار خود را به زبان فارسی عرضه داشتهاند، در شرایطی که در کلیه کشورهای دیگری که به شمشیر اعراب مسخر شده بودند (حتی در اسپانیای مسلمان) تاریخنویسی فقط به زبان عربی انجام میگرفته است.
نیازی نیست که در اینجا فهرست دقیقی را از همه آن کتابهای تاریخ که در دوران بعد از استیلای عرب در ایران به زبان فارسی نوشته شدهاند ارائه کنم, ولی میتوانم به عنوان نمونهای از آنها به ترتیب تقدم زمانی از اخبار خوارزم ابوریحان بیرونی، زینالاخبار گردیزی، تاریخ سیستان مؤلفی ناشناس که در سال ۱۳۱۴ به همت ملکالشعرا بهار بچاپ رسید، تاریخ بیهقی، فارسنامه ابنبلخی، مجملالتواریخ والقصص، تاریخ بخارا، تاریخ بیهقی، تاریخ یمینی، تاریخ طبرستان، تاریخ جهانگشای جوینی، جامعالتواریخ رشیدی، تاریخ وصاف ، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران یاد کنم که همه آنها در فاصله سدههای چهارم تا هشتم هجری تألیف شدند. و فراموش مکنیم که تاریخ کبیر طبری نیز تنها اندکی پس از درگذشت مؤلف آن از عربی به فارسی با نام تاریخ بلعمی ترجمه شد.
تلاش ـ ترجمه آثار و منابع تاریخ ایران از زبانهای اروپائی و عربی از چه زمانی متداول گشت؟ آیا ترجمه این منابع تنها به همت افراد به صورت متفرقه و پراکنده صورت میگرفت یا به صورت سازمان یافته وبا هدایت دستگاه دولتی؟
دکتر شفا ـ ترجمه آثار و منابع اروپایی تاریخ ایران در دوران قاجاریه، بخصوص از بعد از انقلاب مشروطیت آغاز شد، ولی چنانکه گفته شد هیچیک از این ترجمهها در حـّد اهمیت کارهایی که در دوران پهلوی در این راستا انجام گرفت نبود. در سالهای آخر عصر قاجار، بر اثر بیدار شدن حس کنجکاوی ایرانیان در مورد کشورهای غربی و بطور کلی جهان خارج از ایران، مترجمان ایرانی هر کتاب مربوط به تاریخ را که در اروپا بدستشان می افتاد، ولو آنکه مطلقاً به ایران یا به مسئلهای از مسائل روز مربوط نمیشد, ترجمه میکردند و غالباً در ایران یا در هندوستان بچاپ میرساندند. بعنوان نمونهای از این قبیل کتابها، میتوان از ترجمه تاریخهای شارل دوازدهم و پطرکبیر ولتر یاد کرد که هر دو به ترجمه میرزارضا مهندسباشی در سالهای ۱۲۸۳ و ۱۳۱۳ قمری در بمبئی بچاپ رسیدند، یا تاریخ چین ترجمه فرنگیخان که در سال ۱۸۶۳ میلادی در لکنهو چاپ شد، و تاریخ چین و ماچین ترجمه ندیمالسلطان که در سال ۱۳۲۴ قمری در تهران به چاپ رسید، یا تاریخ جنگ چین با دول متحده اروپ که در سال ۱۳۱۸ قمری به ترجمه سیدعلی حسینی شریفی ذهبی شیرازی در تهران منتشر شد، یا تاریخ ناپلئون در سنت هلن ترجمه میرزارضاخان که در سال ۱۲۸۷ قمری در تهران چاپ شد یا تاریخ شهر پومپئی و حکایت آتشفشان آن که در دو جلد در سال ۱۳۲۲ قمری در تهران ب چاپ رسید یا تاریخ گیلوم آلمان ترجمه طاهرمیرزا ابن اسکندرمیرزا که در ۱۳۱۵ قمری چاپ شد، و همه اینها در شرایطی که هنوز یک تاریخ قابل قبول درباره خود ایران به فارسی ترجمه نشده بود.
نخستین ترجمههای نسبتاً جدی در این زمینه ترجمه تاریخ ایران سرجان ملکم و ترجمه تاریخ ایرانیان کفنت دوگوبینو بود که اولی در سال ۱۸۸۶ میلادی در بمبئی و دومی در سال ۱۳۲۶ قمری در تهران به چاپ رسید, ولی این هر دو تاریخ بر اساس تاریخنگاریهای سنتی یعنی شاهنامهای ایران تدوین شده بودند و کفنت دوگوبینو این موضوع را بخصوص در عنوان کتاب خودش متذکر شده بود. ترجمهای که با عنوان «تاریخ اشخاص ماقبلالتاریخ و ایرانیهای قدیم» توسط شخصی بنام زکیپور در تبریز بچاپ رسید در همین مایه بود.
اولین ترجمه جدی از یک اثر تاریخی اروپایی مربوط به ایران، ترجمهای بود که چنانکه قبلاً گفته شد به دستور سرداراسعد بختیاری در نخستین سالهای بعد از انقلاب مشروطیت از کورشنامه معروف گزنفون یونانی با عنوان «تاریخ سرگذشت بزرگترین سلاطین هخامنشی ایران سیروس کبیر» توسط منشی و مترجم وزارت امورخارجه در سال ۱۳۳۳ قمری صورت گرفت. آشنایی واقعی ایرانیان با نام صحیح بزرگترین قهرمان تاریخ این کشور و بسیاری از دیگر بزرگان آن تنها از زمانی آغاز شد که اثر عظیم تاریخ ایران باستان شادروان حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در نخستین سالهای پادشاهی رضاشاه پهلوی آغاز به انتشار کرد.
تلاش ـ مسلماً امر ترجمه منحصر به آثار تاریخی و دستیابی به منابع تاریخ ایران نمیشد. گسترش امر ترجمه تا جائی بود که از آن به عنوان نهضت ترجمه یاد میشود. آشنائی جامعه ما تا آن دوره با آثار و تولیدات فکری و فرهنگی کشورهای دیگر به ویژه اروپائی تا چه اندازه بود؟
دکتر شفا ـ مسلم است که امر ترجمه در دوران رضاشاه منحصر به موضوعهای مربوط به تاریخ نمیشد، زیرا در این دوران نهضت ترجمه با جهش چنان گستردهای در ایران به میدان آمد که تقریباً همه دیگر رشتههای سنتی فرهنگ و ادب را زیر نفوذ خود گرفت. علت این بود که نسل نوخاسته ایرانی بر اثر فزونی آگاهیهای خود درباره تمدن و فرهنگ جهان پیشرفته غرب، اشتیاق روزافزونی به آشنایی بیشتر با این جهان ناشناخته یا کمشناخته در خود مییافت، و این نیازی بود که بیش از هر چیز با دستیابی به آثار اندیشه و ادب این جهان از راه ترجمه آنها ارضاء میشد، زیرا در آن زمان شناسایی زبانهای خارجی هنوز در کشور ما در مراحل اولیه خود بود.
ترجمههای آثار ادبی جهان غرب، در آغاز بدون برنامه قبلی و بیتوجه خاص به ارزش واقعی این آثار صورت گرفت، و غالباً رمانهایی را شامل شد که بسیار قطور بودند. از قبیل کفنت دومونت کریستوی آلکساندر دوما که با ترجمه محمدطاهرمیرزا ابن اسکندرمیرزا در سال ۱۳۱۲ قمری در ۸۴۷ صفحه بزرگ با چاپ سنگی در تهران به چاپ رسید، یا ترجمه ژیلبلاس اثر لوساژ فرانسوی که با ترجمه دکترمحمدخان کرمانشاهانی تهرانی معروف به دکترکفری در سال ۱۳۲۳ قمری بصورت مصّور در ۶۵۰ صفحه چاپ شد، یا «بوسه عذرا» ترجمه صدرالمعالی شیرازی که همراه با کتاب کشفالاسرار ترجمه همین مترجم در یک جلد ۷۳۵ صفحهای به قطع بزرگ در سال ۱۳۲۶ قمری در تهران انتشار یافت.
از آغاز دوران پهلوی، در کیفیت کتابهای ترجمه شده تحول وسیعی صورت گرفت، یعنی نه تنها شمار ترجمهها بسیار افزایش یافت بلکه نوع آنها نیز به ترجمه آثار برجستهتر و عمدتاً ترجمه شاهکارهای ادبیات جهانی گرائید، بطوریکه در پایان سالهای سلطنت رضاشاه، صدها اثر ناشناخته ادبیات و علوم جهان غرب توسط مترجمان غالباً جوان و نوخاسته به فارسی ترجمه شده بودند. البته در همین زمان، ترجمههای رمانهایی از قبیل کتابهای میشل زواکویا آرسن لوپن و شرلوک فهلمس نیز همچنان ادامه داشت.
تلاش ـ پاسخگوئی به نیاز دانشگاهها و مراکز علمی به مواد آموزشی در رشتههای مختلف علمی که از غرب به ایران واردشده بود، وجود دستگاه عظیمی در پرداختن به امر ترجمه را ایجاب میکرد. آیا مراکز علمی ـ دانشگاهی که عمدتاً در دوره رضاشاهی بنیانگذاری شدند، دارای چنین امکانات و سازمانی بودند تا بتوانند به نیازهای علمی خود و جامعه پاسخ گویند؟
دکتر شفا ـ این مراکز که نقش مهمی در رشد علمی و فرهنگی جامعه روشنفکر ایرانی دوران پهلوی ایفاء کردند عمدتاً در دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی پایهگذاری شدند، و از جمله مهمترین آنها میتوان از بخش انتشارات دانشگاه تهران و بنگاه ترجمه و نشر کتاب وابسته به بنیاد پهلوی و از بنیاد فرهنگ ایران وابسته به دفتر شهبانو فرح پهلوی نام برد که جمعاً در حدود یکهزار اثر مهم تألیف و ترجمه در طول سالها توسط آنها منتشر شد. بموازات این سازمانها، مؤسسات مختلف اجتماعی و فرهنگی و دانشگاهی متعدد دیگر کشور بنوبه خود دستاندرکار انتشار آثار متعدد تألیف یا ترجمه دیگری شدند که از جمله آنها میتوان از سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی نام برد که بمناسب پنجاهمین سال شاهنشاهی پهلوی مجموعهای از ۵۰ اثر نایاب شده رشته ایران شناسی جهان غرب را بصورت عکس برداری شده آنها تجدید چاپ کرد، و از دانشگاه پهلوی شیراز که بهمین مناسبت پنجاه اثر چاپ نشده خط پهلوی را به انتخاب و نظارت دکترماهیار نوابی به همینصورت عکسبرداری شده به چاپ رسانید. وزارت فرهنگ و هنر و کتابخانه پهلوی که هر دو در همین دوران تأسیس شدند، هر کدام آثار متعددی در زمینههای فرهنگی و هنری و ایرانشناسی منتشر کردند. بطور کلی بر پایه نهضتی که در دوران رضاشاهی آغاز شد، در دوران محمدرضا شاه پهلوی جه ش فرهنگی گستردهای در رشته ترجمه آثار تحقیقی، علمی، تاریخی، ادبی، هنری و دیگر رشتهها به زبان فارسی پدید آمد که از بعد از قرون اولیه اسلامی در این کشور سابقه نداشت، این جهش سازنده توانست خلاء فرهنگی کشور ما و عقبماندگی چند صد ساله آنر در این زمینه تا حدی زیادی جبران کند، و تحرک آن چنان بود که تلاشهای بیستوچند ساله بعد از دوران پهلوی با همه سرمایهگذاریهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی که در این راه بعمل آمد نتوانست ادامه انتشار آثاری را که عمدتاً به فرهنگ و تاریخ باستانی ایران مربوط میشوند متوقف کند، و شاید این موفقترین بخش مبارزه فرهنگی سرسختانهای است که در دوران پهلوی برای بازیابی فرهنگ کفهن و تجدید پیوند ایران نو با ریشههای فرهنگی دیرینه آن شکل داده شد.
تلاش ـ آقای دکتر شفا با تشکر از شما.
چون ابراهیم راوحشت از دل برفت وبشارت فرزند بیامد درآن حال برای خلاص قوم لوط با ما به گفتگو والتماس درآمد (یعنی ازفرشتگان که وعد ه هلاک قوم لوط شنید استدعای نجات برآنهاکرد . که همانا ابراهیم بسیارحلیم ورئوف بود وبسیاربدرگاه خدا دعا وتضرع داشت وبسیار از حق ومغفرت وآمرزش درحق خودوخلق میطلبید . خطاب شد ای ابراهیم ازاین خواهش درگذر که هنگام حکم قهر الهی براین قوم فرارسیده وبر آنها عذابی که حتمی است وبازگشت ندارد وخواهد رسید .
وچون فرستادگان (فرشتگان قهر) به لوط وارد شدند (برقوم خود) پریشان خاطر ودلتنگ شد وگفت این روز بسیارسختی است . (وچون فرشتگان بصورت جوانان زیبا بخانه لوط درآمدند) قوم لوط (آگاه شد) و به قصد عمل زشتی که درآن سابقه داشتند بسرعت به درگاه او وارد شدند لوط به آنهاگفت این دختران من (جنس زنان امتم که به منزله دختران منند) برای شما پاکیزه ونیکوترند از خدا بترسید ومرانزد مهمانان به عمل زشت خود خوار وسرشکسته مکنید.
آیا درمیان شما یکمرد خیر خواه رشید خدا پرست نیست(که شما را از این کار بد منع کند) . قوم لوط گفتند مارا رغبت ومیلی به آن دختران نیست وتو بخوبی میدانی که مطلب ما چیست . (لوط چون دید پند او اثری ندارد) گفت ای کا ش مرابرمنع شما اقتداری بود یا آنکه چون قدرت ندارم ازشر شما به رکن محکمی (که اقتدار خدا ست) پناه خواهم برد . فرشتگان به لوط گفتند (تو اندیشه مدارکه) ما رسولان پروردگاریم و هرگز دست آزارقوم بتو نرسد تو با اهلبیت خود شبانه از این دیار بیرون شو و از اهل خود هیچکس جز آن زن کافرت که آنهم با قوم باید هلاک شود یکی راوامگذار که وعده عذاب صبحگاه است و تا صبح وقت بسیارنیست .
چون صبح شد فرمان قهرما دیار آن قوم نابکار راویران وزیرو زبرساخت وبرسرآنهامرتب ازآسمان سنگ هلاک فرو ریختیم . که آن سنگهای بلا برسر ستمکاران از امر خدا نشان دار ومعین بود والبته چنین هلاکتی ازظالمان عالم دورنخواهدبود . سوره یازدهم (هود) آیه های ۷۴تا ۸۳
این داستان بدوراز اندیشه و خرد، در سوره پانزدهم (الحجر) وسوره بیست وششم (الشعرا) وسوره بیست ونهم (عنکبوت) وسوره پنجاه ویکم (الذاریات) وسوره پنجاه وچهارم(قمر)وسوره شصت وهفتم (الملک) نیز بادگرگونیهائی آمده است.
پرسش اینست که
۱- خواندن کدام بخش از این داستان سراپا زشت وتبهکاری برای آمرزش روان مردگان ایرانی سودمند است؟
۲-چگونه سوگندبرلواط تیره لوط ویا نوشانیدن شراب به لوط ومست کردن وی وهمخوابگی دخترانش با او میتواند کسی راپای بند بردرست پیمانی کند ؟ که مردم گمراه نگا هداشته ایران درپناه اسلام ناب محمدی هم به این زشتکاریها سوگند یاد مینمایند وهم آنرابرای آمرزش روان مردگان خودمیخوانند.
چون این داستان سراپازشتی وتبهکاری در هفت سوره از قرآن آمده است ، هرایرانی که یکباربه قرآن سوگند یاد بنماید یعنی هفت بار به لواط قوم لوط وزنای لوط بادخترانش سوگند یادنموده است ؟
آیا آیت الله های چیره شده برایران این نمایندگان راستین بت الله . پاسخی در رد سوگند با این داستان شیرین آمده درکلام الله خود دارند؟ ویا خواهندپذیرفت که خواندن چنین داستانهای مستهجنی نه تنها آمرزنده روان مردگان نیست که آزاردهنده روان آنان هم هست؟
حال بسراغ تورات میرویم تادریابیم داستان الله فرموده درتورات چگونه آمده است؟
سفر پیدایش۱۹
باب نوزدهم
و وقت عصرآن دوفرشته وارد سدوم شدند ولوط به دروازه سدوم نشسته بود وچون لوط ایشان رابدید به استقبال ایشان برخاسته روبرزمین نهاد. وگفت اینک اکنون ای آقای من به خانه بنده خودبیائیدوشب رابسربریدوپایهای خودرابشوئید وبامدادان برخاسته راه خودراپیش گیرید . گفتند نی بلکه شب را درکوچه بسرمیبریم . اما چون ایشان را الحاح بسیارنمود با اوآمده به خانه اش داخل شدند وبرای ایشان ضیافتی نمود ونان فطیرپخت پس تناو ل کردند .
وبخواب هنوزنرفته بودند که مردان شهر یعنی مردم سدوم ازجوان وپیرتمام قوم ازهرجانب خانه وی را احاطه کردند . وبه لوط ندا درداده گفتند آن دومرد که امشب به نزدتودرآمدندکجا هستند آنهارانزدمابیرون آور تا ایشان رابشناسیم . آنگاه لوط نزد ایشان بدرگاه بیرون آمدودر را از عقب خود ببست . وگفت ای برادران من زنهاربدی مکنید. اینک من دودختردارم که مردرانشناخته اند ایشان را الآن نزدشما بیرون آ ورم وآنچه درنظرشماپسندآید با ایشان بکنید لکن کاری به این دومرد ندارید زیراکه برای همین زیر سایه سقف من آمده اند .
گفتند دورشوو گفتند این یکی آمدتانزیل ماشود وپیوسته داوری میکند الآن باتو ازایشان بدترکنیم پس برآنمرد یعنی لوط بشدت هجوم آورده نزدیک آمدندتادر رابشکنند . آنگاه آن دومرد دست خودرا پیش آورده لوط را نزدخودبه خانه درآوردند ودر رابستند . اما آن اشخاصی راکه به در خانه بودند ازخردوبزرگ به کوری مبتلا کردند که ازجستن در خویشتن راخسته ساختند . وآن دومرد به لوط گفتند آیا کسی دیگردراین جاداری دامادان وپسران ودختران خودوهرکه را درشهرداری ازاین مکان بیرون آور . زیراکه ما این مکان راهلاک خواهیم ساخت چون که فریاد شدید ایشان بحضور خداوندرسیده وخداوند مارافرستاده است تا آنراهلاک کنیم .
پس لوط بیرون رفته بادامادان خودکه دختران اوراگرفتند مکالمه کرده گفت برخیزید وازاین مکان بیرون شوید زیراخداوند این شهر را هلاک میکند امابنظردامادان مسخره آمد . وهنگام فجرآن دوفرشته لوط را شتابانیده گفتندبرخیزوزن خودرابا این دودخترکه حاضرندبردار مبادا درگناه شهرهلاک شوی . وچون تاخیر مینمود آن مردان دست او ودست زنش ودست هردودخترش راگرفتند چونکه خداوندبروی شفقت نمودواورابیرون آورده درخارج شهرگذاشتند .
و واقع شدچون ایشان رابیرون آورده بودندکه یکی به وی گفت جان خودرادریاب وازعقب منگرودرتمام وادی مایست بلکه به کوه بگریز مبادا هلاک شوی . لوط بدیشان گفت ای آقا چنین مباد . همانابنده ات درنظر التفات یافته است واحسانی عظیم به من کردی که جانم را رستگارساختی ومن قدرت آن ندارم که به کوه فرارکنم مبادا این بلا مرافروگیرد وبمیرم . اینک این شهر نزدیک است تابدان فرارکنم آیاصغیرنیست تاجانم زنده ماند . بدوگفت اینک دراین امرنیزتورا اجابت فرمودم تاشهری ر اکه سفارش آن نمودی واژگون نسازم . بدانجابزودی فرارکن زیراکه تاتوبدانجانرسی هیچ نمیتوانم کرد ازاین سبب آنشهرمسمی به صوغرشد .
و چون آفتاب برزمین طلوع کرد لوط به صوغر داخل شد . آنگاه خداوند برسدوم وعموره گوگردوآتش ازحضورخداوند ازآسمان بارانید. وآن شهرهاوتمام وادی وجمیع سکنه شهرها ونباتات زمین راواژگون ساخت . اما زن او از عقب خود نگریسته ستونی ازنمک گردید . بامدادان ابراهیم برخاست وبه سوی آن مکانی که درآن به حضورخداوندایستاده بودرفت . وچون به سوی سدوم وعموره وتمام زمین وادی نظر انداخت دیدکه اینک دود آن زمین چون دود کوره بالا میرود . وهنگامی که خدا شهرهای وادی را هلاک کرد خدا ابراهیم رابیادآورد ولوط را از آن انقلاب بیرون آورد چون آن شهرهائی راکه لوط درآنها ساکن بود واژگون ساخت .
و لوط از صوغربرآمد وبادودخترخود درکوه ساکن شد زیراترسیدکه درصوغربماند پس بادودختر خود درمغاره سکنی گرفت . ودختربزرگ به کوچک گفت پدرماپیرشده ومردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان بمادرآید . بیاتاپدرخودراشراب بنوشانیم وبا اوهمبسترشویم تانسلی ازپدرخود نگا هداریم . پس درهمان شب پدرخودراشراب نوشانیدند ودختربزرگ آمده باپدر خویش همخواب شد واو از خوابیدن وبرخاستن وی آگاه نشد . و واقع شدکه روزدیگربزرگ به کوچک گفت اینک دوش باپدرم همخواب شدم امشب نیز اوراشراب بنوشانیم وتوبیا وباوی همخواب شو تانسلی ازپدرخودنگاهداریم . آنشب نیز پدر خودراشراب نوشانیدند ودخترکوچک همخواب وی شد واوازخوابیدن وبرخاستن وی آگاه نشد . پس هردودخترازپدرخودحامله شدند . وآن بزرگ پسری زائید اوراموآب نام نهاد واوتا امروزپدرموآبیان است . وکوچک نیز پسری بزاد واورا بن عمی نام نهاد وی تابحال پدربنی عمون است :
برداشت از باب نوزدهم (سفرپیدایش۱۹) آیه های ا تا۳۸ کتاب مقدس یعنی کتب عهد عتیق وعهد جدید که اززبانهای اصلی عبرانی وکلدانی ویونانی ترجمه شده است وبه همت انجمن پخش کتب مقدسه درمیان ملل به چاپ رسید.
وحال روی سخنم با الله است که میگوید قرآن وتورات هردورا من فرستاده ا م اگر چنین است وسخنت راست. پس چرا درهریک ازداستانهایت اینهمه دوگانه گوئی درقرآن وتورات وجود دارد؟
مگرتودرهمه سوره های قرآن نگفتی که چون همسرلوط هم از لواط گران بود به کیفرگنا هش درسنگباران نابودشد.
پس چگونه است که درتورات همسرلوط درشماربیگناهان درآمدکه فرشتگانت دست اورا هم گرفتندوازسنگباران رهائی بخشیدند ولی چون اوبه پشت سر خودنگاه کرد نمک گردید؟
من دیگردروغهایت رانادیده گرفتم تنها به من بگو دراین داستان کدام سخنت درست است (سخنان آمده درقرآن یا توراتی که خودت میگوئی هردو فرستاده منند؟)
تو که درباره لواط گروهی بگفته خود ازآفریدگان گمراهت خرد راهنمائی نداشتی . چگونه چنین غیرتی شدی تا شهرودیارشان را زیرو روبکنی . آیا این کاربرایت آسانتر ازراهنمائی بود؟
چگونه شد زمانی که دودخترلوط باپدرشان همخوابه میگردیدند. درآن غار گردوغباری هم نکردی؟ وآن زمان که (برابرباب نهم سفرپیدایش ۹ آیه های 21تا ۲۶ ) حام پسرنوح درحال مستی پدرش . براوتجاوزکرد چراصدایت درنیامد؟
از این دروغها ی الله فرموده دردستگا هت زیاد دیده میشود که درسخنرانیهای پیش برخی رابابن مایه های استوارآورده ام دراینجا بیشترنمی آورم تابگاه وبجای خودآورده شود که گمراهان آگاه گردند وآگاهانه تورا به دادگاه خردفراخوانند ودر چنان دادگاهی تورا از جایگاه خدائی ورسول الله ات (محمد)آفریننده تورا نیز ازپایگاه رسالت دروغین به زیرکشند تا به کیفر ۱۴۰۰سال فریب وریا وتبهکاری ، پیکره شما ها وولی الله غداره بندت رادر موزه های جهانی(جنایت علیه بشریت) برپادارند.
همگان باید دریابند که هیچگاه خورشید درپس ابرپنهان نخواهد ماند و اندیشه اهریمنی همواره بر اندیشه اهورائی پیروز نخواهد گردید . همه کسانیکه باتاریخ اسلام سروکاردارند به نیکی میدانند که تو(الله)همان حجرالاسود جاخوش کرده درخانه کعبه وبنده آل محمد هستی که آفریننده ات( محمد) تورادرجاگاه خدائی نشانید وآنچه دل تنگش میخواست بنام توبافت و زیرنام کلام الله بخوردمردم ناآگاه زمان داد وباآنهمه دروغهای بزرگ آمده درکلام الله، جهان وجهانیان رابانام توبه خاک وخون کشید .
که پیامدشومش چهارده سده گمراهی ،تباهی،بدبختی، سیه روزی واشک وآه بهره یک میلیارد مردم فریب خورده اسلامی گردیده که نه خود رنگ آزادی وبهزیوی رامی بینند ونه میگذارندتادیگرجهانیان از شادکامی بهره مند گردند که نمونه بارزآن گسترش تروریست اسلامی پایه گذاری شده بدست سید روح الله خمینی درایران است.
سید روح اللهی که بدست جیمی کاتر رئیس جمهور ی پیشین آمریکا وبیاری کشورهای باختری برسرکارآورده شد وبرای این خوش خدمتی جایزه سرخ رنگ( صلح) آغشته به خون رانیزربود ؟؟
امید وارم هم میهنانم که با همه هستی خوددر۲۵سال رهبری ملایان درایران درستیهای اسلام وشیعه گری را ازنزدیک دریافته اند بخود آیند بادیدگانی باز وبدورازپی ورزی تازی پرستی .این بن مایه ننگ(قرآن) رهاورد اسلام رابا موشکافی وخردمندانه بر رسی کنند وآگاهانه راه راست را خودبرگزینند تا ازاین دام خانمان سوز هزاروچهارسدساله یکباروبرای همیشه رهائی یابند.
تا اسلام وشیعه گری درایران فرمان رواست ،بدبختی وفقروسیه روزی هم فرمان رواست.
پاینده ایران خرد یارو یاورهمه گمراهان باد .بارج فراوان پاینده ایران برافراشته باد درفش کاویانی سرخ وزردو بنفش: پاریس.
آله دال فک
http://www.zandiq.com/articles/0000000242.shtml
در احکام دارلخلا
جامع عباسی- باب اول- واجبات و محرمات و مکروهات و سنن بیت الخلا رفتن
— و آن بیست و یک چیز است: سه چیز واجب است و پنج چیز حرام و پنج چیز سنت و هشت چیز مکروه.
از موارد واجب یکی آنکه از قبله منحرف نشیند یعنی روی و پشت به قبله نکند. مورد دیگر مخرج بول را به آب مطلق طهارت دادن نه به گلاب و امثال آن، و نه به کلوخ که آن مذهب سنیان است. اما مخرج غایط را که حوالی آن موضع به آن آلوده نشده باشد به کلوخ و لته و پنبه و امثال آن طاهر میتوان کرد.
اما آن پنج چیز که حرام است: اول مخرج غایط را به سرگین پاک کردن، هر چند سرگین از حیوانی باشد که گوشت آن حلال است. دوم به چیزی پاک کردن که خوردنی باشد مثل میوه و غیر آن. سیم به استخوان پاک کردن که آن نیز حرام است. چهارم به چیزی پاک کردن که محترم باشد، مثل کاغذی که علم دین بر آن نوشته شده باشد. پنجم به دستی استنجاء کردن که در آن انگشتری باشد که نام یکی از ائمه معصومین علیهم السلام بر آن نقش شده باشد.
اما چندی از آن مواردی که سنت است: اول آنکه در وقت داخل شدن به دارالخلاء اول پای چپ خود را پیش کند و در وقت بیرون آمدن پای راست را. دوم آنکه در وقت طهارت کردن سنگینی بدن خود را بر پای چپ اندازد. سوم آنکه سه نوبت از مقعد تا بیخ َذکَر رل مسح نماید و بعد از آن از بیخ َذکَر تا سر حشفه را، و بعد از آن سه نوبت َذکَررا بفشارد. چهارم آنکه اول مقعد را طهارت دهد و از آن َذکَر را.
و در آخر چندی از آن مواردی که در موقع طهارت انجام دادن آنها مکروه است: اول روی پا پشت خود را به جانب آفتاب یا ماه کردن بعنوانی که نور آفتاب یا ماه به عورتین او بتابد و یا روی بجانب باد بول کردن. دوم آنکه با دست راست مقعد را پاک کردن. سوم حرف زدن در وقت طهارت گرفتن مگر بیکی از چهار چیز: اول ذکر خدای تعالی. دوم آیۀ الکرسی خواندن. سوم حکایت اذان، یعنی هر چه مؤذن بگوید این کس نیز بگوید. چهارم اگر امر ضروری باشد که اگر حرف نزند آن امر فوت شود.
مفاتیح الجنان و باقیات صالحات، باب اول
–و چون حاجت داری به رفتن به بیت الخلاء، پس بدان که آداب بیت الخلاء بسیار است، و جمله ای از آن بطور اختصار آن است که: مقدم میداری در وقت داخل شدن پای چپ را و میگوئی«بسم الله و بالله اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث الشیطان الرحیم».
و چون عورت باز کردن بسم الله میگوئی، و واجب است در این حال بلکه در تمام حالات مستور کردن عورت را، و حرام است در این حال رو به قبله و پشت به قبله نشستن، و مستحب است آنکه بگوئی د رحال قضاء حاجت:«اللهم اطعمنی طیبآ فی عافیه، واخرجه منی خبیثا فی عافیه».
و وقتیکه نظرت افتاد بر آنچه از تو دفع شده، میگوئی«اللهمارزقنی الحلال وجنبنی الحرام». و چون خواستی طهارت بگیری، اول استبراء میکنی، پس دعای رؤیت آب را میخوانی:« الحمدلله الذی جعل الماء طهوراولم یجعله نجسا». و در وقت طهارت میگوئی: « اللهم حصن فرجی و اعفه و استر عورتی و حرمنی علی النار». و چون از جای خود برخاستی دست راست را بر شکم میکشی و میگوئی« الحمدلله الذی اماط عنی الادی و هنانی طعامی و شرابی و عافانی من البلوی». پس بیرون میایی و مقدم میداری پای راست را بر پای چپ، و این دعا را میخوانی: « الحمدلله الذی عرفنی لذته واتقی فی جسدی قوته و اخرج عنی اذاه، یالها نعمۀ یا لها نعمۀ لایقدرالقادرون قدرها».
حلیه المتقین – باب ۸ فصل ۱۱ – باب اول فصل ۱۲ – باب سوم فصل ۶ – باب ۹ فصل سوم
— چون خواهد که داخل بیت الخلاء شود، سر را بپوشاند، اگر در بالای عمامه چیزی بر سر گیرد بهتر است. و چون داخل شود بسم الله بگوید و این دعا را بخواند(متن دعا)، و بعد از آن بگوید (متن دعای دوم). و چون داخل شود پای چپ را مقدم دارد، و چون عورتش باز شود بسم الله بگوید تا شیطان چشم بر هم نهد و نظرش به عورت او نیفتد.
و چون درست بنشیند بگوید (متن دعا). و چون بر محل تخلیه بیشیند تکیه بر پای چپ کند و پای راست را گشاده گذارد، و اگر غایط یا بول به دشواری بیرون آید این دعا را بخواند(متن دعا)، و در حدیث است که بر هر بنده ای فرشته ای موکل است که در بیت الخلاء سر او را به زیر بیندازد که نظر به مدفوع خود کند…. پس سزاوار است که بنده در این حال این دعا را بخواند(متن دعا). و چون برخیزد دست بر شکم خود مالد و بگوید (متن دعا).
و چون خواهد که از بیت الخلاء بیرون آید پای راست را مقدم دارد. و دست بر شکم خود بمالد و بگوید(متن دعا) و در برخی از کتب معتبره خواندن این دعا سه مرتبه وارد شده است. و سنت است که بعد از قطع قطرات بول استبراء کند، و بعضی این کار را واجب میدانند. و طریق استبراء آن است که انگشت وسطی دست چپ را نزدیک مقعد گذاشته به قوت بکشد تا زیر خصیتین، سه مرتبه پس انگشت شهادت را به زیر ّذّکر گذارد، و انگشت بزرگ را بر بالای آن به قوت بکشد تا سر ّذّکر، سه مرتبه، و اکثر علماء گفته اند که سر ذکر را سه مرتبه بفشارد.
و سنت است مقعد را شستن به آب سرد، که دفع بواسیر میکند. و بسیار نشستن در دارالخلاء مکروه است، زیرا منقول است که حضرت لقمان فرمود که در همه بیت الخلاء ها نوشتند که بسیار نشستن در بیت الخلاء باعث بواسیر میشود.
و پاک کردن مقعد به استخوان و سرگین مکروه است، زیرا در حدیث آمده است که اجنه به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه آمدند و از برای خود و حیوانات خود طعامی طلبیدند. حضرت استخوان را برای ایشان و سرگین را برای حیوانات ایشان قرار داد. و باین سبب استخوان را پاک کردن خوب نیست. همچنین پاک کردن مقعد به سایر خوراکیها خصوصا نان کراهت شدید دارد، و به چیزهای محترم مثل خاک تربت حضرت امام حسین علیه السلام و نوشته ای که در آن آیه های قرآن یا نام خدا یا نام پیغمبران یا ائمه علیهما السلام یا حریث یا فقه بوده باشد حرام است.
و پاک کردن یا شستن مقعد به دست راست مطلقآ مکروه است، و اگر در دست چپ انگشتری باشد که در آن اسم خدا باشد استنجا به دست چپ هم مکروه است، و علمای اعلام اسمإ ائمه معصومین صلوات الله علیهم را نیز هر گاه به قصد نام ایشان کنده باشند بدین کراهت الحاق کرده اند و مکروه است با خود بردن به بیت الخلاء چنین انگشتری را هر چند هم که در انگشت نباشد، و همچنین با خود بردن نقره سکه دار را مگر آنکه در کیسه باشد. و مکروه است مسواک کردن در بیت الخلاء، که باعث گند دهان میشود.
و مکروه است حرف زدن در آن حال، مگر آنگه ذکر خدا را بکنند یا آیۀ الکرسی بخوانند و حمد الهی بکنند یا آنچه را مؤذن میگوید از پی آن بگویند. و واجب است که اگر اسم حضرت رسول صلی الله علیه و آله را در بیت الخلاء بشنود صلوات بفرستد، و نیز سنت است که اگر در بیت الخلاء عطسه کند حمد بگوید و صلوات بفرستد….. و منقول است که هر که در بیت الخلاء سخن بگوید حاجتش برآورده نشود، و مکروه است خوردن و آشامیدن در حال بول و غایط.
— در حدیث معتبر منقول است که روزی حضرت امام حسین علیه السلام داخل بیت الخلاء شدند. لقمه نانی دیدند که در انجا افتاده است. برداشتند و به غلامی از غلامان خود دادند. چون بیرون آمدند پرسیدند که چه شد لقمه نان را؟ گفت خوردم. فرمودند ترا آزاد کردم، زیرا از جدم رسول الله شنیدم که هر که لقمه ای در دارالخلاء بیابد و آنرا فوت کند و بخورد پس از آتش جهنم آزاد گردد.
— هر گاه با سنگ و کلوخ و مانند اینها غایط را از مخرج بر طرف کنند نماز خواندن مانعی ندارد، و ذره های کوچک و لزج بودن محل اشکال ندارد.
— لازم نیست با سه سنگ یا سه پارچه مخرج را پاک کنند، بلکه با اطراف یک سنگ هم کافی است، ولی با استخوان و سرگین و کاغذی که اسم خدا برآن نوشته باشد اگر محل را پاک کند نمیتواند نماز بخواند.
— اگر مخرج غایط را با آب بشویند باید چیزی از غایط در آن نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد.
— مردها بعد از بیرون آمدن بول باید استبراء کنند، و بهترین قسم استبراء این است که بعد از قطع شدن بول اگر مخرج غایط نجس شده، اول آنرا تطهیر کنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غایط تا بیخ آلت بکشند، و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند، و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند، و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
— اگر انسان شک کند که استبراء کرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید که نداند پاک است یا نه نجس میباشد، ولی اگر شک کند استبرایی که کرده درست بوده یا نه، و رطوبتی از او بیرون آید که نداند پاک است یا نه، پاک میباشد.
— اگر انسان بعد از بول استبراء کند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند که بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطآ غسل کند، وضوهم بگیرد.
— و نیز در حدیث صحیح از حضرت امام باقر(ع) منقول است که هر که بر روی قبر بول یا غایط کند یا ایستاده بول کند یا در خانه تنها بخوابد شیطان او را بگیرد و دیوانه کند.
و نیز از حضرت رضا(ع) منقول است که فرمود هرگاه بول آمد بکن٬و تا ظرور نشود٬جماع مکن٬ وهرگاه که تر خواب گیرد خواب کن.
ایران زمین از اندیشه و فرهنگ پلید تازیانه درامان باد